حکایت های مدیریتی
چه چيزهايي را نميبينيد؟
دريك مطالعه پژوهشي درباره قوه مشاهده و ادارك انسان، نمونهاي از افراد ايستاده جلوي پيشخوان دريافت كارت پرواز در فرودگاه به عنوان آزمايششوندگان انتخاب شدند. در اين آزمايش، مسئول مربوطه هنگام انجام عمليات لازم، وانمود ميكرد كه چيزي افتاده است و پس از خم شدن براي برداشتن آن چيز، جاي خود را به شخص ديگري ميداد و آن شخص باقي كار ارائه كارت پرواز را انجام ميداد. بررسي نشان داد درصد زيادي از آزمايششوندگان متوجه تغيير صورت گرفته نشدند.
در پژوهش ديگري، از آزمايششوندگان خواسته شد كه فيلم يك مسابقه بسكتبال را ببينند و تعداد پاسهاي بين بازيكنهاي با پيراهن سفيد را بشمرند. بيشتر آزمايششوندگان تعداد درست پاسها را شمردند، اما فقط 42 درصد يك اتفاق مهم در فيلم را ديدند. يك نفر در لباس يك گوريل سياه به وسط زمين بازي آمده بود و چند بار مانند يك گوريل واقعي، دستهايش را به سينهاش كوبيده و از زمين خارج شده بود. بيش از نيمي از آزمايششوندگان آنچنان مشغول وظيفه شمردن پاسها بودند كه نتوانسته بودند گوريل را ببينند؛ يك گوريل بزرگ، درست مقابل چشمانشان!
شرح حكايت
وظايف جاري، دلمشغوليها و مدلهاي ذهني ما، چشمبندهايي به وجود ميآورند كه باعث ميشوند ميدان ديد و دقت ما محدود شود و نتوانيم پديدهها و تغييرات محيطي اطرافمان را ببينيم يا درك كنيم. شما چه گوريلهايي را كه از جلوي ميدان ديد شما عبور ميكنند نميتوانيد ببينيد؟
آيا نقاط قوت شما واقعاً نقاط قوت هستند؟
در زمان جنگ دوم جهاني در روسيه ايدهاي به ذهن فرماندهان روسي براي نابود كردن تانكهاي آلماني رسيده بود به اين شكل كه به بدن سگهاي آموزش ديده مواد منفجره ميبستند كه زير تانكهاي آلماني بروند و در زمان قرار گرفتن سگ زير تانك چاشني عمل كرده و تانك منفجر شود. در ظاهر امر ايده خيلي خوب و عالي به نظر ميرسيد اما در ميدان واقعي جنگ، سگها به جاي تانكهاي آلماني به زير تانكهاي روسي رفتند و آنها را منفجر كردند!
فكر مي كنيد چرا؟ به اين دليل كه تانك هاي آلماني بنزيني شده بودند ولي تانكهاي روسي گازوئيلي بودند و سگها هم با تانك هاي روسي گازوئيلي آموزش ديده بودند. نقطه قوت سگها حس شامه آنها بود به همين دليل آنها طبق آموزشي كه ديده بودند تانكهاي گازوئيلي روسي را هدف قرار ميدادند.
شرح حكايت
برخي از سازمانها و شركتها، ويژگيهايي را نقاط قوت خود ميدانند كه در واقع در مقايسه با شرايط محيطي و رقبا يا نقطه قوت نيستند يا برعكس نقطه ضعف به حساب ميآيند. اما اين سازمانها به دليل نداشتن تفكر استراتژيك و بيتوجهي به آن، عباراتي دهان پركن را به عنوان نقاط قوت خود جار ميزنند و به آنها عمل ميكنند كه موجب تضعيف يا نابودي سازمان ميشوند.
«پاهاي خارج از كادر»
ريچارد زالتمن مانند خيلي از عكاسان پيش از خود، به مناطق مختلف جهان سفر مي كرد تا از مردم و فرهنگ و زندگيشان عكس بگيرد.
يك روز صبح كه در يكي از روستاهاي دورافتاده كشور بوتان قدم مي زد تا عكسهايي بگيرد، ناگهان ايده اي به نظرش رسيد. او دوربين را در جايي مستقر مي كرد و از روستاييان مي خواست از آنچه به نظرشان ارجحيت دارد كه به ديگران درباره خودشان نشان دهند، عكس بگيرند.
بعد از اينكه زالتمن عكسهاي گرفته شده را ظاهر كرد متوجه شد در بيشتر عكسها، پاهاي مردم حدوداً از ناحيه مچ به پايين خارج از كادرند و در عكس نيافتاده اند.
زالتمن مي گويد: «ابتدا فكر كردم كه روستاييان در تنظيم كادر دقت نكرده اند. اما بعداً معلوم شد پابرهنگي نشانه اي از فقر است. اگر چه در آن روستا همه پابرهنه بودند اما مردم روستا مي خواستند آن را پنهان كنند؛ پيام مهمي براي گرفتن.»
شرح حكايت
براي شناخت افراد و سازمان ها به انتخابهاي آنان توجه دقيق داشته باشيد. سازمان و كاركنان آن به عنوان سيستم هاي پيچيده از خود رفتاري ناشي از انتخابهايشان بروز مي دهند كه نشانه هاي دقيقي از ويژگيهاي آنان را با خود به همراه دارند. اين نشانه ها صرفنظر از اينكه هدف تظاهر يا پنهان كاري داشته باشند خصوصياتي از رفتار و فرهنگ سازماني آنها را بيان مي كند. در برخي موارد ممكن است افراد و سازمان به هر دليلي قادر به بيان صحيح و علمي ويژگيهاي خود نباشند اما وقتي در موضوعات مختلف براي انتخاب آزاد گذاشته شوند رفتار و انتخابهايي خواهند داشت كه به صورت غيرمستقيم بيانگر خصوصيات آنها خواهند بود. براي شناخت افراد و سازمان ها به انتخابهاي آنان توجه دقيق داشته باشيد و به آنها حق انتخاب دهيد.
شرح حكايت
براي شناخت افراد و سازمان ها به انتخابهاي آنان توجه دقيق داشته باشيد. سازمان و كاركنان آن به عنوان سيستم هاي پيچيده از خود رفتاري ناشي از انتخابهايشان بروز مي دهند كه نشانه هاي دقيقي از ويژگيهاي آنان را با خود به همراه دارند. اين نشانه ها صرفنظر از اينكه هدف تظاهر يا پنهان كاري داشته باشند خصوصياتي از رفتار و فرهنگ سازماني آنها را بيان مي كند. در برخي موارد ممكن است افراد و سازمان به هر دليلي قادر به بيان صحيح و علمي ويژگيهاي خود نباشند اما وقتي در موضوعات مختلف براي انتخاب آزاد گذاشته شوند رفتار و انتخابهايي خواهند داشت كه به صورت غيرمستقيم بيانگر خصوصيات آنها خواهند بود. براي شناخت افراد و سازمان ها به انتخابهاي آنان توجه دقيق داشته باشيد و به آنها حق انتخاب دهيد.
اسحاق مخالف
عالمي در ميان مردم محبوبيت زيادي داشت، همه مسحور گفته هايش مي شدند. همه، به جز اسحاق، كه هميشه با تفسيرهاي او مخالفت مي كرد و اشتباهات او را به يادش مي آورد. بقيه از اسحاق به خشم مي آمدند، اما كاري از دستشان بر نمي آمد.
روزي اسحاق درگذشت. در مراسم خاكسپاري، مردم متوجه شدند كه مرد عالم به شدت اندوهگين است.
يكي پرسيد: «چرا اين قدر ناراحتيد؟ او كه هميشه از شما انتقاد مي كرد!»
مرد عالم پاسخ داد: «من براي دوستي كه اينك در بهشت است، ناراحت نيستم. من براي خودم ناراحتم. وقتي همه به من احترام مي گذاشتند، او با من مبارزه مي كرد و مجبور بودم پيشرفت كنم. حالا رفته، شايد از رشد باز بمانم.»
شرح حكايت
افرادي از سازمانتان كه به صورت سازنده از شما انتقاد مي كنند، نيروهاي باارزشي هستند. آنها را از خود طرد نكنيد. بلكه اين قابليت آنها را در جهت و مسير رشد سازمان هدايت كنيد و از فكر و توانايي تحليل آنها، در بررسي مسائل سازماني استفاده كنيد.
مونتاژ دوچرخه
مردي از روي كاتالوگ، يك دوچرخه براي پسر خود سفارش داده بود. هنگامي كه دوچرخه را تحويل گرفت، متوجه شد كه قبل از استفاده از دوچرخه خودش بايد چند قطعه آن را سوار كند. با كمك دفترچه راهنما تمام قطعات را دستهبندي كرد و در گاراژ كنار هم چيد. با وجود اينكه بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه كرد ولي موفق نشد كه قطعات دوچرخه را به درستي سوار كند. متفكرانه به همسايهاش نگريست كه مشغول كوتاه كردن چمنهاي حياط منزل خود بود. تصميم گرفت از او كمك بخواهد كه در مسائل فني بسيار ماهر بود.
مرد همسايه كمي به قطعات دوچرخه نگاه كرد كه در گاراز چيده شده بود. بعد با مهارت شروع به سوار كردن آن كرد. بدون اينكه حتي يك بار به دفترچه راهنما نگاه كند. پس از مدت كوتاهي تمام قطعات به درستي سوار شدند.
مرد گفت: «واقعاً عجيب است! چطور موفق شديد بدون خواندن دفترچه راهنما اين كار را انجام دهيد؟»
مرد همسايه با كمي خجالت گفت: «البته اين موضوع را افراد معدودي ميدانند اما من خواندن و نوشتن بلد نيستم.»
بعد با حالتي سرشار از اعتماد به نفس، لبخندي زد و اضافه كرد: «و آدمي كه نوشتن بلد نيست بايد حداقل بتواند فكر كند.»
شرح حكايت
اگر چه تنظيم و اجراي دستورالعملهاي كاري براي انجام فعاليتها و اطمينان از كيفيت نتايج در سازمان ضروري است اما لازم است مديران شرايطي در سازمان فراهم كنند كه كاركنان به فلسفه و هدف وظايف و فعاليتهايشان فكر كرده و آنها را درك كنند. همچنين بايد حدي از انعطاف در انجام فعاليتها براي كاركنان قائل شد تا زمينه بروز و رشد استعداد و خلاقيت آنان فراهم گردد. با اين كارها، كاركنان وظايف خود را با انگيزه بيشتر دنبال ميكنند و يافتهها و راهكارهاي ابتكاري خود را در راستاي اهداف سازمان به كار ميگيرند.
مار و اره
شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری میشود. عادت نجار این بود که موقع رفتن، بعضی از وسایل کارش را روی میز بگذارد. آن شب هم اره روی میز بود. همین طور که مار گشتی میزد بدنش به اره گیر میکند و کمی زخمی میشود. مار خیلی ناراحت میشود و برای دفاع از خود اره را گاز میگیرد که سبب خونریزی دور دهانش میشود. او نمیفهمد که چه اتفاقی افتاده و فکر میکند اره به او حمله میکند و اگر کاری نکند مرگش حتمی است. برای آخرین بار از خود دفاع میکند و بدنش را دور اره میپیچد و اره را فشار میدهد.
صبح که نجار آمد روی میز به جای اره، لاشه ماری بزرگ و زخمآلود را دید که فقط و فقط به خاطر بیفکری و خشم زیاد مرده است.
در لحظه خشم میخواهیم دیگران را برنجانیم اما بعد متوجه میشویم خودمان را رنجاندهایم و موقعی این را درک میکنیم که خیلی دیر شده است. در زندگی لازم است که بیشتر گذشت و چشمپوشی کنیم از اتفاقها، آدمها، رفتارها و گفتارها.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست. وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: «من چقدر باید بپردازم؟»
اسمیت به زن چنین گفت: «شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه.»
چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود. او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: «شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!»
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: «دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه.»
به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک میکنه و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .
موضوع : مقالات
تاریخ : 23-12-1393, 18:00