ارث در لغت به معنای مالی است که از متوفی باقی مانده ودر اصطلاح انتقال دارایی شخص متوفی به بازماندگان می باشد که این امر بدون اراده متوفی و بازماندگان او صورت می گیرد.معنای دیگر آن انتقال غیر قرار دادی چیزی ازشخص به شخص دیگراست. فقیهان به پیروی از قرآن کریم از ارث به فریضه وفرض نیز تعبیر کرده اند.
اشخاصی که به موجب نسب ارث می برند سه طبقه اند
طبق ماده 1159 قانون مدنی هر طفلی که پس از انحلال نکاح متولد شود ملحق به شوهر اوست مشروط به اینکه مادز هنوز شوهر نکرده واز تاریخ انحلال نکاح تا روز ولادت بیشتر از ده ماه گذشته باشد، مگر انکه ثابت شود از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت کمتر شش ماه ویا بیش از ده ماه گذشته باشد. ویا شک در مورد تاریخ فوت دو نفر که در یک زمان مرده باشند در این خصوص مطابق ماده 874 قانون مدنی اگر اشخاصی که بین آن ها توارث باشد بمیرند و تاریخ فوت یکی از آن ها معلوم و دیگری از حیث تقدم وتاخر مجهول باشد، فقط آن که تاریخ فوتش مجهول است از دیگری ارث می برد. مثلا دو نفر در دریا در یک کشتی غرق شده بمیرند ویکی از آنان به طریقی مشخص شود که در چه زمانی مرده، آن دیگری مشخص نشود آن که تاریخ مرگش نامشخص است ارث می برد.
فرزند واندگی ، کودک فرزند خوانده از رحمت حضانت و ولایت افاق در حکم فرزند خانواده است اما فرزند خوانده از زن وشوهر ارث نمی برد وپدر ومادر از زمره وراث فرزند خوانده محسوب نمی شود.
از اموری که مانع ارث می شود:
گاهی به خاطر بروز مانعی سهم وارث ازحد اعلی به حد ادنی تنزل می کند به عنوان مثال وجود فرزند، موجب کاهش سهم شوهر از نصف به یک چهارم و سهم زن از یک چهارم به یک هشتم می شود فقها از این نوع مانع به حجب نقصان تعبیر کرده اند.
اگرکسی فوت کرد و ازخود مالی به جا گذاشت پس ازبر داشت هزینه های کفن ودفن میت و تجهیز آن مانند سدر کافور هزینه حمل جنازه ...باقی مانده بین وراث می شود.
بر اساس عقیده پدرسالاری میراث میت را مخصوص فرزندان پدری دانسته و فرزندان مادری را محروم می کردند تا ثروت از دست گروه اول خارج نشود. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که باید ثروت میت بین همه تقسیم شود. مثلا وقتی مادری فوت می کرد واموالی را از پدرش ارث برده بود آن ثروت به فرزندان خودش به ارث نمی رسید بلکه برادران و خواهران او وارث می شدند.
در دوران حکومت فراعنه مصر، ثروت حاصل از کار افراد، ملک پادشاه بود و پس از مرگ هر انسان، تمام ثروت او در اختیار پادشاه قرار می گرفت. تا آ نکه پادشاه باکوربوس در قرن 8 ق.م آن را تغییر داد و قانون انتقال ارث به بزرگترین فرزند پشر را تصویب کرد. در یونان قدیم اموال و ثروت انسان ها ملک عموم جامعه بود و هر انسان نماینده جامعه در اداره آن ها تلقی می شدو لذا ثروت او هم پس از مرگ در اختیار جامعه قرار می گرفت و پسر ارشد نمایندگی جامعه را در اداره میراث متعهد می شد. مصریان ویونانییان در دوره دوم ارتقای فرهنگی خویش به این نتیجه رسیدند که نمی توان دل بستگی شدید هر انسان را به اموال و دست رنج خویش و فرزندان خود را نادیده گرفت. بی توجهی حکومت به این واقعیت انگیزه کا ر وتلاش را نابود ساخته و بذر خصومت وعناد را در قلوب مردم می کارد. لذا قانون انتقال میراث به بزرگترین پسر میت تصویب و اجرا کردند.
یهودیاد بر اساس مرد گرایی قانونی تصویب کردند که تا وقتی مردی از ورثه وجود دارد زنان اعم از همسر دختر عمه خاله اصلا ارث نمی برند و میراث باید ورثه ذکور تقسیم شود. در توارث نوشته شده بنی اسرائیل را خطاب کرده بگو اگر کسی بمیرد و پسری نداشته باشد ملک او را به دخترش منتقل کنید.
درآیین مسیحیت چون بر اساس معنویت واخلاق و آخرت گرایی بناشده است انجیل شریعت وقانون وفقه مستقل ومشخصی را ارائه نکرده ولذا ارباب کلیسا مسیحیان را به شریعت یهود ارجاع دادند.
در عربستان جاهلی قوانین متفاوتی در قبایل اجرا می شده است یکی از قوانین آن بود که مقتدرترین و جنگجوترین افراد بازمانده وارث ورثه میت می شدند. معمولا زنان و کودکان در آن محیط از ارث محروم بودند. عرب جاهلیت به خاطر ضعف جسمانی زن مخالف ارث بردن زن بود وتا پای مردی ولو در طبقات بعدی در میان بود به زن ارث نمی داد. علت اصلی محرومیت زنان از ارث جلو گیری از انتقال ثروت خانواده ای به خانواده ی دیگر بوده است. علت دیگر ضعف قدرت سربازی زن است. اعراب گاهی زن میت را جزو اموال و دارایی او به حساب می آورند و سهم الارث او را تصاحب می کردند. اگر میت پسری از زن دیگری داست آن پسر می توانست به علامت تصاحب جبه ای بر روی آن زن بیاندازد و و او را از آن خودش بشمارد بسته به میل او بود که آن زن را به عقد خودش در آورد و یا او را به زنی به شخص دیگری بدهد و از مهر او استفاده کند. این رسم نیز منحصر به اعراب نبوده است و قرآن آن را منسوخ کرد.
در نظام حقوقی اسلام سهم الارث مرد دو برابر زن است.البته در پاره ای از فروع و مشتقات موارد میراث سهم مرد و زن متفاوت می شود به گونه ای که گاهی مساوی وحتی در موارد نادری سهم زن بیش از مرد می شود. به هر حال سهم مرد دو برابر سهم زن نیست مزیتی اقتصادی که در این جا به مرد تعلق گرفته است با توجه به مزایای اقتصادی که در اسلام نصیب زن شده قابل توجیه است. در واقع مال الارث سرمایه ای است که می تواند در زمینه های گوناگون اقتصادی به کار افتد وسبب گردش سریع تر چرخ های اقتصادی جامعه شود وبرای صاحب خود سودآور باشد. پس اگر سهم زن ومرد از آن مساوی باشد نیمی از سرمایه اقتصادی و مالی جامعه راکد خواهد ماند. چون زنان به طور معمول نمی توانند در امور اقتصادی همانند مردان فعال باشند. مرد مخارج فراوانی بر عهده دارد مهریه ی همسر،هزینه زندگی اعضای خانواده، پرداخت مزد کارهای زن مانند شیر دهی در حالی که برعهده زنان هیچ خرجی نیست .مرد برای تحصیل درآمدی که بتواند پاسخگوی این همه مخارج باشد باید سرمایه ی بیشتری در اختیار داشته باشد تا با به کار انداختن آن سود کافی به دست آورد. پیداست که سهم الارث بیشتر، مرد را در رسیدن به این مقصود کمک می کند.
تذکر در بسیاری از جوامع بشری چه گذشته چه حال زنان از ارث بی نصیب بوده و هستند در پاره ای از جوامع، حتی زنان، خود نیز مانند اموال به ا رث می رسیده اند اما در اسلام تصریح شده که زن افزون بر این که مال الارث نیست، مانند مرد ارث می برد؛ البته سهم آن ها به سبب مصالحی فرق گذاسته شده است. علت اینکه اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرار داده وضع خاصی است که زن از لحاظ مهرونفقه وسربازی و برخی قوانین جزایی دارد.
دین مبین اسلام قوانین ارث را بر مبنا وپایه های ارزشی بنا نموده،که در زیر به آن اشاره می شود:
بالطبع در قانون ارث هم سهم مرد دو برابر سهم زن قرار داده شده است،یعنی پسر میت دوبرابر دختر و نیز شوهر دو برابرزن از همسرش ارث می برد.
با نگاه جزئی نگرانه در خصوص تقسیم ارث بین زن و مرد زن سهم کمتری از مرد می برد، اما این نگاه احول است ودر یک نگاه جامع به قوانین اقتصادی اسلام به زن و مرد ممکن است احساس شود که شاید در مجموع محبت بیشتری به زن شده است، زیرا مرد در برابر دربرابر همین یک امتیاز ارثی همه مسولیت های اقتصادی به شانه اش نهاده شده است. او باید اولا نیازمندی های شخصی خود ونفقه همسرش را تامین کند و نیز هزینه های فرزندان وحتی والدین ناتوان به عهده او می باشد،علاوه بر همه اینها مهریه ای هم به همسرش کند در حالی که هر دو در بهره وری جنسی از یکدیگر شریکند قطعا آن مقدار میراث افزوده اصلا برای این همه هزینه کافی نبوده و باید معمولا مرد چند برابر آن سهم الارث اضافه کار کند، در حالی که زن نه تنها هیچ وظیفه ای در تامین نیازهای دیگران (شوهر،فرزندان،والدین،مهریه) برعهده اش نیست بلکه حتی مخارج شخص خودش را بر عهده اش ندارد، در واقع همان سهم الارث یک دوم هم که به او می رسد کاملا اضافه بر نیازهای رایج اقتصادی اوست.مدعیان تساوی مرد وزن در ارث وهمه حقوق دیگر از این نکته غافلند که اگر سهم الارث زن به اندکی افزایش مساوی مرد گردد و متقابلا زن موظف می شود که وظایف اقتصادی هم چون مرد داشته باشد، در این صورت نه تنها تمام هزینه زندگی خودش راباید با همین افزایش اندک تامین نماید، بلکه از زندگی راحت به صحنه پرهزینه و پر درد سر منتقل خواهد شد. با توضیحات فوق روشن شدکه اگر تمام قوانین اقتصادی نظام اسلامی در مورد زن ومزد اعم از میراث ونفقه ومهرو... باهم به صورت یک مجموعه در نظر گرفته شود، احساس خواهد شد که نه تنها عادلانه ترین بلکه مهربانانه ترین جهت گیری به زن در قانون اسلام انجام گرفته است. در نتیجه باید گفت :سرنوشت ارث بری زن در طول ترخ همیشه دچار افت و خیز وافراط وتفریط ها بوده و هیچ گاه ظوابط حکیمانه ای برای این موضوع دربین حکومت ها و آیین ها تدو ین نشد اما حقوق زن همیشه در اسلام مورد توجه قرار گرفته است.
مواردی که زن کمتر از مرد ارث می برد مانند: دختر که از پسر و کلاله پدری و مادر یعنی برادر و خواهر پدری و مادری میت که در این صورت زن (یعنی خواهر میت)نصف سهم مرد(یعنی برادر میت) ارث می برد.
مواردی که سهم زن بیشتر از سهم مرد می باشدمانند: موردی که میت غیر از پدر و دختر وارث دیگری نداشته باشدکه در اینجا پدر یک ششم و دختر بیش از آن می برد و همچنین میتی دارای نوه باشد و فرزند های او در زمان حیات وی مرده باشند که در اینجا نوه پسری سهم بیشتر ونوه دختری سهم کمتری می برد.
موضوع : مقالات