به پرتال ثبت شرکت ارشیا خوش آمدید امروز : یکشنبه ، 12 مرداد 1404
ثبت شرکت

جستجو در سایت

پلمپ دفاتر 1396

انجمن ثبت شرکت ایران

ثبت شرکت در سراسر ایران :
موضوع مناسب برای ثبت شرکتها

سایر امور ثبتی :
ثبت برند در تهران
سایر محلات تهران

کاربردهاي نظريه ی انتخاب مصرف کننده

کاربردهاي نظريه ی انتخاب مصرف کننده

کاربردهاي نظريه ی انتخاب مصرف کننده


اجازه دهيد به سه پرسش مهم درباره ی چگونگي کارکرد اقتصاد پاسخ دهيم. اين سه پرسش ممکن است در ابتدا بي ارتباط با هم به نظر برسند. اما از آنجا که هر يک از پرسش ها با تصميم گيري خانوارها مرتبط است، مي توانيم با توجه به الگوي رفتار مصرف کننده به آنها پاسخ دهيم.

آيا تمام منحني هاي تقاضا داراي شيب نزولي هستند؟

معمولاً وقتي قيمت يک کالا افزايش مي يابد، مردم از آن کم تر مي خرند.
شيب نزولي منحني تقاضا نشان دهنده ی قانون تقاضاست.
به هر حال برخي اوقات با توجه به نظريه ی اقتصاد ممکن است شيب منحني تقاضا صعودي باشد.
به عبارت ديگر، در برخي مواقع مصرف کنندگان برخلاف قانون تقاضا با افزايش قيمت مقدار بيش تري از آن کالا خريداري مي کنند. براي درک اين حالت نمودار 1 را ملاحظه کنيد. در اين مثال مصرف کننده دو کالاي سيب زميني و گوشت مي خرد. در مرحله ی اول محدوديت بودجه مصرف کننده خطي است که از نقطه ی A به B رسم شده است. نقطه ی C نقطه ی بهينه ی مصرف کننده است.
وقتي قيمت سيب زميني افزايش مي بايد خط بودجه به سمت داخل چرخش می يابد و به حالت جديد يعني خطي که از A به D رسم شده تغيير وضعيت مي دهد. نقطه ی بهينه ی جديد نقطه ی E است. دقت کنيد که در اين حالت با افزايش سيب زميني مصرف کننده مقدار بيش تري از آن خريداري کرده است.
به چه دليل مصرف کننده چنين واکنش غيرمعمولي داشته است؟ به اين دليل که سيب زميني يک کالاي کاملاً پست است. وقتي قيمت سيب زميني افزايش مي يابد، مصرف کننده فقيرتر مي شود. اثر درآمدي باعث مي شود تا مصرف کننده تصميم بگيرد که گوشت کم تر و سيب زميني بيش تر بخرد. به طور همزمان وقتي قيمت سيب زميني نسبت به گوشت افزايش يابد، اثر جانشيني باعث مي شود تا مصرف کننده گوشت بيش تر و سيب زميني کم تر بخرد. به هر حال در اين حالت خاص اثر درآمدي ( مخالف اثر جانشيني ) به قدري از اثر جانشيني بزرگ تر و قوي تر است که اين اثر را خنثي مي کند. نتيجه آن که مصرف کننده در واکنش به قيمت بيش تر سيب زميني کم تر و سيب زميني بيش تري مي خرد.

نمودار 1 کالاي گيفن. در اين مثال با افزايش سيب زميني نقطه ی بهينه ی مصرف کننده از C به E تغيير مي کند. در اين حالت واکنش مصرف کننده به افزايش قيمت سيب زميني، خريد کم تر گوشت و خريد بيش تر سيب زميني است.
کالايي که قانون تقاضا را نقض کند کالاي گيفن (1) نام دارد. ( اين واژه از نام رابرت گيفن اقتصاددان اخذ شده است که اولين بار اين کالاها را معرفي کرد ). در اين مثال سيب زميني کالاي گيفن است. کالاي گيفن نوعي کالاي پست است که اثر درآمدي آن بيش از اثر جانشيني است. بنابراين منحني تقاضاي کالاي گيفن شيب صعودي دارد.
اقتصاددانان در مورد وجود کالاهاي گيفن اختلاف عقيده دارد. برخي از آن ها اعتقاد دارند که سيب زميني در يک مقطع زماني در قرن 19 خشکسالي کشور ايرلند يک کالاي گيفن بود. سيب زميني در آن زمان يک ماده ی غذايي مهم در سبد غذايي مردم بود و لذا با افزايش قيمت آن، اثر درآمدي بسيار بزرگي به همراه داشت. مردم در واکنش به افزايش قيمت مهم ترين ماده ی غذايي خود که باعث کاهش سطح استاندارد زندگي آن ها شده بود، با کاهش خريد ساير کالاها مانند گوشت و خريد بيش تر سيب زميني سعي کردند حداقل سطح رفاه خود را حفظ کنند. بنابراين نتيجه اين بود که با افزايش قيمت سيب زميني مقدار تقاضاي آن افزايش يافت.
صرف نظر از اين که اين داستان تاريخي صحيح يا غلط باشد، بايد اعتراف کرد که کالاي گيفن به ندرت در دنياي واقعي وجود دارد. با توجه به نظريه ی انتخاب مصرف کننده ی شيب منحني تقاضا صعودي نخواهد بود. در هر صورت ممکن است برخي حوادث غيرمنتظره و غيرمعمول باعث شود تا قانون تقاضا نيز نقض شود.

دستمزدها چگونه بر عرضه ی نيروي کار اثر مي گذارند؟

تاکنون با بررسي نظريه ی انتخاب مصرف کننده به تحليل اين مسئله پرداختيم که يک شخص در مورد تخصيص درآمد خود بين دو کالاي مختلف چگونه تصميم گيري مي کند. از همين نظريه مي توان براي تحليل چگونگي تصميم گيري شخص در تخصيص زمان بين کار و استراحت استفاده کرد.
وضعيت « سالي » را که برنامه نويس کامپيوتر است مورد بررسي قرار مي دهيم. او 100 ساعت در هفته بيدار است. بخشي از اين 100 ساعت را صرف استراحت و کارهاي مورد علاقه ی خود مي کند ( مثل دوچرخه سواري، تماشاي تلويزيون، مطالعه و غيره ) و باقي مانده ی وقت خود را به کار در حرفه ی خود اختصاص مي دهد. براي هر ساعت کار برنامه نويسي کامپيوتر 50 دلار دريافت و آن را صرف خريد کالاها و خدمات مورد نياز مي کند. بنابراين دستمزد سالي در هر ساعت ( 50 دلار ) مبادله ی بين استراحت و مصرف را تعيين مي کند. براي هر ساعت استراحت کم تر مي تواند يک ساعت بيش تر کار کند و 50 دلار بيش تر براي مصرف دريافت کند.
نمودار 2 خط بودجه سالي را نشان مي دهد. اگر سالي تمام 100 ساعت وقت بيداري خود در يک هفته را صرف استراحت و انجام کارهاي مورد علاقه ی خود بکند، هيچ درآمد و مصرفي نخواهد داشت. اگر تمام 100 ساعت را کار کند، درآمد يک هفته ی او 5000 دلار است ولي هيچ وقتي براي استراحت نخواهد داشت. اگر 40 ساعت در هفته کار کند، مي تواند 60 ساعت استراحت و 2000 دلار کالا در هفته مصرف کند.

نمودار 2 انتخاب بين کار- استراحت. در نمودار خط محدوديت بودجه سالي تصميم گيري در مورد ساعات کار، منحني هاي بي تفاوتي مصرف- استراحت و نقطه ی بهينه را ملاحظه مي کنيد.
در نمودار 2 با استفاده از منحني هاي بي تفاوتي ترجيحات مصرف- استراحت سالي را نشان داده ايم. در اين جا مصرف و استراحت دو کالايي است که سالي آن ها را انتخاب مي کند. از آن جا که سالي مانند هر مصرف کننده ی ديگر استراحت بيش تر و مصرف بيش تر را ترجيح مي دهد، بنابراين نقاط واقع بر منحني هاي بي تفاوتي بالاتر را نيز به نقاط واقع بر منحني هاي بي تفاوتي پايين تر ترجيح مي دهد. در دستمزد ساعتي 50 دلار، سالي ترکيبي از مصرف و استراحت را در نقطه ی بهينه انتخاب مي کند. اين نقطه روي خط بودجه ی واقع بر بالاترين منحني بي تفاوتي ممکن قرار دارد.

نمودار 3 افزايش در دستمزد. در دو قسمت نمودار واکنش احتمالي يک فرد را نسبت به افزايش دستمزد نشان داده ايم. نمودارهاي سمت چپ نشان دهنده خط بودجه اوليه و خط بودجه جديد است، به طوري که نقطه ی بهينه ی مصرف کننده براي انتخاب کار- استراحت روي اين خصوص قرار دارد. نمودارهاي سمت راست نشان دهنده ی منحني هاي عرضه است. از آن جا که ساعات کار برابر است با کل ساعات در اختيار فرد منهاي ساعات استراحت، هر تغيير در استراحت يک اثر منفي بر ساعات عرضه ی کار دارد. در قسمت ( الف ) با افزايش دستمزد مصرف افزايش و استراحت کاهش مي يابد در نتيجه منحني عرضه ی شيب صعودي دارد در قسمت ( ب ) با افزايش دستمزد مصرف کاهش و استراحت افزايش مي يابد لذا منحني عرضه شيب نزولي دارد.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید

 


آنچه مصرف کننده انتخاب مي کند

آنچه مصرف کننده انتخاب مي کند

آنچه مصرف کننده انتخاب مي کند

 

انتخاب های بهينه ی مصرف کننده

مصرف کننده تمايل دارد تا بهترين ترکيب ممکن پيتزا و نوشابه را انتخاب کند- به عبارت ديگر، ترکيبي روي بالاترين منحني بي تفاوتي را بايد انتخاب کند.
البته مصرف کننده بايد متوجه محدوديت بودجه ی خود نيز باشد.
نمودار 1خط محدوديت بودجه و سه منحني بي تفاوتي مصرف کننده را از بين تعداد بيشمار منحني هاي بي تفاوتي نشان مي دهد. بالاترين منحني بي تفاوتي يا نقطه اي که خط بودجه ی مصرف کننده در يک نقطه بر آن منحني مماس شده، منحني است. نقطه اي که در آن نقطه خط ( محدوديت ) بودجه بر منحني بي تفاوتي مماس شود، نقطه ی بهينه ناميده مي شود. مصرف کننده احتمالاً نقطه ی A را ترجيح مي دهد ولي نمي تواند به اين نقطه برسد، زيرا بالاتر از خط بودجه ی اوست.
مصرف کننده مي تواند نقطه ی B را انتخاب کند ولي روي يک منحني بي تفاوتي پايين تر قرار دارد و لذا رضايت خاطر کم تري براي او فراهم مي کند. بنابراين نقطه ی بهينه ( روي منحني بي تفاوتي ) بهترين ترکيب نوشابه و پيتزا را براي مصرف کننده فراهم مي کند.
توجه کنيد که در نقطه ی بهينه شيب خط بودجه و شيب منحني بي تفاوتي با هم برابر است. به عبارت ديگر، مي توانيم بگوييم در نقطه ی بهينه منحني بي تفاوتي بر خط بودجه مماس شده است. شيب منحني بي تفاوتي نرخ نهايي جانشين بين نوشابه و پيتزا است، شيب خط محدوديت بودجه نيز برابراست با قسمت نسبي دو کالا. بنابراين مصرف کننده ترکيبي از دو کالا را انتخاب مي کند که در آن ترکيب نرخ نهايي جانشين و قيمت نسبي کالاها برابر باشند.
قبلاً ملاحظه کرديد که چگونه قيمت هاي بازار ارزش نهايي کالا را از نظر مصرف کننده تعيين مي کند. در اين جا نيز تجزيه و تحليل انتخاب مصرف کننده به يک روش ديگر به همان نتيجه مي رسد. مصرف کننده براي تصميم گيري و خريد دو کالا، ترکيبي از کالاها را انتخاب خواهد کرد که نرخ نهايي جانشين با قيمت نسبي دو کالا برابر باشد. قيمت نسبي دو کالا نرخي است که بازار در آن نرخ تمايل به مبادله ی دو کالا با يکديگر دارد ولي نرخ نهايي جانشين نرخي است که مصرف کننده با آن نرخ تمايل به مبادله ی دو کالا با يکديگر دارد. بنابراين در نقطه ی بهينه مصرف کننده، ارزش گذاري مصرف کننده از دو کالا ( که با نرخ نهايي جانشيني اندازه گيري مي شود ) با ارزش گذاري بازار از دو کالا ( که با قيمت نسبت اندازه گيري مي شود ) برابر خواهد بود.

نمودار 1 نقطه ی بهينه ی مصرف کننده. مصرف کننده نقطه اي را روي خط محدوديت بودجه انتخاب مي کند که بر بالاترين منحني بي تفاوتي قرار دارد. در اين نقطه که نقطه ی بهينه ناميده مي شود، نرخ نهايي جانشين با قيمت نسبي دو کالا برابر است. در اين جا بالاترين منحني بي تفاوتي که مصرف کننده مي تواند به آن برسد است. مصرف کننده نقطه ی A روي منحني بي تفاوتي را ترجيح مي دهد ولي با توجه به محدوديت بودجه ی خود نمي تواند اين ترکيب نوشابه و پيتزا را انتخاب کند. برعکس نقطه ی B را مي تواند انتخاب کند ولي چون روي منحني بي تفاوتي پايين تري قرار دارد رضايت خاطر کم تري داشته و مصرف کننده آن را انتخاب نخواهد کرد.

کادر 1: مطلوبيت: روش ديگر تفسير ترجيحات و بهينه سازي
براي معرفي ترجيحات مصرف کننده از منحني هاي ترجيحي استفاده کرديم. روش ديگر معرفي ترجيحات مصرف کننده استفاده از مفهوم مطلوبيت است. مطلوبيت يک مفهوم و معيار انتزاعي از لذت يا رضايت خاطري است که مصرف کننده از مصرف ترکيبات مختلف کالاها به دست مي آورد. اقتصاددانان مي گويند يک مصرف کننده زماني مجموعه اي از کالاها را به مجموعه ی ديگري از کالاها ترجيح مي دهد که مطلوبيت يا رضايت خاطر حاصل از آن بيش تر باشد.
منحني هاي بي تفاوتي و مطلوبيت با يکديگر ارتباط نزديکي دارند. از آن جا که مصرف کننده نقاط واقع بر منحني هاي بي تفاوتي را ترجيح مي دهد، بنابراين مجموعه اي از کالاها که روي منحني هاي بالاتر قرار دارد مطلوبيت يا رضايت خاطر بيش تري براي مصرف کننده فراهم مي کند. از آن جا که مجموعه يا ترکيبات مختلف کالاها که روي يک منحني بي تفاوتي قرار دارد رضايت خاطر يکساني براي مصرف کننده فراهم مي کند، لذا مطلوبيت تمام نقاط روي منحني يکسان است. به عبارت ديگر منحني بي تفاوتي يک منحني مطلوبيت يکسان است.
مطلوبيت نهايي يک کالا برابر است با افزايش در مطلوبيت ناشي از مصرف يک واحد اضافي از آن کالا. اصل نزولي بودن مطلوبيت نهايي براي اکثر کالاها صادق است: نزولي بودن مطلوبيت نهايي به اين معناست که با افزايش مصرف يک کالا مطلوبيت واحدهاي اضافي کاهش مي يابد.
نرخ نهايي جانشيني ( MRS ) بين دو کالا به مطلوبيت نهايي اين کالاها بستگي دارد. براي مثال، اگر مطلوبيت نهايي کالاي X دو برابر مطلوبيت نهايي کالاي y باشد، در اين صورت شخص براي دريافت دو واحد y حاضر است يک واحد X از دست بدهد. و لذا نرخ نهايي جانشيني y به جاي برابر 2 است.
به طور کلي نرخ نهايي جانشيني ( و شيب منحني بي تفاوتي ) برابر است با مطلوبيت نهايي يک کالا تقسيم بر مطلوبيت نهايي کالاي ديگر.
تجزيه و تحليل مطلوبيت روش ديگري براي تفسير بهينه سازي مصرف کننده براي ما فرهم مي کند. به ياد آوريد که در نقطه ی بهينه ی مصرف کننده نرخ نهايي جانشيني و قيمت نسبي کالاها برابرند.

از آن جا که نرخ نهايي جانشيني و نسبت مطلوبيت دو کالا نيز برابرند، مي توان نوشت:

اين معادله تفسير ساده اي دارد: در نقطه ی بهينه ی مطلوبيت نهايي هر دلار خرج شده روي کالاي X با مطلوبيت نهايي هر دلار خرج شده روي کالاي Y برابر است. ( چرا؟ اگر اين تساوي برقرار نباشد مصرف کننده بايد با کاهش هزينه روي کالايي با مطلوبيت نهايي کم تر و صرف آن روي کالايي با مطلوبيت نهايي بيش تر، مطلوبيت نهايي هر دلار خود را افزايش دهد. )
وقتي اقتصاددانان درباره ی نظريه ی انتخاب مصرف کننده بحث مي کنند ممکن است اين نظريه را به روش متفاوتي توضيح دهند. ممکن است يک اقتصاددانان بگويد هدف مصرف کننده حداکثرکردن مطلوبيت است. ممکن است يک اقتصاددانان ديگر اعتقاد داشته باشد که هدف مصرف کننده دستيابي به بالاترين منحني بي تفاوتي ممکن است. اقتصاددانان اول نتيجه مي گيرد که در نقطه ی بهينه ی مصرف کننده، مطلوبيت نهايي هر دلار صرف شده براي تمام کالاها برابر است، در حالي که طبق نظر اقتصاددان دوم نقطه ی بهينه ی مصرف کننده جايي است که منحني بي تفاوتي بر خط بودجه مماس شود. در اصل اين دو روش يکي هستند.

 

اثر تغيير درآمد بر انتخاب هاي مصرف کننده

درباره ی چگونگي مصرف کننده صحبت کرديم؛ حال به بررسي واکنش مصرف نسبت به تغيير درآمد مصرف کننده مي پردازيم. فرض کنيد درآمد مصرف کننده افزايش يابد. با افزايش درآمد، مصرف کننده مي تواند از هر دو کالا مقدار بيش تري بخرد. همان طور که در نمودار 2 ملاحظه مي کنيد افزايش درآمد باعث انتقال يا جابه جايي خط بودجه به سمت بالا مي شود. با توجه به ثابت بودن قيمت کالاها يا ثابت بودن قيمت نسبي کالاها، شيب خط بودجه جديد همان شيب خط بودجه ی اوليه است، بنابراين با افزايش درآمد خط بودجه به موازات خود به سمت بالا انتقال مي يابد.

نمودار 2 افزايش درآمد مصرف کننده. وقتي درآمد مصرف کننده افزايش مي يابد، خط يا محدوديت بودجه مصرف کننده به سمت بالا انتقال مي يابد. اگر هر دو کالا، کالاهاي عادي باشند، مصرف هر دو کالا افزايش مي يابد. در اين جا با افزايش درآمد مصرف پيتزا و نوشابه افزايش مي يابد.
با انتقال خط بودجه ی مصرف کننده به موازات خود به سمت بالا مصرف کننده ترکيب بهتري از دو کالاي نوشابه و پيتزا را به دست مي آورد. به عبارت ديگر، مصرف کننده به منحني بي تفاوتي بالاتري خواهد رسيد. با توجه به انتقال خط بودجه به سمت بالا نقطه ی بهينه ی مصرف کننده از « بهينه ی اوليه » واقع بر منحني بي تفاوتي به « بهينه ی جديد » روي منحني بي تفاوتي منتقل مي شود.
دقت کنيد که در نمودار2 مصرف کننده هم نوشابه و هم پيتزاي بيش تري مصرف مي کند. هر چند منطق الگو لزوماً افزايش مصرف دو کالا به علت افزايش درآمد نيست، البته اين وضعيت ( افزايش مصرف دو کالا بر اثر افزايش درآمد ) متداول ترين وضعيت است. اگر با افزايش درآمد مصرف يک کالا افزايش يابد، اقتصاددانان به آن کالا کالاي عادي مي گويند.
منحني هاي بي تفاوتي در نمودار2 با فرض اين که نوشابه و پيتزا هر دو کالاهاي عادي هستند، استخراج شده است.
نمودار 3 حالتي را نشان مي دهد که در آن با افزايش درآمد، مصرف کننده نوشابه ی کم تر و پيتزاي بيش تري خريده است. اگر مصرف کننده با افزايش درآمد از يک کالا کم تر بخرد، اقتصاددانان آن کالا را کالاي پست مي نامند. نمودار 3 با اين فرض که پيتزا کالاي عادي و نوشابه کالاي پست است، رسم شده است.
هر چند بيش تر کالاها کالاهاي عادي هستند، ولي کالاهاي پست هم در جهان وجود دارند. براي مثال، خدمات اتوبوسراني شهري کالاي پست است. مصرف کنندگان پردرآمد به احتمال زياد از خودروهاي شخصي خود استفاده مي کنند و در مقايسه با مصرف کنندگان کم درآمد، از اتوبوس کم تر استفاده مي کنند. بنابراين اتوبوس ( در مقايسه با خودرو شخصي ) کالاي پست محسوب مي شود.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید


چرا سوپراستارها اين همه پول مي گيرند؟

چرا سوپراستارها اين همه پول مي گيرند؟

چرا سوپراستارها اين همه پول مي گيرند؟

 

 

امروزه در امريکا درآمد يک پزشک معمولي حدود 200,000 دلار، درآمد يک پليس 50,000 دلار و درآمد يک کارگر مزرعه 20,000 دلار در سال است. اين مثال به خوبي تفاوت هاي وسيع در درآمدهاي اشخاص را نشان مي دهد. اين تفاوت ها به خوبي توضيح مي دهند که چرا برخي از مردم در خانه هاي مجلل شبيه کاخ زندگي مي کنند، ليموزين سوار مي شوند و تعطيلات خود را در سواحل فرانسه مي گذرانند، در حالي که ساير مردم در آپارتمان هاي کوچک زندگي مي کنند، اتوبوس سوار مي شوند و تعطيلات خود را در پارک نزديک خانه ي خود مي گذرانند.
به چه دليل درآمدهاي اشخاص تا اين حد متفاوت است؟ طبق نظريه ي اساسي نئوکلاسيک ها در بازار نيروي کار، دستمزدها را نيروهاي عرضه و تقاضا تعيين مي کند. تقاضاي نيروي کار در جاي خود نشان دهنده ي بهره وري نهايي نيروي کار است. در تعادل به هر کارگر مبلغي معادل ارزش مشارکت (سهم) نهايي او در توليد کالاها و خدمات اقتصادي پرداخت مي شود.
اين نظريه ي بازارکار اگر چه به طور همه جانبه مورد پذيرش اقتصاددانان است، ولي فقط گام نخست و شروع داستان است. براي درک تفاوت زيادي که بين درآمدها مشاهده مي کنيم، بايد در وراي اين چارچوب کلي به بررسي دقيق تر عوامل تعيين کننده ي عرضه و تقاضاي انواع نيروي کار بپردازيم. همين مسئله هدف اصلي ما در اين مقاله است.

برخي عوامل تعيين کننده ي دستمزدهاي تعادلي

کارگران به دلايل مختلف با يکديگر تفاوت دارند. مشاغل نيز هم از جنبه ي دستمزدي که پرداخت مي شود و هم بر اساس سهم يا آثار غيرپولي ويژگي هاي خاص خود را دارند. در اين مقاله به بررسي اين مسئله مي پردازيم که چگونه ويژگي هاي کارگران و مشاغل بر عرضه ي نيروي کار، تقاضاي نيروي کار و دستمزدهاي تعادلي تأثير مي گذارد.

تفاوت حقوق و مزاياي شغلي

وقتي يک کارگر قصد انتخاب شغل دارد، دستمزد فقط يکي از عوامل بسيار زيادي است که باعث جذب کارگر به آن شغل مي شود. برخي مشاغل بسيار راحت، سرگرم کننده و مطمئن اند؛ در مقابل، برخي مشاغل بسيار سخت، کسالت بار و خطرناک اند. هر چه شغلي ويژگي هاي غيرپولي بيش تري داشته باشد مردم بيش تري به کار در آن شغل در هر سطح دستمزد تمايل خواهند داشت. به عبارت ديگر، عرضه ي نيروي کار براي مشاغل راحت، سرگرم کننده و مطمئن بسيار بيش تر از عرضه ي نيروي کار براي مشاغل سخت، کسالت بار و خطرناک است. در نتيجه دستمزدهاي تعادلي مشاغل «خوب» کم تر از دستمزدهاي تعادلي مشاغل «بد» است.
مثلاً فرض کنيد شما در جست و جوي يک شغل تابستاني در يک منطقه ي ساحلي هستيد. دو نوع شغل به شما پيشنهاد مي شود. يک شغل «مسئول کنترل ساحل» است که رفت و آمد جهانگردان را در ساحل زير نظر دارد و مجوزهاي قانوني آن ها را بررسي مي کند. شغل دوم جمع آوري آشغال ها، زباله ها و مواد زائدي است که جهانگردان در سطل هاي زباله و مکان هاي ديگر ريخته اند. بايد قبل از طلوع آفتاب سوار بر کاميون هاي کثيف و پُر سر و صدا شويد تا قبل از فعاليت جهانگردان کار خود را به اتمام برسانيد. شما خواهان کدام شغل هستيد؟ اکثر مردم با دستمزد يکسان اول شغل اول را ترجيح مي دهند. براي جذب مردم به شغل دوم (جمع آوري مواد زائد) قطعاً بايد دستمزد پيشنهادي به «جمع آوري فضولات» بيش از دستمزد پرداختي به «مسئول کنترل ساحل» باشد.
اقتصاددانان براي تفاوت در دستمزدهاي ناشي از ويژگي هاي غيرپولي مشاغل از واژه ي تفاوت حقوق و مزاياي شغلي (1) استفاده مي کنند: تفاوت در حقوق و مزاياي شغلي مسئله ي بسيار معمول و رايجي در اقتصاد است. در اين جا چند مثال ارائه مي کنيم:
• به کارگران معدن زغال سنگ در مقايسه با ساير کارگران و با آموزش يکسان دستمزد بيش تري پرداخت مي شود. حقوق و دستمزد بالاتر اين کارگران جبران کننده ي کار سخت، کثيف، طاقت فرسا و خطرناک در معدن زغال سنگ است، کارکردن در معادن زغال سنگ به مدت طولاني مشکلات و بيماري هاي زيادي براي کارگران به همراه دارد.
• پرداختي به کارگراني که در نوبت شب کارخانه ها کار مي کنند بيش از پرداختي به کارگران صبح کار است. پرداخت حقوق و مزاياي بالاتر تا حدي کار و بي خوابي در شب را که در نظر بسياري از مردم بسيار سخت است، جبران مي کند.
• حقوق و مزاياي اساتيد دانشگاه کم تر از وکلا، حقوق ها و پزشکان است، هر چند تحصيلات يکسان دارند. حقوق و مزاياي کم تر اساتيد دانشگاه به علت رضايت شغلي و پيشنهادهاي مختلفي است که به آن ها مي شود. (در واقع تدريس اقتصاد به قدري جالب و سرگرم کننده است که تعجبي ندارد اگر به آن ها حقوق و دستمزدي پرداخت نشود!)

سرمايه ي انساني

واژه ي سرمايه معمولاً به موجودي تجهيزات و ساختمان ها گفته مي شود. موجودي سرمايه شامل تراکتور يک کشاورز، کارخانه ها و تشکيلات توليدي بنگاه هاي اقتصادي و تخته ي سياه يک معلم مي شود. جوهره ي سرمايه اين است که سرمايه يک عامل توليد است که مي تواند خود را توليد يا بازتوليد کند.
نوع ديگري از سرمايه وجود دارد که در مقايسه با سرمايه ي فيزيکي چندان قابل لمس و رؤيت نيست، اما نقش بسيار حياتي در توليد اقتصادي دارد. سرمايه ي انساني انباشت سرمايه گذاري ها بر انسان هاست. مهم ترين نوع سرمايه ي انساني آموزش است. مشابه ساير انواع سرمايه، آموزش نشان دهنده ي صرف هزينه بر منابع در يک محدوده ي زماني به منظور افزايش بهره وري در آينده است.
ولي با وجود سرمايه گذاري به صورت هاي مختلف، سرمايه گذاري در آموزش وابسته به افراد خاص است و اين ارتباط همان چيزي است که ما آن را سرمايه ي انساني مي ناميم.
تعجبي ندارد اگر کارگران با سرمايه ي انساني بيش تر در مقايسه با افراد با سرمايه ي انساني کم تر درآمد بيش تري به دست آورند. درآمد فارغ التحصيلان دانشگاه هاي امريکا دو برابر کارگراني است که تنها دوره ي آموزش متوسطه را به پايان برده اند. اين تفاوت عظيم در بسياري از کشورهاي جهان نيز وجود دارد: اين تفاوت در کشورهاي در حال توسعه که کارگران ماهر و آموزش ديده ناياب است، بيش تر از ساير کشورهاست.
با توجه به تغييرات عرضه و تقاضا به راحتي مي توان نتيجه گرفت که به چه دليل آموزش باعث افزايش دستمزد مي شود. بنگاه ها ( که تقاضاي نيروي کار دارند ) در صورتي حاضر به پرداخت هزينه هاي آموزش اند که پاداش و سود اين سرمايه گذاري را دريافت کنند. در اصل تفاوت بين دستمزدهاي بالاي کارگران ماهر و کارگران غيرماهر را مي توان همان تفاوت در حقوق و دستمزد اين دو گروه يا هزينه هاي آموزش به حساب آورد.
***

مطالعه ي موردي: افزايش ارزش مهارت

«ثروت ثروت مي آورد و فقر فقر». اين ضرب المثل هم مثل ساير ضرب المثل ها هميشه صحيح نيست، ولي در سال هاي اخير صحت خود را اثبات کرده است. پژوهش هاي معتبر بسيار زيادي که در مورد شکاف درآمدي بين کارگران ماهر و کارگران غيرماهر انجام شده، حاکي از افزايش شکاف درآمدي بيم اين دو گروه طي دو دهه ي گذشته است.
در جدول 1 اطلاعات و آمار مربوط به درآمد متوسط فارغ التحصيلان دانشگاه و فارغ التحصيلان دوره متوسطه را (که هيچ آموزش ديگري نديده اند) ملاحظه مي کنيد. آمار جدول نشان دهنده ي افزايش پاداش با سود ناشي از آموزش در اقتصاد است. در سال 1980 درآمد متوسط يک کارگر مرد با تحصيلات متوسطه 44 در صد بيش از يک فرد بدون ديپلم بود، اين تفاوت در سال 2000 به 89 درصد افزايش يافت. دستمزد يک زن دانشجو از 35 درصد به 70 درصد افزايش يافت.
به چه دليل شکاف درآمدي بين کارگران ماهر و غيرماهر در سال هاي اخير افزايش يافته است؟ هيچ کس به درستي نمي داند، ولي اقتصاددانان دو فرضيه براي توضيح اين پديده پيشنهاد مي کنند. هر دو فرضيه مي گويد تقاضا براي کارگر ماهر در مقايسه با تقاضاي کارگر غيرماهر در طول زمان افزايش يافته است. در نتيجه جابه جايي منحني تقاضا به تغيير دستمزدها و نابرابري بيش تر درآمدها منجر شده است.
براساس فرضيه ي اول، تجارت بين الملل تقاضاي بسبي براي نيروي کار ماهر و غيرماهر را تغيير داده است. در سال هاي اخير حجم تجارت با ساير کشورها به طور چشمگيري افزايش يافته است. نسبت واردات به توليد امريکا از 5 درصد در سال 1970 به 15 درصد در سال 2000 رسيده است. نسبت صادرات به توليد امريکا نيز از 5 درصد در سال 1970 به 11 درصد در سال 2000 رسيده است. از آن جا که کارگران غيرماهر در ساير کشورها فراوان و ارزان اند، امريکا تمايل دارد تا کالاهاي وارداتي اش را با استفاده از نيروي کار غيرماهر و ارزان توليد کند و در مقابل کالاهاي صادراتي اش با نيروي کار ماهر توليد شود.
جدول 1 متوسط درآمد سالانه با توجه به سطح آموزش

 

سال 1980

سال 2000

مرد
دوره ی متوسط
فارغ التحصیل دانشگاهی
درصد اضافی
زن
دوره ی متوسطه
فارغ التحصیل دانشگاهی
درصد اضافی

 

36,430دلار
52,492  دلار
44 درصد

21,969 دلار
29,663 دلار
35درصد

 

36,770دلار
69,421 دلار
89 درصد

24,970دلار
42,575 دلار
70 درصد


فارغ التحصيلات دانشگاهي هميشه درآمدي بيش از کارگران غيردانشگاهي داشته اند ولي اين شکاف دستمزد طي دهه هاي 1980 و 1990 بيش تر شده است.

يادداشت

ارقام با توجه به تورم تعديل شده است. آمار مربوط به يک کارگر تمام وقت 18 ساله بيش تر براي دوره ي کاري يک ساله محاسبه شده است. آمار فارغ التحصيل دانشگاهي شامل کارگران با آموزش هاي اضافي نيست.
بنابراين با گسترش بين الملل تقاضاي داخلي براي نيروي کار ماهر افزايش براي نيروي کار غيرماهر کاهش مي يابد.
براساس فرضيه ي دوم تغيير در فناوري باعث تغيير در تقاضاي نسبي نيروي کار ماهر و نيروي کار غيرماهر مي شود. براي مثال، ورود رايانه را مورد ملاحظه قرار دهيد. ورود رايانه باعث افزايش تقاضاي نيروي کار ماهر (که مي تواند از اين وسائل استفاده کند) و کاهش تقاضاي نيروي کارغيرماهر خواهد شد. در زمان حاضر بسياري از شرکت ها آمار و اطلاعات خود را به کمک رايانه نگهداري و پردازش مي کنند (به جاي آن که از فايل هاي دستي استفاده کنند). اين تحول باعث افزايش تقاضا براي برنامه نويسان رايانه مي شود و تقاضا براي کارمندهاي دفتري کم تر مي شود. بنابراين هر چه بنگاه ها از رايانه بيش تر استفاده کنند، تقاضا براي نيروي کار ماهر افزايش و تقاضا براي نيروي کار غيرماهر کاهش مي يابد.
اقتصاددانان به سختي مي توانند در مورد اعتبار دو فرضيه قضاوت کنند. البته ممکن است که هر دو فرضيه درست باشد. افزايش تجارت بين الملل و تغييرات فناوري ممکن است در افزايش نابرابري به وجود آمده در دهه هاي اخير سهم مهمي داشته باشند.
***

توانايي، تلاش و اقبال

به چه دليل بازيکنان بيس بال در ليگ برتر دستمزدي بيش از بازيکنان بيس بال در ليگ دسته يک دريافت مي کنند. قطعاً دستمزد بالاتر حاکي از درآمدهاي متفاوت نيست. بازي در ليگ برتر نسبت به بازي در ليگ دسته ي اول ناخوشايندتر نيست. برعکس، رضايت بازيکنان بيش تر نيز هست. زيرا تفاوت در اين است که بازيکنان ليگ هاي برتر به آموزش هاي بسيار زياد و يا تجربيات بيش تر نيازي ندارند. بازيکنان ليگ برتر تا حد زيادي به علت توانايي هاي بيش تر خود درآمد بيش تر کسب مي کنند.
***

کادر 1: در جست و جوي عشق حقيقي هستي؟ به مدرسه برو.

اقتصاددانان وقت بسيار زيادي صرف بررسي اين مسئله مي کنند که آموزش چگونه بر درآمد يک شخص تأثير مي گذارد ولي درس خواندن در مدرسه منافعي بيش از آن چه با دلار اندازه گيري مي شود، دارد. برخي از منافع غيرپولي درس خواندن در نظرخواهي عمومي از شهروندان امريکايي توسط مجله ي نيوزويک تايمز به دست آمده است (نيويورک تايمز، 7 مه 2000).
در يک پرسش از مردم نظر خواهي کرده اند که «شما با اين جمله موافقيد يا مخالف؟ اوقات بسيار زيادي در زندگي من به طور ملال آور سپري شده و به آن چه انتظار داشته ام نرسيده ام.» در بين افرادي که آموزش دوره ي متوسطه را به پايان رسانده بودند، 38 درصد با اين جمله موافق بودند. بين کساني که از دانشگاه فارغ التحصيل شده بودند 28 درصد با اين جمله موافق بودند و تنها 23 درصد از افرادي که آموزش هاي بيش تر از دانشگاه ديده بودند، با اين جمله موافق بودند. بنابراين آموزش و تحصيل به طور روشني با رضايت کلي در زندگي ارتباط دارد.
بخشي از اين رضايت بيش تر مربوط به درآمد اضافي است که افراد تحصيل کرده به دست مي آورند. همچنان که جين آستين، نويسنده ي قرن نوزدهم، مي نويسد: «درآمد هنگفت بهترين طريق کسب رضايت و شادماني است که به عمرم شنيده ام». اما آموزش همين رضايت را به روش هاي ديگر ايجاد مي کند.
در يک پرسش ديگر از مردم نظر خواهي شده بود که «آيا با اين جمله موافقيد يا خير: يافتن عشق حقيقي در جامعه روز به رو مشکل تر شده است.» در بين فارغ التحصيلان دبيرستاني 67 درصد با اين جمله موافق بودند. 53 درصد از دانشجويان دانشگاه با اين جمله موافق بودند و تنها 39 درصد از کساني که فارغ التحصيل شده بودند با اين جمله موافق بودند. بنابراين به طور آشکار مي توان نتيجه گرفت که آموزش نه فقط باعث ايجاد امنيت مالي مي شود بلکه يک زندگي توأم با عشق براي فرد فراهم مي کند.
شايد اين نتيجه چندان تعجب برانگيز نباشد. همان طور که تمام خوانندگان آثار جين آستين به خوبي آگاه اند، موفقيت با پول و موفقيت با عشق اغلب پا به پاي هم پيش مي روند.
***
توانايي طبيعي براي کارگران شاغل امر مهمي به حساب مي آيد. مردم به علت توارث و تمرين هاي ورزشي و آموزش از نظر جسمي و ذهني تفاوت دارند. برخي از مردم قوي و برخي ضعيف اند. برخي از مردم باهوش و برخي کم هوش اند. بعضي از مردم در موقعيت هاي مختلف اجتماعي فعال و برخي ديگر بسيار منفعل اند. اين ويژگي ها و بسيار از خصوصيات شخصيتي تعيين کننده ي اين مسئله است که چگونه کارگران مولد به وجود مي آيند و نقش اين ويژگي ها در تعيين درآمد آن ها چيست؟
آن چه با توانايي ارتباط دارد کوشش است. برخي از مردم سخت کار مي کنند و برخي ديگر تنبل اند. بنابراين بايد تعجب کنيم اگر کساني که سخت کار مي کنند مولدتر باشند و درآمدهاي بالاتري به دست آورند. بنگاه ها تا حد زيادي به طور مستقيم به کارگران با توجه به توليد آن ها پاداش مي دهند. براي مثال، بنگاه ها درصدي از درآمد فروش را به فروشندگان به مثاله پاداش تلاش بيش تر براي فروش مي دهند. برخي اوقات کار سخت به طور غيرمستقيم به صورت دستمزد سالانه ي بالاتر ساير پاداش ها جبران مي شود.
شانس و اقبال نيز در تعيين دستمزد کارگران نقش مهمي ايفا مي کند. اگر شخصي به يک هنرستان فني حرفه اي برود و تعمير تلويزيون هايي با لامپ خلأ را ياد بگيرد و آن گاه که براي يافتن شغل به بازار مي رود متوجه شود که تلويزيون هاي با مدارهاي مجتمع و IC اختراع شده و او مهارت به دردنخوري دارد و دستمزد بسيار اندکي در مقايسه با ديگران به دست مي آورد، آيا دستمزد اندک اين کارگر به علت بداقبالي اوست؟ شانس و اقبال پديده اي است که اقتصاددانان آن را مي شناسند ولي به خوبي قادر به توصيفش نيستند.
توانايي، تلاش و شانس و اقبال در تعيين دستمزدها چه نقشي دارند؟ پاسخ بسيار مشکل است زيرا توانايي، تلاش و اقبال به سختي قابل اندازه گيري اند. ولي شواهد غيرمستقيم دلالت بر اهميت آن ها دارد. وقتي اقتصاددانان نيروي کار به بررسي دستمزدها مي پردازند، دستمزد يک کارگر را به متغيرهايي که قابل اندازه گيري اند مربوط مي کنند (سال هاي تحصيل، سال هاي تجربه، سن، ويژگي هاي شغلي). هر چند تمام اين متغيرهاي قابل اندازه گيري، همان طور که نظريه پيش بيني مي کند، بر دستمزد يک کارگر تأثير مي گذارد اما بيش از نيمي از تغييرات دستمزدها را در اقتصاد در بر نمي گيرند. زيرا بخش بسيار زيادي از تغييرات دستمزد شامل تغييرات غيرقابل توضيح، متغيرهاي حذف شده شامل توانايي، تلاش و اقبال اند که نقش بسيار مهمي دارند.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید

 


هزينه ي رفاهي انحصار

هزينه ي رفاهي انحصار

هزينه ي رفاهي انحصار

 


آيا انحصار روش خوبي براي سازمان دهي بازار است؟ در حالت انحصار قيمت کالا بيش از هزينه ي نهايي تعيين مي شود. از ديدگاه مصرف کنندگان با وجود چنين قيمت بالايي انحصار يک وضعيت نامطلوب است. در عين حال در حالت انحصار و با وجود قيمت بالا سود زيادي نصيب انحصارگر مي شود. از ديدگاه صاحبان بنگاه انحصاري قيمت هاي بالا و سود بالا بسيار مطلوب است. آيا ممکن است با وجود آن که سود صاحبان بنگاه انحصاري بيش از هزينه هاي مصرف کنندگان است، باز هم وضعيت انحصار از ديدگاه کل جامعه وضعيتي مطلوب باشد؟
اضافه رفاه کل با مجموع اضافه رفاه مصرف کنندگان و اضافه رفاه توليدکنندگان برابر است. اضافه رفاه مصرف کنندگان با تفاوت بين قيمتي که حاضرند براي خريد مقدار معيني کالا بپردازند و قيمتي که عملاً براي خريد مي پردازند، برابر است. اضافه رفاه توليدکنندگان نيز با قيمتي که عملاً دريافت مي کنند يا قيمتي که حاضرند براي فروش مقدار معيني کالا دريافت کنند ( هزينه ي توليد )، برابر است. در اين حالت يک فروشنده داريم: انحصارگر.
شما مي توانيد نتيجه ي اين تحليل را حدس بزنيد. تعادل عرضه و تقاضا در بازار رقابتي نه تنها يک نتيجه ي طبيعي است بلکه يک نتيجه ي مطلوب نيز هست. به ويژه آن که دست نامرئي بازار باعث تخصيص بهينه ي منابع مي شود و اضافه رفاه کل به حداکثر خود مي رسد. از آن جا که انحصار در مقايسه با بازار رقابتي باعث تخصيص متفاوت منابع مي شود، امکان حداکثر کردن رفاه اقتصادي در وضعيت انحصار وجود ندارد.

زيان ناشي از کاهش اضافه رفاه

بحث خود را با اين مسئله آغاز مي کنيم که اگر يک برنامه ريز اجتماعيِ متعهد وجود داشته باشد، بنگاه انحصاري چه اقدامي بايد انجام دهد. برنامه ريز اجتماعي نه تنها به سود کسب شده از سوي بنگاه انحصاري توجه دارد بلکه به منافع دريافتي مصرف کنندگان نيز توجه مي کند. برنامه ريزي مرکزي مي کوشد تا اضافه رفاه کل را به حداکثر برساند. به خاطر داشته باشيد که اضافه راه کل برابر است با ارزش کالاها براي مصرف کنندگان منهاي هزينه هاي توليد کالا توسط انحصارگر.
نمودار 1 نشان مي دهد که برنامه ريز اجتماعيِ متعهد حد سطحي از توليد را انتخاب مي کند. منحني تقاضا نشان دهنده ي ارزش کالا در نظر مصرف کنندگان است و در عين حال تمايل به پرداخت آنان را نيز نشان مي دهد. منحني هزينه ي نهايي نيز نشان دهنده ي هزينه هاي انحصارگر است. بنابراين سطح توليد کارآمد اجتماعي از برخورد منحني تقاضا و منحني هزينه ي نهايي به دست مي آيد. در سطحي کم تر از اين سطحِ توليد قيمت يا ارزش کالا در نظر مصرف کنندگان بيش از هزينه ي نهايي توليد کالاست و از اين رو افزايش توليد باعث افزايش رفاه کل مي شود. در سطحي بيش تر از اين سطح توليد هزينه ي نهايي از ارزش يا قيمت کالا نزد مصرف کنندگان بيش تر مي شود، بنابراين کاهش توليد باعث افزايش رفاه کل خواهد شد.
اگر برنامه ريز اجتماعي وضعيت انحصار را دنبال کند، بنگاه با انتخاب سطحي از توليد در محل تلافي منحني هزينه ي نهايي و منحني تقاضا به نتيجه ي کارآمد دست مي يابد. بنابراين شبيه بنگاه رقابتي و برخلاف بنگاه انحصارگر، برنامه ريز اجتماعي نيز قيمتي مساوي هزينه ي نهايي انتخاب مي کند. از آن جا که اين قيمت يک علامت دقيق در مورد هزينه هاي توليد کالا به مصرف کنندگان مي دهد، مصرف کنندگان مي توانند مقدار کارآمد خريد را انتخاب کنند.
حال مي توانيم آثار رفاهي انحصار را با مقايسه ي سطح توليد انحصارگر و سطح توليد انتخابِ برنامه ريز اجتماعي ارزيابي کنيم.

نمودار 1 سطح کارآمد توليد. يک برنامه ريز اجتماعي متعهد براي به حداکثر رساندن رفاه کل در بازار بايد سطحي از توليد را انتخاب کند که منحني تقاضا و منحني هزينه ي نهايي يکديگر را در آن قطع مي کنند. کم تر از اين سطح توليد قيمت کالا براي خريدار نهايي ( که در منحني تقاضا منعکس مي شود ) بيش از هزينه ي نهايي کالاست. بيش از اين سطحِ توليد قيمت يا ارزش کالا کم تر از هزينه ي نهايي است.
همان طور که ملاحظه کرديد، انحصارگر سطحي از توليد و فروش را انتخاب مي کند که منحني هاي درآمد نهايي و هزينه ي نهايي يکديگر را در آن قطع مي کنند، برنامه ريز اجتماعي سطحي از توليد را انتخاب مي کند که منحني هاي تقاضا و هزينه ي نهايي يکديگر را قطع مي کنند. اين مقايسه و تفاوت را در نمودار 2 ملاحظه مي کنيد. سطح توليد انحصارگر کم تر از سطح توليد کارآمد اجتماعي است.
علاوه بر اين عدم کارايي انحصار را مي توانيم با توجه به قيمت انحصارگر در نظر بگيريم. از آن جا که منحني تقاضاي بازار ارتباط منفي بين قيمت و مقدار کالا را نشان مي دهد، سطح توليد اندک و غيرکارآمد، معادل قيمت بالا و غيرکارآمد است. وقتي انحصارگر قيمتي بيش از هزينه ي نهايي تعيين مي کند، برخي مصرف کنندگان بالقوه کالا را بيش از هزينه ي نهايي و کم تر از قيمت انحصارگر ارزش گذاري مي کنند. اين مصرف کنندگان کالا را خريداري نمي کنند. زيرا ارزشي که اين مصرف کنندگان براي کالا قائل هستند بيش از هزينه ي تهيه آن است، اين نتيجه يک نتيجه ي غيرکارآمد است. بنابراين قيمت گذاري انحصاري از برخي مبادلات دو جانبه ي سودآور جلوگيري مي کند.
همان طور که عدم کارايي ماليات ها را با مثلث بار اضافي ماليات يا مثلث زيان وضع ماليات اندازه گيري کرديم، عدم کارايي انحصار را نيز به اين روش مي توانيم محاسبه کنيم. در نمودار 2 زيان مربوط به انحصار را ملاحظه مي کنيد. يادآوري مي کنيم که منحني تقاضا ارزش کالا براي مصرف کنندگان و منحني هزينه ي، هزينه هاي بنگاه انحصاري را نشان مي دهد. بنابراين مثلث بين منحني تقاضا و منحني هزينه ي نهايي کاهش اضافه رفاه کل جامعه را به علت قيمت گذاري انحصاري نشان مي دهد.


رشد اقتصادي کشورهاي جهان

رشد اقتصادي کشورهاي جهان

رشد اقتصادي کشورهاي جهان

 


وقتي به سفر دور دنيا مي رويد تفاوت هايي فاحش در سطح استاندارد زندگي مردم مشاهده مي کنيد. درآمد يک فرد متوسط در کشورهاي ثروتمند مانند امريکا، ژاپن يا آلمان ده ها برابر بيش از درآمد يک فرد متوسط در کشوهاي فقير مانند هند، اندونزي، يا نيجريه است. تفاوت هاي زياد در درآمدها نشان دهنده ي تفاوت هاي چشم گير در کيفيت زندگي است. کشورهاي ثروتمند، خودروهاي بيش تر، تلفن هاي بيش تر، تغذيه ي بهتر، خانه اي امن تر، بهداشت و درمان بهتر، و اميد به زندگي بيش تري دارند.
حتي در يک کشور نيز تغييرات بسياري در سطح استاندارد زندگي در طول زمان ايجاد مي شود. در امريکا طي قرن گذشته متوسط درآمد، که به وسيله ي GDP سرانه اندازه گيري مي شود، سالانه حدود 2 درصد رشد کرده است. هر چند رشد 2 درصدي در سال ممکن است بسيار اندک به نظر برسد. اما همين نرخ رشد اندک به معناي 2 برابر شدن متوسط درآمد طي 35 سال است. به دليل همين رشد به ظاهر اندک، متوسط درآمد امروز حدود 8 برابر متوسط درآمد در قرن گذشته است. در نتيجه يک شهروند امريکايي در مقايسه با والدين و ساير گذشتگان خود از رفاهي بسيار بيش تر برخوردار است.
نرخ هاي رشد از کشوري به کشور ديگر نيز متفاوت اند. در برخي کشورهاي آسياي شرقي مانند سنگاپور، کره ي جنوبي، و تايوان متوسط درآمد طي دهه ي اخير سالانه 7 درصد رشد داشته است. با اين نرخ رشد، متوسط درآمد هر 10 سال 2 برابر مي شود. اين کشورها طي يک نسل از فقيرترين مردم به ثروتمندترين مردم جهان پيوسته اند. برعکس در برخي کشورهاي افريقايي مانند چاد، اتيوپي، و نيجريه متوسط درآمد طي سال هاي بسيار زياد ثابت بوده است.
چگونه مي توانيم اين تفاوت ها را توضيح دهيم؟ چگونه مي توانيم به کشورهاي ثروتمند اطمينان دهيم که سطح بالاي استاندارد زندگي در کشورشان حفظ خواهد شد؟ کشورهاي فقير براي رشد سريع تر و ملحق شدن به جهان توسعه يافته چه سياست هايي را بايد دنبال کنند؟ اين پرسش ها مهم ترين پرسش هاي اقتصاد کلان هستند. يکي از اقتصاددانان به نام رابرت لوکاس مي گويد: « زماني بود که به اين پرسش ها و سطح استاندارد زندگي فکر مي شد ولي امروزه بسيار مشکل است که به چيزي ديگر غير از اين مسائل فکر کنيم. »
اقتصاددانان به محاسبه ي مقادير توليد و قيمت ها در اقتصاد مي پردازند. در اين مقاله ابتدا به بررسي نيروهاي تعيين کننده ي اين متغيرها ( مقدار و قيمت ) مي پردازيم. توليد ناخالص داخلي( GDP )، هم درآمد کل به دست آمده در اقتصاد و هم هزينه هاي کل توليد کالاها و خدمات را اندازه گيري مي کند. سطح GDP حقيقي يک شاخص مطلوب براي اندازه گيري رفاه اقتصادي، و رشد GDP حقيقي يک شاخص خوب براي پيشرفت اقتصادي است. در اين جا بحث خود را بر عوامل تعيين کننده ي سطح GDP حقيقي و رشد GDP حقيقي در بلند مدت متمرکز مي کنيم.

رشد اقتصادي کشورهاي جهان

به عنوان نقطه ي آغاز مطالعه ي رشد بلندمدت، ابتدا نگاهي به تجربيات برخي از کشورهاي جهان خواهيم داشت. در جدول 1، GDP حقيقي سرانه ي 13 کشور را مي بينيد. براي هر کشور اين شاخص در يک دوره ي زماني تقريباً صد ساله محاسبه شده است. ستون نخست و دوم اين جدول به ترتيب کشور و دوره ي زماني را نشان مي دهد. ستون سوم و چهارم، به ترتيب برآورد GDP حقيقي سرانه ي100 سال قبل و اکنون را نشان مي دهد.
داده هاي مربوط به GDP حقيقي سرانه نشان مي دهند که سطح استاندارد زندگي از کشوري به کشور ديگر تا چه حد تفاوت دارد. مثلاً درآمد سرانه در امريکا 8 برابر درآمد سرانه ي چين و 15 برابر درآمد سرانه ي هند است. فقيرترين کشورها داراي درآمد متوسطي هستند که به ندرت در امريکا ديده شده است. درآمد حقيقي يک شهروند نمونه چيني در سال 1997 برابر درآمد حقيقي يک امريکايي در سال 1870 است. درآمد حقيقي يک شهروند نمونه ي پاکستاني در سال 1997 حدود نصف درآمد حقيقي يک شهروند امريکايي در 100 سال قبل است.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید

 


روزنامه رسمی

مشاوره ثبت شرکت
دفاتر پستی منتخب

ثبت شرکت برای اتباع خارجی

موضوعات پرکاربرد ثبتی :
ثبت شرکت در سراسر ایران

ثبت شرکت در تهران
سایر محلات تهران
تماس
کرکره برقی پارکینگدرب ضد سرقتصندلی پلاستیکی , کاشت مو , مزوتراپی