فقر يکي از مهم ترين مشکلاتي است که سياستگذاران با آن روبه رويند. احتمال اين که خانواده هاي فقير در مقايسه با کل جمعيت جامعه به مشکلاتي مانند بي خانماني، اعتياد به مواد مخدر، خشونت و بي حرمتي، مشکلات درماني و بهداشت، بارداري قبل از ازدواج، بيسوادي، بيکاري و دسترسي کم تر به امکانات آموزشي دچار شوند، بيش تر است. احتمال زيادي وجود دارد که اعضاي خانواده هاي فقير در معرض رفتارهاي جنايتکارانه قرار گيرند يا مرتکب چنين اعمالي شوند. هر چند بسيار مشکل است که بتوانيم علل فقر را از آثار آن جدا کنيم، ولي فقر با مصائب مختلف اجتماعي و اقتصادي همراه است.
فرض کنيد شما يک سياستگذار اقتصادي هستيد که هدف تان کاهش تعداد افراد زير خط فقر است. چگونه به اين هدف خواهيد رسيد؟ در اين جا برخي از سياست هايي را بررسي مي کنيم که احتمالاً به کار مي گيريد. هر چند هر يک از اين روش ها براي گروهي از مردم فرصت فرار از فقر را فراهم مي کند، ولي هيچ کدام کامل نيست و تصميم گيري در مورد اين که کدام سياست بهترين است نيز آسان نيست.
قانون حداقل دستمزد
قوانين مربوط به حداقل دستمزد که کارفرمايان بايد به کارگران بپردازند، هميشه منشأ بحث ها و منازعات فراوان بوده است. طرفداران نظريه ی حداقل دستمزدها آن را يک روش کمک به افراد فقير مي دانند که هيچ هزينه اي براي دولت ندارد. مخالفان اين نظريه اعتقاد دارند در اين روش گروه کمک کنندگان ضرر خواهند کرد.
قانون حداقل دستمزد را مي توان با استفاده از ابزار عرضه و تقاضا به خوبي درک کرد. بر اساس اين قانون، دستمزد کارگران غيرماهر و کم تجربه در سطحي بالاتر از سطح دستمزد تعادلي بازار (بر اساس عرضه و تقاضاي نيروي کار) قرار مي گيرد.
بنابراين هزينه ی نيروي کار بنگاه افزايش و مقدار تقاضاي نيروي کار بنگاه کاهش مي يابد. نتيجه آن که بيکاري در بين کارگراني که مشمول قانون حداقل دستمزد بوده اند، بيش تر مي شود. هر چند کارگراني که بيکار نشده و در مشاغل خود باقي مانده اند از اين دستمزدها بالاتر سود مي برند، کساني که با حداقل دستمزد استخدام شده اند درآمد کم تر و وضعيت بدتري پيدا مي کنند.
قدرت و بزرگي اين آثار به کشش تقاضا بستگي دارد. طرفداران يک حداقل دستمزد بالا اظهار مي کنند که تقاضا براي نيروي کار غيرماهر نسبتاً بي کشش است، به طوري که تعيين يک دستمزد حداقلي بالا بر اشتغال اين نوع کارگران تأثير بسيار اندکي دارد. مخالفان قانون حداقل دستمزد مي گويند تقاضاي نيروي کار پرکشش است، به ويژه در دوره ی بلندمدت که بنگاه ها فرصت کافي براي تعديل نيرو و توليد دارند. علاوه بر اين، منتقدان عقيده دارند که بسياري از کارگران که قانون حداقل دستمزد شامل آن ها مي شود، جوانان خانوارهاي متوسط هستند، و لذا سياست حداقل دستمزد بالا براي کمک به فقرا به طور کامل به هدف خود نخواهد رسيد.
رفاه
يک روش افزايش سطح استاندارد زندگي فقرا از سوي دولت اصلاح درآمد اين افراد است. روش اوليه اي که دولت بايد آن را به کار گيرد، نظام تأمين اجتماعي است. رفاه شامل مجموعه ی بسيار وسيعي از برنامه هاي دولت است. کمک هاي موقت به خانوارهاي نيازمند (TANF) يک برنامه ی کمک به خانوارهايي است که داراي فرزندند ولي سرپرست خانوار قادر به حمايت و تأمين حداقل نياز اعضاي خانواده نيست. به عبارت ديگر، در خانوارهايي که اين کمک ها را دريافت مي کنند پدر وجود ندارد و مادر سرپرست خانواده و فرزندان است. برنامه ی ديگر رفاهي، تأمين درآمد اضافي (SSI) (1) است که به مردم فقير، بيمار و معلول کمک مي کند. دقت کنيد که در هر دو برنامه رفاه يک شخص تنها بر اساس درآمد کم مشمول اين کمک ها نمي شود. بلکه اين فرد بايد برخي نيازهاي اضافي مانند فرزندان بدون سرپرست يا معلوليت داشته باشد.
يک انتقاد همگاني از برنامه هاي رفاهي اين است که کمک هاي رفاهي باعث افزايش انگيزه ی فقير شدن مي شود. براي مثال، اين برنامه ها باعث تشويق خانواده ها به بيکاري مي شوند و بسياري از خانوارها وضعيت خود را به نحوي تغيير مي دهند تا مشمول اين نوع کمک هاي مالي شوند؛ در حالي که اين نوع کمک ها فقط به خانوارهاي بدون سرپرست ارائه مي شود: علاوه بر اين، برنامه هاي رفاهي ممکن است موجب افزايش بارداري هاي نامشروع براي خانوارهاي فقير شود، زيرا سرپرست زن خانوارها تنها زماني استحقاق دريافت کمک را دارد که فرزند داشته باشد. از آن جا که در خانوارهاي فقير مادرانِ مجرد (2) بخش مهمي از معضل فقر هستند و از آن جا که به نظر مي رسد برنامه هاي رفاهي باعث افزايش تعداد فقرا، افزايش تعداد مادران مجرد و سرپرست خانوار مي شود، منتقدان نظام هاي تأمين رفاه مي گويند اجراي اين سياست ها باعث وخيم تر شدن معضلات عديده اي مي شود که قصد رفع آن ها را داريم. بر اساس اين انتقادات، نظام تأمين اجتماعي و رفاه در سال 1996 اصلاح شد و بر اساس اين قانون مدت زمان کمک به خانوارها براي بهبود وضعيت رفاهي محدوديت يافت.
با وجود نظام رفاه اين مشکلات تا چه زماني پابرجا باقي خواهند ماند؟ هيچ کس به درستي نمي داند. طرفداران نظام رفاه به اين نکته اشاره مي کنند که فقير شدن، سرپرست خانواده شدن، مادرمجرد شدن براي دريافت کمک بسيار مشکل است و در اين استدلال شک دارند که بسياري از مردم براي دريافت اين کمک ها تشويق شوند تا خود را فقير نشان دهند. علاوه بر اين، شواهد آماري در طول زمان نشان مي دهد که اين کمک ها به هيچ وجه باعث کاهش سرپرست خانوار به يک مادر نشده است. از اوايل دهه ی1970 منافع رفاهي (تعديل شده با توجه به تورم) کاهش يافته در حالي که درصد کودکان تک سرپرست افزايش يافته است.
ماليات منفي بر درآمد
هرگاه دولت نظام خاصي براي جمع آوري ماليات انتخاب کرده، بر توزيع درآمد تأثير گذاشته است. اين واقعيت انکارناپذيري است که با وجود ماليات تصاعدي بر درآمد، خانوارهاي با درآمد بالا در مقايسه با خانوارهاي کم درآمد در صد بيش تري از درامد خود را به دولت مي دهند. برابري بين گروه هاي درآمدي معياري مهم در طراحي هر نظام مالياتي است.
بسياري از اقتصاددانان از ترميم درآمد خانوارهاي فقير با استفاده از ماليات منفي بردرآمد جانبداري مي کنند. بر طبق اين سياست، هر خانواده بايد درآمد خود را به دولت گزارش دهد. خانوارهاي پردرآمد بايد بر اساس درآمد خود به دولت ماليات پرداخت کنند. خانوارهاي کم درآمد نيز يارانه دريافت مي کنند. به عبارت ديگر، خانوارهاي کم درآمد «ماليات منفي» پرداخت مي کنند.
فرض کنيد دولت از فرمول زير براي محاسبه ی تعهدات مالياتي يک خانواده استفاده کنند:
در اين حالت يک خانوار با درآمد 600,00 دلار بايد 10,000 دلار ماليات بدهد، يک خانواده با درآمد 90,000 دلار بايد 20,000 دلار ماليات بدهد. يک خانوار با درآمد 30,000 دلار مالياتي پرداخت نمي کند. و بالاخره خانواده هاي فقير با درآمد 15,000 دلار يک ماليات منفي معادل (5000-) دلار بايد بپردازد. به عبارت ديگر، دولت بايد يک چک به مبلغ 5000 دلار به اين خانواده بدهد.
با وجود ماليات منفي بردرآمد، خانوارهاي فقير بدون آن که مجبور به تظاهر نمايش فقر خود باشند از کمک هاي مالي برخوردار خواهند شد. تنها شرط دريافت کمک درآمد پايين است. از يک منظر اين روش مزيت ها و معايبي دارد. از يک سو ماليات منفي بر درآمد به هيچ وجه باعث زايمان هاي غيرقانوني و فروپاشي (جدايي و طلاق) خانوارها نمي شود؛ آن چنان که منتقدان نظام رفاهي اعتقاد داشتند سياست هاي فعلي چنين مشکلاتي ايجاد مي کند. از سوي ديگر، ماليات منفي بردرآمد نوعي يارانه است که فقط نصيب افراد تنبل مي شود و از ديد بعضي ها، حمايت دولت شامل کساني مي شود که مستحق اين کمک ها نيستند.
نوعي قانون ماليات، مشابه ماليات منفي بر درآمد به نام اعتبار ماليات بر درآمد کسب شده (EITC) است. پرداخت اين اعتبار به کارگران فقير افزايش تلاش کاري آنان را باعث مي شود. بر اساس اين اعتبار، خانوارهاي کارگري فقير اعتباري (از محل ماليات ها) دريافت مي کنند که در مقايسه با ماليات بردرآمد پرداختي آن ها در طول سال مبلغ بيش تري است. از آن جا که اعتبار ماليات بر درآمد کسب شده فقط به کارگران فقير پرداخت مي شود، در مقايسه با ساير برنامه هاي ضد فقر که آن ها را معرفي کرديم، نمي تواند باعث اجتناب از کار و تنبلي شود. به همين دليل نيز اين برنامه نمي تواند به کاهش فقر ناشي از بيکاري، بيماري و ساير معلوليت ها کمکي بکند.
کمک هاي غيرنقدي
راه ديگر کمک به افراد فقير اعطاي کمک هاي غيرنقدي بلاعوض در قالب کالاها و خدمات در راستاي ارتقاي سطح استاندارد زندگي آن هاست. براي مثال، بنگاه هاي خيريه در ايام کريسمس براي فقرا غذا، سرپناه و براي فرزندان شان اسباب بازي تهيه مي کنند. دولت در ميان فقرا کوپن غذا توزيع مي کند که از آن براي خريد مواد غذايي در فروشگاه ها مي توانند استفاده کنند و فروشگاه ها نيز اين کوپن ها را به دولت مي دهند و پول آن را دريافت مي کنند. همچنين دولت به فقرا کمک هاي درماني و بهداشتي مي کند. آيا کمک هاي غيرنقدي براي فقرا بهتر است يا کمک هاي نقدي؟ هيچ پاسخ روشني وجود ندارد.
طرفداران کمک هاي غيرنقدي و جنسي اظهار مي کنند که اين کمک ها فقرا مطمئن مي کند که ضروريات زندگي خود را دريافت کرده اند. در ميان فقيرترين افراد جامعه معتادان به مواد مخدر و مشروبات الکي بيش از ديگران هستند. با تهيه ی موادغذايي و سرپناه براي فقرا، جامعه ی مطمئن مي شود که اين کمک ها براي حمايت از معتادان صرف نمي شود. اين يک دليل مهم در اثبات اين ادعاست که کمک هاي غيرنقدي و جنسي بيش از کمک هاي نقدي رواج دارد.
از سوي ديگر، طرفداران پرداخت هاي نقدي اظهار مي کند که کمک هاي غيرنقدي ناکافي و توهين آميز است. دولت ها نمي دانند که مردم فقير به چه چيزهايي بيش تر نياز دارند. بسياري از افراد فقير مردمي معمولي هستند که با بداقبالي روبه رو شده اند، به رغم اين بداقبالي خودِ آن ها بهترين کساني هستند که مي توانند در مورد وضعيت و بهبود سطح استاندارد زندگي خود تصميم بگيرند. به جاي آن که به چنين افراد فقيري کالاها و خدمات غيرنقدي (کمک هاي جنسي) بدهيم که مورد درخواست شان نيست، شايد بهتر باشد به آن ها پول نقد بدهيم تا آن چه را خريداري کنند که به نظر خودشان بيش تر نياز دارند.
برنامه هاي ضد فقر و انگيزه هاي کار
بسياري از سياست هاي ضد فقر که با هدف کمک به فقرا ارائه مي شوند، آثار ناخواسته اي دارند مانند کاهش انگيزه ی فقرا در نجات از فقر. براي درک موضوع به اين مثال توجه کنيد؛ فرض کنيد خانواده اي براي حفظ حداقل سطح استاندارد زندگي خود به 15,000 دلار پول نياز دارد. علاوه بر اين، فرض کنید که جدا از مسئله ی فقر، دولت تأمين اين درآمد را براي همه ی خانواده ها تضمين کند. وقتي دولت تفاوت درآمد هر خانوار را با 15,000 دلار جبران کند، خانوارها چه بهره اي خواهند برد. به نظر شما اجراي اين سياست چه آثاري را به همراه دارد؟
آثار انگيزشي اجراي اين سياست روشن است. هر فردي که کم تر از 15,000 دلار درآمد دارد، اصلاً انگيزه ی بيش تري براي يافتن شغل و حفظ آن نخواهد داشت. در ازاي هر يک دلاري که شخص به دست مي آورد، دولت بايد يک دلار از کمک هاي خود کم کند.
در واقع دولت از هر يک دلار درآمد 100 درصد ماليات گرفته است. قطعاً نرخ ماليان نهايي مؤثر 100 درصدي سياستي است که زيان رفاهي ماليات بسيار بزرگي ايجاد مي کند.
آثار منفي اين نرخ مؤثر مالياتي زيادي مي تواند در طول زمان پايدار باشد. يک شخص بي انگيزه نسبت به کار، شغل همراه با آموزش را در مقابل پيشنهاد هر شغل ديگري به راحتي از دست مي دهد.
علاوه بر اين، فرزندان اين شخص درس هايي را که مي توانند از مشاهده ی وضعيت کاري و شغل تمام وقت والدين کسب کنند از دست خواهند داد و همين مسئله ممکن است بر توانايي آن ها در يافتن و حفظ شغل اثر منفي داشته باشد.
هر چند برنامه ی ضد فقر که درباره ی آن بحث کرديم يک بحث نظري است، ولي به هيچ وجه به آن اندازه اي که به نظر مي رسد غيرواقعي نيست. رفاه، بهداشت، کوپن مواد غذايي و اعتبار ماليات بر درآمد اکتسابي برنامه هايي براي کمک به خانواده هاي فقير و مرتبط با درآمد آن هاست. با افزايش درآمد يک خانوار، آن خانواده فاقد شرايط لازم براي دريافت کمک از طريق اين برنامه ها مي شود. وقتي تمام اين برنامه ها به طور هم زمان مورد استفاده قرار مي گيرند، براي خانوارها کاملاً عادي خواهد بود که با نرخ هاي نهايي ماليات مؤثر بسيار بالا روبه رو شوند. برخي مواقع نرخ هاي نهايي ماليات مؤثر از 100 درصد نيز تجاوز مي کند، به طوري که وضع خانواده هاي فقير با افزايش درآمد بدتر مي شود. با تلاش دولت جهت کمک به خانواده هاي فقير، خانواده ها انگيزه ی کارکردن را از دست مي دهند. با توجه به انتقادات برنامه هاي ضدفقر، اين برنامه ها رفتارهاي کاري را تغيير مي دهد و موجب ايجاد «فرهنگ فقر» مي شود.
شايد به نظر برسد که يک راه حل ساده براي حل اين مشکل وجود دارد: کاهش منافع خانوارهاي فقير بيش از افزايش درآمد تدريجي آن هاست. براي مثال، اگر يک خانواده ی فقير در ازاي هر يک دلار درآمد 30 سنت آن را از دست بدهد، در واقع با يک نرخ نهايي ماليات مؤثر 30 درصدي رو به رو بوده است. هر چند اين ماليات مؤثر باعث کاهش تلاش مي شود، ولي انگيزه هاي کاري را به طور کامل از بين نخواهد برد.
مشکل به وجود آمده از اين راه حل اين است که هزينه هاي برنامه هاي کاهش فقر افزايش مي يابد. اگر با افزايش درآمد خانوارهاي فقير منابع کسب شده به تدريج از بين بروند، آن گاه خانواده هاي بالاي خط فقر نيز فاقد شرايط لازم براي دريافت کمک خواهند شد. به تدريج خانواده هاي بيش تري فاقد استحقاق دريافت کمک مي شوند و هزينه ی برنامه هاي ضدفقر بيش تر خواهد شد. بنابراين سياستگذاران با يک مبادله (بده- بستان) ميان تحميل هزينه ها بر خانوارهاي فقير با وضع نرخ هاي نهايي ماليات مؤثر و تحميل هزينه ی اجراي برنامه هاي ضدفقر بر ماليات دهندگان مواجه مي شوند.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید
نظريه ی انتخاب مصرف کننده
وقتي به يک فروشگاه پا مي گذاريد، با هزاران کالايي رو به رو مي شويد که ممکن است آن ها را خريداري کنيد. البته با توجه به اين که منابع مالي شما محدود است، نمي توانيد هر آن چه مي خواهيد خريداري کنيد. بنابراين قيمت پيشنهادي کالاها و خدمات مختلف براي فروش را بررسي مي کنيد و فقط به خريد مجموعه اي از کالاها اقدام خواهيد کرد که با منابع مالي، نيازها و خواسته هاي شما هماهنگ باشد. در اين مقاله نظريه ی تصميم گيري مصرف کننده در مورد خريد کالاها و خدمات را بسط مي دهيم.
منحني تقاضاي يک کالا تمايل به پرداخت مصرف کننده را نشان مي دهد. وقتي قيمت يک کالا افزايش مي يابد، مصرف کنندگان تمايل دارند تا براي مقادير کم تر کالا پول بپردازند. در نتيجه مقدار تقاضاي کالا کم مي شود. حال مي خواهيم به تصميماتي که در پشت منحني تقاضا وجود دارد، کمي عميق تر بپردازيم. نظريه ی انتخاب مصرف کننده درک کامل تري از تقاضا براي ما فراهم مي کند.
مردم درگير مبادله ( بده- بستان ) هستند. نظريه ی انتخاب مصرف کننده به بررسي موضوع مبادله در وضعيتي مي پردازد که مردم همان نقش مصرف کنندگان را دارند. وقتي مصرف کننده اي از يک کالا بيش تر مي خرد، قطعاً از ساير کالاها کم تر خريداري مي کند. وقتي او وقت کم تري صرف کار و وقت بيش تري صرف استراحت مي کند، درآمد کم تري براي خريد و مصرف کالاها به دست مي آورد. وقتي مصرف کننده بخش بيش تري از درآمد خود را در زمان حال مصرف مي کند، پس انداز کم تري دارد؛ بنابراين سطح مصرف او در آينده کاهش مي يابد. نظريه ی رفتار مصرف کننده به بررسي اين موضوع مي پردازد که مصرف کنندگان در مواجهه با اين مبادله ها چگونه تصميم گيري مي کنند و واکنش آن ها نسبت به تغييرات محيطي چيست؟
پس از بسط نظريه ی اصلي رفتار مصرف کننده از آن براي طرح سه سؤال درباره ی تصميم گيري خانوار استفاده مي کنيم. به ويژه اين سؤالات را خواهيم پرسيد:
• آيا تمام منحني هاي تقاضا شيب نزولي دارند؟
• سطح دستمزدها چگونه بر عرضه ی نيروي کار تأثير مي گذارد؟
• نرخ هاي بهره چگونه بر پس انداز خانوار تأثير مي گذارد؟
ممکن است در ابتدا به نظر برسد که اين سه پرسش با يکديگر ارتباطي ندارند. اما همان طور که ملاحظه خواهيد کرد ما مي توانيم از نظريه ی انتخاب مصرف کننده براي پاسخ به اين پرسش ها استفاده کنيم.
محدوديت بودجه: آن چه مصرف کننده مي تواند بخرد
اکثر مصرف کنندگان مايل اند کالاهايي بيش تر و با کيفيت بهتر خريداري کنند، تعطيلات طولاني تري داشته باشند، خودروهاي شيک تري سوار شوند يا در بهترين رستوران غذا صرف کنند. مردم هميشه کم تر از آن چه ميل دارند مصرف مي کنند، زيرا هزينه ها يا مخارج آن ها با توجه به درآمدشان محدود شده است. بحث خود را درباره ی انتخاب مصرف کننده با بررسي ارتباط بين درآمد و مخارج آغاز مي کنيم.
براي ساده سازي بحث به بررسي وضعيتي مي پردازيم که يک مصرف کننده مي خواهد در مورد خريد دو کالا تصميم گيري کند: نوشابه و پيتزا. البته مردم در حالت واقعي هزاران کالاي مختلف خريداري مي کنند. وقتي فرض مي کنيم مصرف کننده مي خواهد در مورد خريد يکي از دو کالا تصميم گيري کند مسئله ی انتخاب مصرف کننده را بسيار ساده کرده ايم، بدون آن که بصيرت ما در مورد انتخاب مصرف کننده تغيير کند.
ابتدا به بررسي اين مسئله مي پردازيم که محدوديت درآمدي مصرف کننده چگونه بر مقدار مصرف پيتزا و نوشابه تأثير مي گذارد. فرض کنيد درآمد مصرف کننده در يک ماه 1000 دلار است و قيمت يک بطري نوشابه 2 دلار و قيمت يک پيتزا 10 دلار است.
جدول نمودار 1 نشان دهنده ی مجموعه هاي مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده مي تواند خريدراي کند. محور عمودي تعداد نوشابه و محور افقي تعداد پيتزاي خريداري شده را نشان مي دهد. سه نقطه را در نمودار مشخص کرده ايم. در نقطه ی A مصرف کننده صفر واحد پيتزا و 250 واحد نوشابه خريداري مي کند. در نقطه ی C که دقيقاً در وسط خط AB قرار دارد، مصرف کننده براي خريد هر کالا 500 دلار هزينه مي کند. البته در اين جا فقط 3 ترکيب از ترکيبات بي شماري را نشان داده ايم که مصرف کننده مي تواند انتخاب کند. زيرا تمام ترکيبات مختلف روي خط AB ترکيبات قابل حصول براي مصرف کننده است. اين خط که محدوديت بودجه ناميده مي شود، نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده قادر به خريد آن هاست. بنابراين محدوديت بودجه مبادله ی ( بده-بستان ) نوشابه و پيتزا را که مصرف کننده با آن روبه روست، نشان مي دهد.
شيب محدوديت بودجه ( خط بودجه ) نشان دهنده ی نرخ مبادله اي است که مصرف کننده بر اساس آن مي تواند يک کالا را با کالاهاي ديگر مبادله کند. شيب بين دو نقطه برابر است با تغيير در فاصله ی عمودي تقسيم بر تغيير در فاصله ی افقي. از نقطه ی A تا B تغيير در مقدار نوشابه 500 و تغيير در مقدار پيتزا 100 است. بنابراين شيب خط 5 است يا نرخ مبادله 5 نوشابه به ازاي يک پيتزا است ( در واقع از آن جا که خط محدوديت بودجه داراي شيب نزولي است، مقدار شيب نيز يک عدد منفي مي شود. ولي علامت منفي شيب براي ما اهميتي ندارد. )
کل مخارج
|
هزینه ی پیتزا
|
هزینه ی نوشابه
|
تعداد پیتزا |
بطرنوشابه |
1000 |
1000 |
0 |
100 |
0 |
نمودار 1 خط ( محدوديت ) بودجه ی مصرف کننده. خط بودجه نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده با توجه به درآمد خود مي تواند به خريد آن ها اقدام کند. در اين جا مصرف کننده دو کالاي پيتزا و نوشابه خريداري مي کند. جدول و نمودار نشان مي دهد که مصرف کننده با قيمت هر بطر نوشابه 2 دلار و هر عدد پيتزا 10 دلار و درآمد 1000 دلار چه ترکيباتي از دو کالا را مي تواند انتخاب کند.
توجه کنيد که شيب خط محدوديت بودجه قيمت نسبي دو کالا را برابر هم مي کند. قيمت نسبي به معناي قيمت يک کالا در مقايسه با کالاي ديگر است. ارزش يک پيتزا 5 برابر قيمت يک نوشابه است. به عبارت ديگر هزينه ی فرصت يک پيتزا برابر 5 نوشابه است.
ترجيحات مصرف کننده: آن چه مصرف کننده مي خواهد
مصرف کننده چگونه انتخاب مي کند؟ خط بودجه يا محدوديت بودجه يک قسمت از تجزيه و تحليل است: خط بودجه نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده با توجه به قيمت کالاها و درآمد خود قادر به خريداري آن هاست.
به هر حال انتخاب مصرف کننده نه تنها به خط بودجه ی او بلکه به ترجيحات او با توجه به دو کالا نيز بستگي دارد. بنابراين ترجيحات مصرف کننده قيمت بدون تجزيه و تحليل ماست.
ارائه ی مجدد ترجيحات مصرف کننده با استفاده از منحني هاي بي تفاوتي
ترجيحات مصرف کننده به او اين امکان را مي دهد که از بين نوشابه و پيتزا يکي را انتخاب کند. اگر شما به مصرف کننده دو ترکيب مختلف را پيشنهاد کنيد، مصرف کننده ترکيبي را انتخاب مي کند که با سليقه ی او تطابق بيش تري دارد. اگر دو ترکيب از نظر ترجيحات و سليقه ی مصرف کننده يکسان باشد، آن گاه مي گوييم مصرف کننده نسبت به انتخاب يکي از دو ترکيب بي تفاوت است.
همان طور که محدوديت بودجه مصرف کننده را به صورت نموداري نشان داديم، در اين جا نيز مي توانيم ترجيحات او را در يک نمودار نمايش دهيم. اين کار را به کمک منحني هاي بي تفاوتي انجام مي دهيم. منحني بي تفاوتي نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که به مصرف کننده رضايت خاطر يکساني مي رساند. در اين حالت منحني هاي بي تفاوتي نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از نوشابه و پيتزا است که به مصرف کننده رضايت خاطر يکساني مي رساند.
نمودار 2 نشان دهنده ی دو منحني بي تفاوتي از بي نهايت منحني بي تفاوتي مصرف کننده است. مصرف کننده نسبت به ترکيبات مختلف دو کالا در نقاط B, A و C بي تفاوت است، زيرا تمام اين ترکيبات روي يک منحني بي تفاوتي قرار دارند. تعجبي ندارد اگر با کاهش مصرف پيتزا ( حرکت از نقطه A به نقطه ی B ) مصرف نوشابه افزايش يابد بدون آن که رضايت خاطر مصرف کننده تغيير کند. اگر مصرف پيتزا مجدداً از B به C کاهش يابد، مقدار مصرف نوشابه باز هم بايد افزايش يابد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید
ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت
اجازه دهيد به سه پرسش مهم درباره ی چگونگي کارکرد اقتصاد پاسخ دهيم. اين سه پرسش ممکن است در ابتدا بي ارتباط با هم به نظر برسند. اما از آنجا که هر يک از پرسش ها با تصميم گيري خانوارها مرتبط است، مي توانيم با توجه به الگوي رفتار مصرف کننده به آنها پاسخ دهيم.
آيا تمام منحني هاي تقاضا داراي شيب نزولي هستند؟
معمولاً وقتي قيمت يک کالا افزايش مي يابد، مردم از آن کم تر مي خرند.
شيب نزولي منحني تقاضا نشان دهنده ی قانون تقاضاست.
به هر حال برخي اوقات با توجه به نظريه ی اقتصاد ممکن است شيب منحني تقاضا صعودي باشد.
به عبارت ديگر، در برخي مواقع مصرف کنندگان برخلاف قانون تقاضا با افزايش قيمت مقدار بيش تري از آن کالا خريداري مي کنند. براي درک اين حالت نمودار 1 را ملاحظه کنيد. در اين مثال مصرف کننده دو کالاي سيب زميني و گوشت مي خرد. در مرحله ی اول محدوديت بودجه مصرف کننده خطي است که از نقطه ی A به B رسم شده است. نقطه ی C نقطه ی بهينه ی مصرف کننده است.
وقتي قيمت سيب زميني افزايش مي بايد خط بودجه به سمت داخل چرخش می يابد و به حالت جديد يعني خطي که از A به D رسم شده تغيير وضعيت مي دهد. نقطه ی بهينه ی جديد نقطه ی E است. دقت کنيد که در اين حالت با افزايش سيب زميني مصرف کننده مقدار بيش تري از آن خريداري کرده است.
به چه دليل مصرف کننده چنين واکنش غيرمعمولي داشته است؟ به اين دليل که سيب زميني يک کالاي کاملاً پست است. وقتي قيمت سيب زميني افزايش مي يابد، مصرف کننده فقيرتر مي شود. اثر درآمدي باعث مي شود تا مصرف کننده تصميم بگيرد که گوشت کم تر و سيب زميني بيش تر بخرد. به طور همزمان وقتي قيمت سيب زميني نسبت به گوشت افزايش يابد، اثر جانشيني باعث مي شود تا مصرف کننده گوشت بيش تر و سيب زميني کم تر بخرد. به هر حال در اين حالت خاص اثر درآمدي ( مخالف اثر جانشيني ) به قدري از اثر جانشيني بزرگ تر و قوي تر است که اين اثر را خنثي مي کند. نتيجه آن که مصرف کننده در واکنش به قيمت بيش تر سيب زميني کم تر و سيب زميني بيش تري مي خرد.
نمودار 1 کالاي گيفن. در اين مثال با افزايش سيب زميني نقطه ی بهينه ی مصرف کننده از C به E تغيير مي کند. در اين حالت واکنش مصرف کننده به افزايش قيمت سيب زميني، خريد کم تر گوشت و خريد بيش تر سيب زميني است.
کالايي که قانون تقاضا را نقض کند کالاي گيفن (1) نام دارد. ( اين واژه از نام رابرت گيفن اقتصاددان اخذ شده است که اولين بار اين کالاها را معرفي کرد ). در اين مثال سيب زميني کالاي گيفن است. کالاي گيفن نوعي کالاي پست است که اثر درآمدي آن بيش از اثر جانشيني است. بنابراين منحني تقاضاي کالاي گيفن شيب صعودي دارد.
اقتصاددانان در مورد وجود کالاهاي گيفن اختلاف عقيده دارد. برخي از آن ها اعتقاد دارند که سيب زميني در يک مقطع زماني در قرن 19 خشکسالي کشور ايرلند يک کالاي گيفن بود. سيب زميني در آن زمان يک ماده ی غذايي مهم در سبد غذايي مردم بود و لذا با افزايش قيمت آن، اثر درآمدي بسيار بزرگي به همراه داشت. مردم در واکنش به افزايش قيمت مهم ترين ماده ی غذايي خود که باعث کاهش سطح استاندارد زندگي آن ها شده بود، با کاهش خريد ساير کالاها مانند گوشت و خريد بيش تر سيب زميني سعي کردند حداقل سطح رفاه خود را حفظ کنند. بنابراين نتيجه اين بود که با افزايش قيمت سيب زميني مقدار تقاضاي آن افزايش يافت.
صرف نظر از اين که اين داستان تاريخي صحيح يا غلط باشد، بايد اعتراف کرد که کالاي گيفن به ندرت در دنياي واقعي وجود دارد. با توجه به نظريه ی انتخاب مصرف کننده ی شيب منحني تقاضا صعودي نخواهد بود. در هر صورت ممکن است برخي حوادث غيرمنتظره و غيرمعمول باعث شود تا قانون تقاضا نيز نقض شود.
دستمزدها چگونه بر عرضه ی نيروي کار اثر مي گذارند؟
تاکنون با بررسي نظريه ی انتخاب مصرف کننده به تحليل اين مسئله پرداختيم که يک شخص در مورد تخصيص درآمد خود بين دو کالاي مختلف چگونه تصميم گيري مي کند. از همين نظريه مي توان براي تحليل چگونگي تصميم گيري شخص در تخصيص زمان بين کار و استراحت استفاده کرد.
وضعيت « سالي » را که برنامه نويس کامپيوتر است مورد بررسي قرار مي دهيم. او 100 ساعت در هفته بيدار است. بخشي از اين 100 ساعت را صرف استراحت و کارهاي مورد علاقه ی خود مي کند ( مثل دوچرخه سواري، تماشاي تلويزيون، مطالعه و غيره ) و باقي مانده ی وقت خود را به کار در حرفه ی خود اختصاص مي دهد. براي هر ساعت کار برنامه نويسي کامپيوتر 50 دلار دريافت و آن را صرف خريد کالاها و خدمات مورد نياز مي کند. بنابراين دستمزد سالي در هر ساعت ( 50 دلار ) مبادله ی بين استراحت و مصرف را تعيين مي کند. براي هر ساعت استراحت کم تر مي تواند يک ساعت بيش تر کار کند و 50 دلار بيش تر براي مصرف دريافت کند.
نمودار 2 خط بودجه سالي را نشان مي دهد. اگر سالي تمام 100 ساعت وقت بيداري خود در يک هفته را صرف استراحت و انجام کارهاي مورد علاقه ی خود بکند، هيچ درآمد و مصرفي نخواهد داشت. اگر تمام 100 ساعت را کار کند، درآمد يک هفته ی او 5000 دلار است ولي هيچ وقتي براي استراحت نخواهد داشت. اگر 40 ساعت در هفته کار کند، مي تواند 60 ساعت استراحت و 2000 دلار کالا در هفته مصرف کند.
نمودار 2 انتخاب بين کار- استراحت. در نمودار خط محدوديت بودجه سالي تصميم گيري در مورد ساعات کار، منحني هاي بي تفاوتي مصرف- استراحت و نقطه ی بهينه را ملاحظه مي کنيد.
در نمودار 2 با استفاده از منحني هاي بي تفاوتي ترجيحات مصرف- استراحت سالي را نشان داده ايم. در اين جا مصرف و استراحت دو کالايي است که سالي آن ها را انتخاب مي کند. از آن جا که سالي مانند هر مصرف کننده ی ديگر استراحت بيش تر و مصرف بيش تر را ترجيح مي دهد، بنابراين نقاط واقع بر منحني هاي بي تفاوتي بالاتر را نيز به نقاط واقع بر منحني هاي بي تفاوتي پايين تر ترجيح مي دهد. در دستمزد ساعتي 50 دلار، سالي ترکيبي از مصرف و استراحت را در نقطه ی بهينه انتخاب مي کند. اين نقطه روي خط بودجه ی واقع بر بالاترين منحني بي تفاوتي ممکن قرار دارد.
نمودار 3 افزايش در دستمزد. در دو قسمت نمودار واکنش احتمالي يک فرد را نسبت به افزايش دستمزد نشان داده ايم. نمودارهاي سمت چپ نشان دهنده خط بودجه اوليه و خط بودجه جديد
است، به طوري که نقطه ی بهينه ی مصرف کننده براي انتخاب کار- استراحت روي اين خصوص قرار دارد. نمودارهاي سمت راست نشان دهنده ی منحني هاي عرضه است. از آن جا که ساعات کار برابر است با کل ساعات در اختيار فرد منهاي ساعات استراحت، هر تغيير در استراحت يک اثر منفي بر ساعات عرضه ی کار دارد. در قسمت ( الف ) با افزايش دستمزد مصرف افزايش و استراحت کاهش مي يابد در نتيجه منحني عرضه ی شيب صعودي دارد در قسمت ( ب ) با افزايش دستمزد مصرف کاهش و استراحت افزايش مي يابد لذا منحني عرضه شيب نزولي دارد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید
ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت
انتخاب های بهينه ی مصرف کننده
مصرف کننده تمايل دارد تا بهترين ترکيب ممکن پيتزا و نوشابه را انتخاب کند- به عبارت ديگر، ترکيبي روي بالاترين منحني بي تفاوتي را بايد انتخاب کند.
البته مصرف کننده بايد متوجه محدوديت بودجه ی خود نيز باشد.
نمودار 1خط محدوديت بودجه و سه منحني بي تفاوتي مصرف کننده را از بين تعداد بيشمار منحني هاي بي تفاوتي نشان مي دهد. بالاترين منحني بي تفاوتي يا نقطه اي که خط بودجه ی مصرف کننده در يک نقطه بر آن منحني مماس شده، منحني است. نقطه اي که در آن نقطه خط ( محدوديت ) بودجه بر منحني بي تفاوتي مماس شود، نقطه ی بهينه ناميده مي شود. مصرف کننده احتمالاً نقطه ی A را ترجيح مي دهد ولي نمي تواند به اين نقطه برسد، زيرا بالاتر از خط بودجه ی اوست.
مصرف کننده مي تواند نقطه ی B را انتخاب کند ولي روي يک منحني بي تفاوتي پايين تر قرار دارد و لذا رضايت خاطر کم تري براي او فراهم مي کند. بنابراين نقطه ی بهينه ( روي منحني بي تفاوتي ) بهترين ترکيب نوشابه و پيتزا را براي مصرف کننده فراهم مي کند.
توجه کنيد که در نقطه ی بهينه شيب خط بودجه و شيب منحني بي تفاوتي با هم برابر است. به عبارت ديگر، مي توانيم بگوييم در نقطه ی بهينه منحني بي تفاوتي بر خط بودجه مماس شده است. شيب منحني بي تفاوتي نرخ نهايي جانشين بين نوشابه و پيتزا است، شيب خط محدوديت بودجه نيز برابراست با قسمت نسبي دو کالا. بنابراين مصرف کننده ترکيبي از دو کالا را انتخاب مي کند که در آن ترکيب نرخ نهايي جانشين و قيمت نسبي کالاها برابر باشند.
قبلاً ملاحظه کرديد که چگونه قيمت هاي بازار ارزش نهايي کالا را از نظر مصرف کننده تعيين مي کند. در اين جا نيز تجزيه و تحليل انتخاب مصرف کننده به يک روش ديگر به همان نتيجه مي رسد. مصرف کننده براي تصميم گيري و خريد دو کالا، ترکيبي از کالاها را انتخاب خواهد کرد که نرخ نهايي جانشين با قيمت نسبي دو کالا برابر باشد. قيمت نسبي دو کالا نرخي است که بازار در آن نرخ تمايل به مبادله ی دو کالا با يکديگر دارد ولي نرخ نهايي جانشين نرخي است که مصرف کننده با آن نرخ تمايل به مبادله ی دو کالا با يکديگر دارد. بنابراين در نقطه ی بهينه مصرف کننده، ارزش گذاري مصرف کننده از دو کالا ( که با نرخ نهايي جانشيني اندازه گيري مي شود ) با ارزش گذاري بازار از دو کالا ( که با قيمت نسبت اندازه گيري مي شود ) برابر خواهد بود.
نمودار 1 نقطه ی بهينه ی مصرف کننده. مصرف کننده نقطه اي را روي خط محدوديت بودجه انتخاب مي کند که بر بالاترين منحني بي تفاوتي قرار دارد. در اين نقطه که نقطه ی بهينه ناميده مي شود، نرخ نهايي جانشين با قيمت نسبي دو کالا برابر است. در اين جا بالاترين منحني بي تفاوتي که مصرف کننده مي تواند به آن برسد است. مصرف کننده نقطه ی A روي منحني بي تفاوتي
را ترجيح مي دهد ولي با توجه به محدوديت بودجه ی خود نمي تواند اين ترکيب نوشابه و پيتزا را انتخاب کند. برعکس نقطه ی B را مي تواند انتخاب کند ولي چون روي منحني بي تفاوتي پايين تري قرار دارد رضايت خاطر کم تري داشته و مصرف کننده آن را انتخاب نخواهد کرد.
کادر 1: مطلوبيت: روش ديگر تفسير ترجيحات و بهينه سازي
براي معرفي ترجيحات مصرف کننده از منحني هاي ترجيحي استفاده کرديم. روش ديگر معرفي ترجيحات مصرف کننده استفاده از مفهوم مطلوبيت است. مطلوبيت يک مفهوم و معيار انتزاعي از لذت يا رضايت خاطري است که مصرف کننده از مصرف ترکيبات مختلف کالاها به دست مي آورد. اقتصاددانان مي گويند يک مصرف کننده زماني مجموعه اي از کالاها را به مجموعه ی ديگري از کالاها ترجيح مي دهد که مطلوبيت يا رضايت خاطر حاصل از آن بيش تر باشد.
منحني هاي بي تفاوتي و مطلوبيت با يکديگر ارتباط نزديکي دارند. از آن جا که مصرف کننده نقاط واقع بر منحني هاي بي تفاوتي را ترجيح مي دهد، بنابراين مجموعه اي از کالاها که روي منحني هاي بالاتر قرار دارد مطلوبيت يا رضايت خاطر بيش تري براي مصرف کننده فراهم مي کند. از آن جا که مجموعه يا ترکيبات مختلف کالاها که روي يک منحني بي تفاوتي قرار دارد رضايت خاطر يکساني براي مصرف کننده فراهم مي کند، لذا مطلوبيت تمام نقاط روي منحني يکسان است. به عبارت ديگر منحني بي تفاوتي يک منحني مطلوبيت يکسان است.
مطلوبيت نهايي يک کالا برابر است با افزايش در مطلوبيت ناشي از مصرف يک واحد اضافي از آن کالا. اصل نزولي بودن مطلوبيت نهايي براي اکثر کالاها صادق است: نزولي بودن مطلوبيت نهايي به اين معناست که با افزايش مصرف يک کالا مطلوبيت واحدهاي اضافي کاهش مي يابد.
نرخ نهايي جانشيني ( MRS ) بين دو کالا به مطلوبيت نهايي اين کالاها بستگي دارد. براي مثال، اگر مطلوبيت نهايي کالاي X دو برابر مطلوبيت نهايي کالاي y باشد، در اين صورت شخص براي دريافت دو واحد y حاضر است يک واحد X از دست بدهد. و لذا نرخ نهايي جانشيني y به جاي برابر 2 است.
به طور کلي نرخ نهايي جانشيني ( و شيب منحني بي تفاوتي ) برابر است با مطلوبيت نهايي يک کالا تقسيم بر مطلوبيت نهايي کالاي ديگر.
تجزيه و تحليل مطلوبيت روش ديگري براي تفسير بهينه سازي مصرف کننده براي ما فرهم مي کند. به ياد آوريد که در نقطه ی بهينه ی مصرف کننده نرخ نهايي جانشيني و قيمت نسبي کالاها برابرند.
از آن جا که نرخ نهايي جانشيني و نسبت مطلوبيت دو کالا نيز برابرند، مي توان نوشت:
اين معادله تفسير ساده اي دارد: در نقطه ی بهينه ی مطلوبيت نهايي هر دلار خرج شده روي کالاي X با مطلوبيت نهايي هر دلار خرج شده روي کالاي Y برابر است. ( چرا؟ اگر اين تساوي برقرار نباشد مصرف کننده بايد با کاهش هزينه روي کالايي با مطلوبيت نهايي کم تر و صرف آن روي کالايي با مطلوبيت نهايي بيش تر، مطلوبيت نهايي هر دلار خود را افزايش دهد. )
وقتي اقتصاددانان درباره ی نظريه ی انتخاب مصرف کننده بحث مي کنند ممکن است اين نظريه را به روش متفاوتي توضيح دهند. ممکن است يک اقتصاددانان بگويد هدف مصرف کننده حداکثرکردن مطلوبيت است. ممکن است يک اقتصاددانان ديگر اعتقاد داشته باشد که هدف مصرف کننده دستيابي به بالاترين منحني بي تفاوتي ممکن است. اقتصاددانان اول نتيجه مي گيرد که در نقطه ی بهينه ی مصرف کننده، مطلوبيت نهايي هر دلار صرف شده براي تمام کالاها برابر است، در حالي که طبق نظر اقتصاددان دوم نقطه ی بهينه ی مصرف کننده جايي است که منحني بي تفاوتي بر خط بودجه مماس شود. در اصل اين دو روش يکي هستند.
اثر تغيير درآمد بر انتخاب هاي مصرف کننده
درباره ی چگونگي مصرف کننده صحبت کرديم؛ حال به بررسي واکنش مصرف نسبت به تغيير درآمد مصرف کننده مي پردازيم. فرض کنيد درآمد مصرف کننده افزايش يابد. با افزايش درآمد، مصرف کننده مي تواند از هر دو کالا مقدار بيش تري بخرد. همان طور که در نمودار 2 ملاحظه مي کنيد افزايش درآمد باعث انتقال يا جابه جايي خط بودجه به سمت بالا مي شود. با توجه به ثابت بودن قيمت کالاها يا ثابت بودن قيمت نسبي کالاها، شيب خط بودجه جديد همان شيب خط بودجه ی اوليه است، بنابراين با افزايش درآمد خط بودجه به موازات خود به سمت بالا انتقال مي يابد.
نمودار 2 افزايش درآمد مصرف کننده. وقتي درآمد مصرف کننده افزايش مي يابد، خط يا محدوديت بودجه مصرف کننده به سمت بالا انتقال مي يابد. اگر هر دو کالا، کالاهاي عادي باشند، مصرف هر دو کالا افزايش مي يابد. در اين جا با افزايش درآمد مصرف پيتزا و نوشابه افزايش مي يابد.
با انتقال خط بودجه ی مصرف کننده به موازات خود به سمت بالا مصرف کننده ترکيب بهتري از دو کالاي نوشابه و پيتزا را به دست مي آورد. به عبارت ديگر، مصرف کننده به منحني بي تفاوتي بالاتري خواهد رسيد. با توجه به انتقال خط بودجه به سمت بالا نقطه ی بهينه ی مصرف کننده از « بهينه ی اوليه » واقع بر منحني بي تفاوتي به « بهينه ی جديد » روي منحني بي تفاوتي
منتقل مي شود.
دقت کنيد که در نمودار2 مصرف کننده هم نوشابه و هم پيتزاي بيش تري مصرف مي کند. هر چند منطق الگو لزوماً افزايش مصرف دو کالا به علت افزايش درآمد نيست، البته اين وضعيت ( افزايش مصرف دو کالا بر اثر افزايش درآمد ) متداول ترين وضعيت است. اگر با افزايش درآمد مصرف يک کالا افزايش يابد، اقتصاددانان به آن کالا کالاي عادي مي گويند.
منحني هاي بي تفاوتي در نمودار2 با فرض اين که نوشابه و پيتزا هر دو کالاهاي عادي هستند، استخراج شده است.
نمودار 3 حالتي را نشان مي دهد که در آن با افزايش درآمد، مصرف کننده نوشابه ی کم تر و پيتزاي بيش تري خريده است. اگر مصرف کننده با افزايش درآمد از يک کالا کم تر بخرد، اقتصاددانان آن کالا را کالاي پست مي نامند. نمودار 3 با اين فرض که پيتزا کالاي عادي و نوشابه کالاي پست است، رسم شده است.
هر چند بيش تر کالاها کالاهاي عادي هستند، ولي کالاهاي پست هم در جهان وجود دارند. براي مثال، خدمات اتوبوسراني شهري کالاي پست است. مصرف کنندگان پردرآمد به احتمال زياد از خودروهاي شخصي خود استفاده مي کنند و در مقايسه با مصرف کنندگان کم درآمد، از اتوبوس کم تر استفاده مي کنند. بنابراين اتوبوس ( در مقايسه با خودرو شخصي ) کالاي پست محسوب مي شود.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید
ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت
امروزه در امريکا درآمد يک پزشک معمولي حدود 200,000 دلار، درآمد يک پليس 50,000 دلار و درآمد يک کارگر مزرعه 20,000 دلار در سال است. اين مثال به خوبي تفاوت هاي وسيع در درآمدهاي اشخاص را نشان مي دهد. اين تفاوت ها به خوبي توضيح مي دهند که چرا برخي از مردم در خانه هاي مجلل شبيه کاخ زندگي مي کنند، ليموزين سوار مي شوند و تعطيلات خود را در سواحل فرانسه مي گذرانند، در حالي که ساير مردم در آپارتمان هاي کوچک زندگي مي کنند، اتوبوس سوار مي شوند و تعطيلات خود را در پارک نزديک خانه ي خود مي گذرانند.
به چه دليل درآمدهاي اشخاص تا اين حد متفاوت است؟ طبق نظريه ي اساسي نئوکلاسيک ها در بازار نيروي کار، دستمزدها را نيروهاي عرضه و تقاضا تعيين مي کند. تقاضاي نيروي کار در جاي خود نشان دهنده ي بهره وري نهايي نيروي کار است. در تعادل به هر کارگر مبلغي معادل ارزش مشارکت (سهم) نهايي او در توليد کالاها و خدمات اقتصادي پرداخت مي شود.
اين نظريه ي بازارکار اگر چه به طور همه جانبه مورد پذيرش اقتصاددانان است، ولي فقط گام نخست و شروع داستان است. براي درک تفاوت زيادي که بين درآمدها مشاهده مي کنيم، بايد در وراي اين چارچوب کلي به بررسي دقيق تر عوامل تعيين کننده ي عرضه و تقاضاي انواع نيروي کار بپردازيم. همين مسئله هدف اصلي ما در اين مقاله است.
برخي عوامل تعيين کننده ي دستمزدهاي تعادلي
کارگران به دلايل مختلف با يکديگر تفاوت دارند. مشاغل نيز هم از جنبه ي دستمزدي که پرداخت مي شود و هم بر اساس سهم يا آثار غيرپولي ويژگي هاي خاص خود را دارند. در اين مقاله به بررسي اين مسئله مي پردازيم که چگونه ويژگي هاي کارگران و مشاغل بر عرضه ي نيروي کار، تقاضاي نيروي کار و دستمزدهاي تعادلي تأثير مي گذارد.
تفاوت حقوق و مزاياي شغلي
وقتي يک کارگر قصد انتخاب شغل دارد، دستمزد فقط يکي از عوامل بسيار زيادي است که باعث جذب کارگر به آن شغل مي شود. برخي مشاغل بسيار راحت، سرگرم کننده و مطمئن اند؛ در مقابل، برخي مشاغل بسيار سخت، کسالت بار و خطرناک اند. هر چه شغلي ويژگي هاي غيرپولي بيش تري داشته باشد مردم بيش تري به کار در آن شغل در هر سطح دستمزد تمايل خواهند داشت. به عبارت ديگر، عرضه ي نيروي کار براي مشاغل راحت، سرگرم کننده و مطمئن بسيار بيش تر از عرضه ي نيروي کار براي مشاغل سخت، کسالت بار و خطرناک است. در نتيجه دستمزدهاي تعادلي مشاغل «خوب» کم تر از دستمزدهاي تعادلي مشاغل «بد» است.
مثلاً فرض کنيد شما در جست و جوي يک شغل تابستاني در يک منطقه ي ساحلي هستيد. دو نوع شغل به شما پيشنهاد مي شود. يک شغل «مسئول کنترل ساحل» است که رفت و آمد جهانگردان را در ساحل زير نظر دارد و مجوزهاي قانوني آن ها را بررسي مي کند. شغل دوم جمع آوري آشغال ها، زباله ها و مواد زائدي است که جهانگردان در سطل هاي زباله و مکان هاي ديگر ريخته اند. بايد قبل از طلوع آفتاب سوار بر کاميون هاي کثيف و پُر سر و صدا شويد تا قبل از فعاليت جهانگردان کار خود را به اتمام برسانيد. شما خواهان کدام شغل هستيد؟ اکثر مردم با دستمزد يکسان اول شغل اول را ترجيح مي دهند. براي جذب مردم به شغل دوم (جمع آوري مواد زائد) قطعاً بايد دستمزد پيشنهادي به «جمع آوري فضولات» بيش از دستمزد پرداختي به «مسئول کنترل ساحل» باشد.
اقتصاددانان براي تفاوت در دستمزدهاي ناشي از ويژگي هاي غيرپولي مشاغل از واژه ي تفاوت حقوق و مزاياي شغلي (1) استفاده مي کنند: تفاوت در حقوق و مزاياي شغلي مسئله ي بسيار معمول و رايجي در اقتصاد است. در اين جا چند مثال ارائه مي کنيم:
• به کارگران معدن زغال سنگ در مقايسه با ساير کارگران و با آموزش يکسان دستمزد بيش تري پرداخت مي شود. حقوق و دستمزد بالاتر اين کارگران جبران کننده ي کار سخت، کثيف، طاقت فرسا و خطرناک در معدن زغال سنگ است، کارکردن در معادن زغال سنگ به مدت طولاني مشکلات و بيماري هاي زيادي براي کارگران به همراه دارد.
• پرداختي به کارگراني که در نوبت شب کارخانه ها کار مي کنند بيش از پرداختي به کارگران صبح کار است. پرداخت حقوق و مزاياي بالاتر تا حدي کار و بي خوابي در شب را که در نظر بسياري از مردم بسيار سخت است، جبران مي کند.
• حقوق و مزاياي اساتيد دانشگاه کم تر از وکلا، حقوق ها و پزشکان است، هر چند تحصيلات يکسان دارند. حقوق و مزاياي کم تر اساتيد دانشگاه به علت رضايت شغلي و پيشنهادهاي مختلفي است که به آن ها مي شود. (در واقع تدريس اقتصاد به قدري جالب و سرگرم کننده است که تعجبي ندارد اگر به آن ها حقوق و دستمزدي پرداخت نشود!)
سرمايه ي انساني
واژه ي سرمايه معمولاً به موجودي تجهيزات و ساختمان ها گفته مي شود. موجودي سرمايه شامل تراکتور يک کشاورز، کارخانه ها و تشکيلات توليدي بنگاه هاي اقتصادي و تخته ي سياه يک معلم مي شود. جوهره ي سرمايه اين است که سرمايه يک عامل توليد است که مي تواند خود را توليد يا بازتوليد کند.
نوع ديگري از سرمايه وجود دارد که در مقايسه با سرمايه ي فيزيکي چندان قابل لمس و رؤيت نيست، اما نقش بسيار حياتي در توليد اقتصادي دارد. سرمايه ي انساني انباشت سرمايه گذاري ها بر انسان هاست. مهم ترين نوع سرمايه ي انساني آموزش است. مشابه ساير انواع سرمايه، آموزش نشان دهنده ي صرف هزينه بر منابع در يک محدوده ي زماني به منظور افزايش بهره وري در آينده است.
ولي با وجود سرمايه گذاري به صورت هاي مختلف، سرمايه گذاري در آموزش وابسته به افراد خاص است و اين ارتباط همان چيزي است که ما آن را سرمايه ي انساني مي ناميم.
تعجبي ندارد اگر کارگران با سرمايه ي انساني بيش تر در مقايسه با افراد با سرمايه ي انساني کم تر درآمد بيش تري به دست آورند. درآمد فارغ التحصيلان دانشگاه هاي امريکا دو برابر کارگراني است که تنها دوره ي آموزش متوسطه را به پايان برده اند. اين تفاوت عظيم در بسياري از کشورهاي جهان نيز وجود دارد: اين تفاوت در کشورهاي در حال توسعه که کارگران ماهر و آموزش ديده ناياب است، بيش تر از ساير کشورهاست.
با توجه به تغييرات عرضه و تقاضا به راحتي مي توان نتيجه گرفت که به چه دليل آموزش باعث افزايش دستمزد مي شود. بنگاه ها ( که تقاضاي نيروي کار دارند ) در صورتي حاضر به پرداخت هزينه هاي آموزش اند که پاداش و سود اين سرمايه گذاري را دريافت کنند. در اصل تفاوت بين دستمزدهاي بالاي کارگران ماهر و کارگران غيرماهر را مي توان همان تفاوت در حقوق و دستمزد اين دو گروه يا هزينه هاي آموزش به حساب آورد.
***
مطالعه ي موردي: افزايش ارزش مهارت
«ثروت ثروت مي آورد و فقر فقر». اين ضرب المثل هم مثل ساير ضرب المثل ها هميشه صحيح نيست، ولي در سال هاي اخير صحت خود را اثبات کرده است. پژوهش هاي معتبر بسيار زيادي که در مورد شکاف درآمدي بين کارگران ماهر و کارگران غيرماهر انجام شده، حاکي از افزايش شکاف درآمدي بيم اين دو گروه طي دو دهه ي گذشته است.
در جدول 1 اطلاعات و آمار مربوط به درآمد متوسط فارغ التحصيلان دانشگاه و فارغ التحصيلان دوره متوسطه را (که هيچ آموزش ديگري نديده اند) ملاحظه مي کنيد. آمار جدول نشان دهنده ي افزايش پاداش با سود ناشي از آموزش در اقتصاد است. در سال 1980 درآمد متوسط يک کارگر مرد با تحصيلات متوسطه 44 در صد بيش از يک فرد بدون ديپلم بود، اين تفاوت در سال 2000 به 89 درصد افزايش يافت. دستمزد يک زن دانشجو از 35 درصد به 70 درصد افزايش يافت.
به چه دليل شکاف درآمدي بين کارگران ماهر و غيرماهر در سال هاي اخير افزايش يافته است؟ هيچ کس به درستي نمي داند، ولي اقتصاددانان دو فرضيه براي توضيح اين پديده پيشنهاد مي کنند. هر دو فرضيه مي گويد تقاضا براي کارگر ماهر در مقايسه با تقاضاي کارگر غيرماهر در طول زمان افزايش يافته است. در نتيجه جابه جايي منحني تقاضا به تغيير دستمزدها و نابرابري بيش تر درآمدها منجر شده است.
براساس فرضيه ي اول، تجارت بين الملل تقاضاي بسبي براي نيروي کار ماهر و غيرماهر را تغيير داده است. در سال هاي اخير حجم تجارت با ساير کشورها به طور چشمگيري افزايش يافته است. نسبت واردات به توليد امريکا از 5 درصد در سال 1970 به 15 درصد در سال 2000 رسيده است. نسبت صادرات به توليد امريکا نيز از 5 درصد در سال 1970 به 11 درصد در سال 2000 رسيده است. از آن جا که کارگران غيرماهر در ساير کشورها فراوان و ارزان اند، امريکا تمايل دارد تا کالاهاي وارداتي اش را با استفاده از نيروي کار غيرماهر و ارزان توليد کند و در مقابل کالاهاي صادراتي اش با نيروي کار ماهر توليد شود.
جدول 1 متوسط درآمد سالانه با توجه به سطح آموزش
|
سال 1980 |
سال 2000 |
مرد |
36,430دلار 21,969 دلار |
36,770دلار 24,970دلار |
فارغ التحصيلات دانشگاهي هميشه درآمدي بيش از کارگران غيردانشگاهي داشته اند ولي اين شکاف دستمزد طي دهه هاي 1980 و 1990 بيش تر شده است.
يادداشت
ارقام با توجه به تورم تعديل شده است. آمار مربوط به يک کارگر تمام وقت 18 ساله بيش تر براي دوره ي کاري يک ساله محاسبه شده است. آمار فارغ التحصيل دانشگاهي شامل کارگران با آموزش هاي اضافي نيست.
بنابراين با گسترش بين الملل تقاضاي داخلي براي نيروي کار ماهر افزايش براي نيروي کار غيرماهر کاهش مي يابد.
براساس فرضيه ي دوم تغيير در فناوري باعث تغيير در تقاضاي نسبي نيروي کار ماهر و نيروي کار غيرماهر مي شود. براي مثال، ورود رايانه را مورد ملاحظه قرار دهيد. ورود رايانه باعث افزايش تقاضاي نيروي کار ماهر (که مي تواند از اين وسائل استفاده کند) و کاهش تقاضاي نيروي کارغيرماهر خواهد شد. در زمان حاضر بسياري از شرکت ها آمار و اطلاعات خود را به کمک رايانه نگهداري و پردازش مي کنند (به جاي آن که از فايل هاي دستي استفاده کنند). اين تحول باعث افزايش تقاضا براي برنامه نويسان رايانه مي شود و تقاضا براي کارمندهاي دفتري کم تر مي شود. بنابراين هر چه بنگاه ها از رايانه بيش تر استفاده کنند، تقاضا براي نيروي کار ماهر افزايش و تقاضا براي نيروي کار غيرماهر کاهش مي يابد.
اقتصاددانان به سختي مي توانند در مورد اعتبار دو فرضيه قضاوت کنند. البته ممکن است که هر دو فرضيه درست باشد. افزايش تجارت بين الملل و تغييرات فناوري ممکن است در افزايش نابرابري به وجود آمده در دهه هاي اخير سهم مهمي داشته باشند.
***
توانايي، تلاش و اقبال
به چه دليل بازيکنان بيس بال در ليگ برتر دستمزدي بيش از بازيکنان بيس بال در ليگ دسته يک دريافت مي کنند. قطعاً دستمزد بالاتر حاکي از درآمدهاي متفاوت نيست. بازي در ليگ برتر نسبت به بازي در ليگ دسته ي اول ناخوشايندتر نيست. برعکس، رضايت بازيکنان بيش تر نيز هست. زيرا تفاوت در اين است که بازيکنان ليگ هاي برتر به آموزش هاي بسيار زياد و يا تجربيات بيش تر نيازي ندارند. بازيکنان ليگ برتر تا حد زيادي به علت توانايي هاي بيش تر خود درآمد بيش تر کسب مي کنند.
***
کادر 1: در جست و جوي عشق حقيقي هستي؟ به مدرسه برو.
اقتصاددانان وقت بسيار زيادي صرف بررسي اين مسئله مي کنند که آموزش چگونه بر درآمد يک شخص تأثير مي گذارد ولي درس خواندن در مدرسه منافعي بيش از آن چه با دلار اندازه گيري مي شود، دارد. برخي از منافع غيرپولي درس خواندن در نظرخواهي عمومي از شهروندان امريکايي توسط مجله ي نيوزويک تايمز به دست آمده است (نيويورک تايمز، 7 مه 2000).
در يک پرسش از مردم نظر خواهي کرده اند که «شما با اين جمله موافقيد يا مخالف؟ اوقات بسيار زيادي در زندگي من به طور ملال آور سپري شده و به آن چه انتظار داشته ام نرسيده ام.» در بين افرادي که آموزش دوره ي متوسطه را به پايان رسانده بودند، 38 درصد با اين جمله موافق بودند. بين کساني که از دانشگاه فارغ التحصيل شده بودند 28 درصد با اين جمله موافق بودند و تنها 23 درصد از افرادي که آموزش هاي بيش تر از دانشگاه ديده بودند، با اين جمله موافق بودند. بنابراين آموزش و تحصيل به طور روشني با رضايت کلي در زندگي ارتباط دارد.
بخشي از اين رضايت بيش تر مربوط به درآمد اضافي است که افراد تحصيل کرده به دست مي آورند. همچنان که جين آستين، نويسنده ي قرن نوزدهم، مي نويسد: «درآمد هنگفت بهترين طريق کسب رضايت و شادماني است که به عمرم شنيده ام». اما آموزش همين رضايت را به روش هاي ديگر ايجاد مي کند.
در يک پرسش ديگر از مردم نظر خواهي شده بود که «آيا با اين جمله موافقيد يا خير: يافتن عشق حقيقي در جامعه روز به رو مشکل تر شده است.» در بين فارغ التحصيلان دبيرستاني 67 درصد با اين جمله موافق بودند. 53 درصد از دانشجويان دانشگاه با اين جمله موافق بودند و تنها 39 درصد از کساني که فارغ التحصيل شده بودند با اين جمله موافق بودند. بنابراين به طور آشکار مي توان نتيجه گرفت که آموزش نه فقط باعث ايجاد امنيت مالي مي شود بلکه يک زندگي توأم با عشق براي فرد فراهم مي کند.
شايد اين نتيجه چندان تعجب برانگيز نباشد. همان طور که تمام خوانندگان آثار جين آستين به خوبي آگاه اند، موفقيت با پول و موفقيت با عشق اغلب پا به پاي هم پيش مي روند.
***
توانايي طبيعي براي کارگران شاغل امر مهمي به حساب مي آيد. مردم به علت توارث و تمرين هاي ورزشي و آموزش از نظر جسمي و ذهني تفاوت دارند. برخي از مردم قوي و برخي ضعيف اند. برخي از مردم باهوش و برخي کم هوش اند. بعضي از مردم در موقعيت هاي مختلف اجتماعي فعال و برخي ديگر بسيار منفعل اند. اين ويژگي ها و بسيار از خصوصيات شخصيتي تعيين کننده ي اين مسئله است که چگونه کارگران مولد به وجود مي آيند و نقش اين ويژگي ها در تعيين درآمد آن ها چيست؟
آن چه با توانايي ارتباط دارد کوشش است. برخي از مردم سخت کار مي کنند و برخي ديگر تنبل اند. بنابراين بايد تعجب کنيم اگر کساني که سخت کار مي کنند مولدتر باشند و درآمدهاي بالاتري به دست آورند. بنگاه ها تا حد زيادي به طور مستقيم به کارگران با توجه به توليد آن ها پاداش مي دهند. براي مثال، بنگاه ها درصدي از درآمد فروش را به فروشندگان به مثاله پاداش تلاش بيش تر براي فروش مي دهند. برخي اوقات کار سخت به طور غيرمستقيم به صورت دستمزد سالانه ي بالاتر ساير پاداش ها جبران مي شود.
شانس و اقبال نيز در تعيين دستمزد کارگران نقش مهمي ايفا مي کند. اگر شخصي به يک هنرستان فني حرفه اي برود و تعمير تلويزيون هايي با لامپ خلأ را ياد بگيرد و آن گاه که براي يافتن شغل به بازار مي رود متوجه شود که تلويزيون هاي با مدارهاي مجتمع و IC اختراع شده و او مهارت به دردنخوري دارد و دستمزد بسيار اندکي در مقايسه با ديگران به دست مي آورد، آيا دستمزد اندک اين کارگر به علت بداقبالي اوست؟ شانس و اقبال پديده اي است که اقتصاددانان آن را مي شناسند ولي به خوبي قادر به توصيفش نيستند.
توانايي، تلاش و شانس و اقبال در تعيين دستمزدها چه نقشي دارند؟ پاسخ بسيار مشکل است زيرا توانايي، تلاش و اقبال به سختي قابل اندازه گيري اند. ولي شواهد غيرمستقيم دلالت بر اهميت آن ها دارد. وقتي اقتصاددانان نيروي کار به بررسي دستمزدها مي پردازند، دستمزد يک کارگر را به متغيرهايي که قابل اندازه گيري اند مربوط مي کنند (سال هاي تحصيل، سال هاي تجربه، سن، ويژگي هاي شغلي). هر چند تمام اين متغيرهاي قابل اندازه گيري، همان طور که نظريه پيش بيني مي کند، بر دستمزد يک کارگر تأثير مي گذارد اما بيش از نيمي از تغييرات دستمزدها را در اقتصاد در بر نمي گيرند. زيرا بخش بسيار زيادي از تغييرات دستمزد شامل تغييرات غيرقابل توضيح، متغيرهاي حذف شده شامل توانايي، تلاش و اقبال اند که نقش بسيار مهمي دارند.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید