به پرتال ثبت شرکت ارشیا خوش آمدید امروز : پنج شنبه ، 16 مرداد 1404
ثبت شرکت

جستجو در سایت

پلمپ دفاتر 1396

انجمن ثبت شرکت ایران

ثبت شرکت در سراسر ایران :
موضوع مناسب برای ثبت شرکتها

سایر امور ثبتی :
ثبت برند در تهران
سایر محلات تهران

تلفیق مدیریت بحران در راهبردهای سازمان

  ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت

 

تلفیق مدیریت بحران در راهبردهای سازمان

تلفیق مدیریت بحران در راهبردهای سازمان

چکیده:

این مقاله به چگونگی توسعه موازی مدیریت بحران و مدیریت راهبردی (استراتژیک) می پردازد. شباهتهای زیادی بین این دو حوزه وجود دارد که نشان دهندة ارتباط نزدیک بین آنهاست. تفاوتهای استخراج شده از منابع مختلف نیز فرصتهایی برای برقراری ارتباط بین این دو حوزه ارائه می کند. همچنین بررسی می شود که چگونه قابلیتهای تدافعی پیشگیرانه مدیریت بحران در گرایش تهاجمی مدیریت راهبردی برای یافتن جایگاه در بازار، تلفیق می شود و یک رویکرد جامع برای مدیریت راهبردی سازمانها ارائه می شود. در ابتدا مروری بر فرایند سنتی مدیریت راهبردی انجام می شود. سپس کمبودهای موجود در این رویکرد مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. شباهتها و تفاوتهای بین رویکردهای مدیریت راهبردی و مدیریت بحران بررسی و فرایند مدیریت بحران در جهت ارائه یک مبنا برای ترکیب این دو رویکرد ارائه می شود. مقاله در قسمت نتیجه گیری الگوی جدیدی از تلفیق این دو رویکرد ارائه می کند که در آن از محدودیتهای مدیریت استراتژیک دور می شود و فعالیتهای مدیریت بحران را در داخل فرایند مدیریت راهبردی قرار می دهد.

مقدمه

مدیریت بحران و مدیریت استراتژیک در دهه های گذشته به صورت موازی و جدا از هم گسترش یافتند. اخیراً چندین محقق تلاش کردند تا جنبه های مشترک این دو رشته را بررسی و بین آنها یک ارتباط قطعی شناسایی کنند. به هر جهت، شناسایی ماهیت دقیق این ارتباط در ابتدای راه خود قرار دارد و با عمومیتی که الگوی فرایند مدیریت استراتژیک یافت بسیاری از محققان و طرفداران مدیریت استراتژیک به این ارتباط اعتقاد پیدا نکرده ا ند. هدف مقاله این است که نشان دهد چگونه تلفیق دیدگاه مدیریت بحران در فرایند مدیریت استراتژیک می تواند به سازمان یک قابلیت تدافعی برای پیشگیری و مقابله با بحران و نیز یادگیری از اثرات بحران بعد از وقوع آن، ببخشد. این قابلیت در فرایند مدیریت استراتژیک، تاکنون مورد توجه قرار نگرفته است بلکه این فرایند بر استراتژی هایی که سازمان برای مواجه با محیط رقابتی امروزی نیاز دارد، تأکید می کند.

این مقاله با بحثی در مورد اهمیت و ضرورت تلفیق دیدگاه مدیریت بحران و فرایند مدیریت استراتژیک شروع می شود. مروری دارد بر دیدگاه های سنتی به فرایند مدیریت استراتژیک، سپس تفاوتها و شباهتهای مدیریت بحران و مدیریت استراتژیک را مطرح می کند. در ادامه، الگویی عمومی از فرایند مدیریت بحران نشان داده می شود و بعد از آن نحوه ترکیب شدن این دو دیدگاه را تشریح ودر خاتمه و در قسمت نتیجه گیری، الگویی از فرایند مدیریت استراتژیک یکپارچه ارائه می کند.

اهمیت و ضرورت موضوع

موضوع اصلی فرایند برنامه ریزی استراتژیک در خصوص طراحی استراتژی های رقابتی است که شرکت را قادر می سازد تا یک موقعیت مناسب در محیط صنعت و برای مواجهه با سایر سازمانها، پیدا کند. و نیز در جهت شناسایی موقعیتی است که شرکت می خواهد در آینده به طرف آن حرکت کند. این دیدگاه تهاجمی و پیش نگر، مسائل بالقوه ای را که می تواند باعث ایجاد مشکلاتی در سازمان شود نادیده می گیرد. با وجود موفقیتهایی که استراتژی های برنامه ریزی شده برای سازمان به ارمغان می آورند بسیاری از شرکتها توجه کافی به موضوعات زیر ندارند:

کپی برداری سریع محصولات توسط رقبا، فرایندهای تکنولوژیک که برای بدترین اوضاع، سناریوسازی نشده باشند و قرار گرفتن شرکت در موقعیتی که وجهه عمومی خود را از دست بدهد. فرایند مدیریت استراتژیک، استراتژی هایی را حاصل می کند که از طریق آن سازمان بتواند در بازار رقابتی به فعالیت پردازد ولی توجه کافی به اقدامات مناسب در مقابل بحرانهای غیرقابل انتظار و نامطلوب ندارد. وقوع این بحرانها می تواند موفقیت سازمان در بازار را به خطر بیاندازد طوری که سازمان با هزینه های بسیار زیاد مواجه شود، شهرت و معروفیت خود را از دست بدهد و نهایتاً حیات آن مورد تهدید قرار گیرد. پتانسیل وقوع چنین پیامدهایی می تواند مشوق اصلی برای مدیران باشد تا اعتقاد پیدا کنند که بین مدیریت استراتژیک و مدیریت بحران ارتباط نزدیک وجود دارد. تلفیق فرایند مدیریت استراتژیک و دیدگاه مدیریت بحران می تواند آسیب پذیری فرایند مدیریت استراتژیک را به طرز چشم گیری کاهش دهد.

فرایند مدیریت استراتژیک

الگوی فرایند مدیریت استراتژیک از سه جزء اصلی تشکیل شده است: صورتبندی استراتژی، اجرای استراتژی، و ارزیابی استراتژی. از دیدگاه صاحبنظرانی مانند شولز و جانسون این سه جزء در یک بستر از کنترل استراتژیک قرار می گیرند. به عبارت دیگر کنترل استراتژیک در زمینه قرار دارد. الگوی مدیریت استراتژیک در شکل شماره ۱ نشان داده شده است. در مرحله صورتبندی استراتژی، جهت گیری کلی سازمان در آینده مشخص می شود و به موضوع برنامه ریزی توجه ویژه ای می شود. در این مرحله فرصتها و تهدیدهای محیطی، نقاط قوت و ضعف داخلی، چشم انداز و مأموریت سازمان و نیز اهداف بلندمدت سازمان تعیین می شوند و سپس، استراتژی مناسب برای سازمان انتخاب می شود.

اجرای استراتژی همراه است با تعیین هدفهای سالانه، تدوین سیاستها، تخصیص منابع، تغییر ساختار کنونی سازمان، تجدید ساختار و مهندسی مجدد، تجدیدنظر در پاداش و برنامه های انگیزشی، کاهش دادن مقاومتهایی که در برابر تغییرات ایجاد می شود، وفق دادن مدیران با استراتژی، تقویت فرهنگی که پشتیبان استراتژی باشد، تطبیق فرایندهای عملیاتی با استراتژی، تشکیل واحد منابع انسانی اثربخش و در صورت لزوم، کاهش دادن نیروی انسانی. اگر در اجرای استراتژی وضع به گونه ای باشد که سازمان ناگزیر شود در مسیری بسیار جدید گام بردارد تغییر مدیریت بسیار ضروری است.

ارزیابی استراتژی شامل گرفتن بازخورد و بازنگری در عملکرد است تا اجرای برنامه ها و استراتژی های اتخاذ شده به خوبی صورت گیرد و سازمان به نتایج مورد نظر برسد. براساس اطلاعات به دست آمده از ارزیابی اجرای استراتژی، می توان مسائل و مشکلات سر راه را حل کرد و اقدامات اصلاحی مناسب انجام داد. اخیراً تئوری هایی مطرح شده است که در آن کنترل استراتژیک بر رویکرد آینده نگر جهت کنترل استراتژی هایی که برای حرکت به سوی آینده ای موفق، انتخاب شده اند، تاکید دارد. همچنین فرایند کنترل استراتژیک به خصوص کنترلهای هشداردهنده در الگوی مدیریت بحران، برای کنترل وقایع غیرقابل پیش بینی و ناگهانی، به سازمانها ارائه شده است.

 

 

تفاوتهای مدیریت استراتژیک و مدیریت بحران

مدیریت بحران با تلاشهایی سر و کار دارد که می خواهد نقاط بحران خیز سازمان را شناسایی و انواع بحران را پیش بینی کند و اقداماتی را انجام دهد که از وقوع بحران پیشگیری کند و یا جلوی رویدادهایی که منجر به بحران می شود را بگیرد و اثرات بحرانهای غیرقابل اجتناب را تا آنجایی که امکان دارد به حداقل برساند. در حالی که مدیریت استراتژیک با صورتبندی، اجرا و ارزیابی استراتژی هایی که سازمان را به هدفهایش می رساند سروکار دارد. همچنین، زمانی که محققان و طرفداران این دو رشته را با یکدیگر مقایسه کنیم می ببینیم که این دو رشته به صورت موازی هم هستند. این مقایسه می تواند در موضوعات زیر صورت گیرد: سوابق تحصیلی، سوابق کاری، دیدگاههای ذی نفعان این دو رشته، گرایشهای فرهنگی، پارادیم های غالب بر آن افراد، ساختار هدفها و دیدگاههای آنها نسبت به محیط.

در حالی که هم مدیریت استراتژیک و هم مدیریت بحران یک موضوع بین رشته ای هستند ولی مبانی و سرچشمه های آن متفاوت از یکدیگرند. کسانی که در زمینه مدیریت بحران فعالیت دارند و تحقیق می کنند عموماً در زمینه هایی مانند اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی، روابط عمومی، مدیریت دولتی، علوم محیط زیستی، مهندسی شیمی، علوم کامپیوتری و ارتباطات فعال هستند. در مقابل، محققان و مبلغان مدیریت استراتژیک در زمینه هایی مانند سیاست کسب و کار، مدیریت عمومی سازمان، کسب و کار و محیط آن، کسب و کار بین المللی و رفتار سازمانی آموزش دیده اند. این مبانی نشان می دهد که هر دوی این مدیریتها نوظهور هستند. به عنوان مثال، میتراف و پاوچانت، می گویند، اقتصاددانان بحرانها را برحسب حرکت منفی در متغیرهای اقتصاد کلان و شکست سیاستهای دولتی می نگرند. جامعه شناسان بحران را در بی عدالتی موجود در جامعه می دانند، روانشناسان یک بحران را به عنوان بی هویتی افرادی و یا پوچ گرا شدن انسانها تعریف می کنند و علم مدیریت، بحران را براساس میزان اثراتی که بر سازمان دارد، ساز و کارهایی که برای کنترل نیاز است و مدیریت ایمنی تعریف می کند.

اگرچه در متون فعلی برای مدیریت بحران، یک ماهیت استراتژیک قائل می شوند ولی در متون قبلی این رشته را به عنوان مدیریت پدیده های نوظهور می دانستند که باید تصمیمات تاکتیکی و اقدامات فوری برای اداره پیامد نوظهور اتخاذ کند.

دیدگاه مدیریت بحران هم عوامل بالقوه سازنده و هم عوامل بالقوه مخرب سازمان، قابلیت اعتماد سیستم های چندگانه در سازمان و نیز استفاده از تکنولوژی نوین پیچیده را مورد ملاحظه قرار می دهد. یکی از پیامدهای خوب این دیدگاه تحقیق و تفحص در خصوص موارد زیر است: چگونه سازمانها می توانند محیط بیرونی و اکوسیستم را تهدید کنند؟ چگونه انسانها به وقایع ناگوار پاسخ می دهند و در مقابل آن دفاع می کنند؟ و چگونه سازمانهایی که دائماً خود را اصلاح می کنند می توانند خود را حفظ کنند؟ در مقابل، طرفداران مدیریت استراتژیک تمرکز دارند بر اینکه چگونه محیط برای سازمان فرصت و تهدید ایجاد می کند و چگونه سازمان می تواند برای خود مزیت رقابتی مداوم ایجاد کند.

در حالی که عملکرد مالی از مهمترین هدفهای مدیریت استراتژیک است طرفداران مدیریت بحران کیفیت، امنیت و قابلیت اعتماد را به ساختار هدفها اضافه می کنند.

مدیریت استراتژیک به دنبال منافع سهامداران، کارکنان، عرضه کنندگان، سرمایه گذاران، نهادهای دولتی، مشتریان به عنوان عمده ترین ذی نفعان، است در حالی که طرفداران مدیریت بحران موارد زیر را مبنای توسعه آن می دانند. نسلهای آینده، گروههای ذی نفع ویژه (مانند طرفداران محیط زیست)، سیاستمداران محلی، رقبای بومی، وقایع تروریستی و جامعه ستیزی.

اگر بحثهای فوق در ذهن تداعی شود معلوم می شود که چرا این دو رشته به صورت جداگانه تکامل و توسعه یافتند. باوجود این تفاوتها، فرصت یکپارچه کردن این دو دیدگاه نیز وجود دارد. دیدگاه مدیریت بحران مکمل مدیریت استراتژیک است و می تواند با اضافه شدن به مدیریت استراتژیک قوت و توان آن را اضافه کند. به همین منظور در بخش بعدی شباهتهای بین این دو تشریح می شود.

شباهتهای مدیریت استراتژیک و مدیریت بحران

میتراف و همکارانش، می گویند مدیریت بحران باید در فرایند مدیریت استراتژیک یکپارچه شود چون این دو در شش عامل با یکدیگر مشترک هستند. این وجوه اشتراک به این قرار است: بر روابط با محیط تأکید دارند، مجموعه پیچیده ای از ذی نفعان در آن حضور دارند، مدیریت ارشد سازمان با آنها سر و کار دارند، کل سازمان را تحت تأثیر قرار می دهند، توصیفی از یک الگوی ثابت هستند و نمایانگر فرایندهای نوظهور هستند. درباره هر یک از این شش ویژگی در ادامه بیشتر بحث می شود.

فرایند مدیریت استراتژیک با تغییرات سریعی سر و کار دارد که از محیط بیرونی نشأت می گیرند. این دیدگاه با دیدگاه سازمان به عنوان سیستم باز تطابق دارد. بررسی محیط اطراف سازمان و شناسایی تغییرات و اتفاقاتی که در آن رخ می دهد مشخص می سازد که سازمان باید از چه استراتژی هایی در جهت تطابق با محیط بیرونی استفاده کند. مدیریت بحران نیز از دیدگاه سیستم باز استفاده می کند زیرا باید پویاییهای بحرانها را بهتر درک کند و تلاشهایی را برای ادارة بحران انجام دهد. مدیریت استراتژیک از بررسی محیط خارجی شروع می کند و بعد به داخل سازمان می رسد (به عنوان مثال فرصتها و تهدیدهای محیطی را جستجو می کند) در حالی که مدیریت بحران در داخل سازمان شروع می کند و بعد به محیط بیرونی می پردازد (به عنوان مثال: شرکت می خواهد بر محیط بیرونی تأثیر بگذارد).

همان طور که محیط بیرونی نقش مهمی را در مدیریت استراتژیک سازمانها ایفا می کند ظهور ذی نفعان نیز نحوه مدیریت سازمان را تحت تأثیر قرار می دهد. در این صورت مدیریت شرکت نقش ایجاد تعادل را بین خواسته های متفاوت ذی نفعان ایفا می کند (سهامداران، کارکنان، عرضه کنندگان مواد اولیه، مشتریان، سرمایه گذارها و دولت مثالهایی از این ذی نفعان هستند). هر کدام از این ذی نفعان معیارها و چارچوبهای متفاوتی در مورد نحوة عملکرد و اقدامات مدیریت دارند. در حالی که، مدیریت بحران با ذی نفعان دیگری نیز سر و کار دارد (مانند حامیان محیط زیست، تروریست ها، خرابکاران و …) که در این صورت باید اقدامات پیشگیرانه ای را دربرابر بحرانها انجام دهد.

برای اثر بخش بودن مدیریت استراتژیک و مدیریت بحران، مشارکت مدیریت ارشد سازمان ضروری است. در فرایند مدیریت استراتژیک تیم مدیران ارشد و مدیر عامل، فرایندها را ساختار می دهند و هدایت می کنند و تلاشهای نمادینی را به مدیران واحدها ارائه می کنند. زیرا مدیران واحدها هستند که به طور واقعی درگیر اجرای استراتژی ها و برنامه ها هستند. در دیدگاه مدیریت بحران، نگرشهای مدیران ارشد، راهنمای کلیدی انجام فعالیتهای مدیریت بحران است و مشارکت مستقیم آنها در تیم مدیریت بحران در انجام وظایف آماده سازی بسیار حیاتی است. میتراف و پاوچانت (۱۹۹۲) دریافتند که ظهور بحرانها، میزان آمادگی در اداره بحران و اثربخش بودن تلاشهای مدیریت بحران همگی از فعالیتها و فرضیات مدیریت ارشد تأثیر می پذیرند.

مدیریت استراتژیک مربوط به اداره کل سازمان می شود و تمامی سازمان را تحت تأثیر قرار می دهد و به صورت مشابه، تلاشهای مدیریت بحران نیز در جهت اداره بحرانهایی است که پتانسیل ویران کردن کل سازمان را دارد و یا می تواند حیات صنعت و یا حتی محیط بیرونی آن را به عنوان یک کل بزرگتر به خطر بیندازد.

اتخاذ استراتژی، ترکیب پیچیده ای از فرایندهای ثابت و فرایندهای نوظهور است. الگویی که برای اتخاذ استراتژی ها استفاده می شود از اقدامات و تصمیمات گذشته استفاده می کند تا یک روند ثابتی داشته باشد. از طرف دیگر، فرایندهای نوظهور استراتژی زمانی که سازمان می خواهد به موقعیتهای در حال توسعه و متغیر پاسخ دهد، مشاهده می شود. محققان مدیریت بحران نیز ثباتی را در مفروضات مدیران ارشد و دیگر مدیران مشاهده کردند. این موضوعات با مستعد بودن سازمان برای بحران و یا آمادگی آن برای اداره بحران مرتبط هستند. از طرف دیگر، بحرانها می توانند نوظهور نیز باشند چون بحرانها هم از طرف محیط خارجی به سازمان تحمیل می شود و هم می تواند ناشی از اقدامات اعضای سازمان باشد (بحرانهای خارجی و داخلی).

یکی دیگر از شباهتهای این دو، این است که هر دوی آنها الگویی دارند که مراحل صورت بندی و اجرا، از جنبه های مهم فرایندهایشان هستند. هم طرفداران مدیریت استراتژیک و هم طرفداران مدیریت بحران می گویند این مراحل به صورت پیوسته در درون یک فرایند وجود دارند از این رو هر دوی آنها در بقای بلندمدت سازمان تأثیر می گذارند.

فرایند مدیریت بحران

مدیریت بحران به عنوان فرایندی نظام یافته تعریف می شود که طی این فرایند سازمان تلاش می کند بحرانهای بالقوه را شناسایی و پیش بینی کند سپس در مقابل آنها اقدامات پیشگیرانه انجام دهد تا اثر آن را به حداقل برساند.

هیچ الگوی واحدی که بتواند تحقیق در خصوص موضوع مدیریت بحران را راهنمایی کند وجود ندارد محققان تمایل دارند هر کدام بر یک عنصر خاص از اجزای فرایند مدیریت بحران تمرکز کنند، میتراف و شریواستاوا (۱۹۸۷) بر حسابرسی بحران، نلسون ـ هارچلر (۱۹۸۶) بر تیم های مدیریت بحران، ترویت و کلی (۱۹۸۹) بر برنامه های مدیریت بحران، ریلی (۱۹۸۷) بر آمادگی در مقابل بحران، اشریدر (۱۹۹۰) بر یادگیری از وقایع ناگوار، پاوچانت و میتراف (۱۹۹۲) بر فعالیتهایی لازم برای آمادگی در مقابل بحران و نیز عهدنامه سازمانی برای مقابله با بحرانها تمرکز کردند و تحقیقهایی را انجام دادند. در هر صورت باید فرایندی از مدیریت بحران مطرح شود که همة عناصر فوق را در بر داشته باشد چون هر کدام از آنها قسمت مهمی از مدیریت بحران سازمانی هستند. در شکل شمارة ۲ الگویی از فرایند مدیریت بحران نشان داده شده است. این فرایند از سه مرحله اصلی (صورتبندی مدیریت بحران، اجرای مدیریت بحران و ارزیابی مدیریت بحران) و شش عنصر تشکیل شده است.

ارائه یک مدل یکپارچه

مدیریت بحران دارای ماهیت استراتژیک است و بین مدیریت استراتژیک و مدیریت بحران ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. خصوصیات، شباهتها و گرایشهای این دو کمک زیادی برای توصیف ارتباط بین آنها می کند. وقوع یک بحران سازمانی می تواند استراتژی جاری سازمان و اقدامات استراتژیک آن را تغییر دهد. از طرف دیگر، بدون انجام اقدامات استراتژیک در حوزة مدیریت بحران احتمال وقوع رخدادهای بحرانی نیز زیاد می شود. در این ارتباط باید بحران را هر نوع رخدادی تعریف کرد که وقوع آن اهداف اصلی یعنی سودآوری سازمان و حیات آن را به خطر می اندازد.

باوجود ارتباطی که بین این دو وجود دارد، بسیار کم مشاهده شده است که در رشته مدیریت استراتژیک به بحرانهای داخل صنعت توجه شود و حتی موضوعات مدیریت بحران در برنامه آموزشی دانشکده های مرتبط با مدیریت استراتژیک قرار گیرد. معمولاً مدیران سازمانها در تعیین استراتژی ها و هدفهای سازمانی موضوع مدیریت شرایط اضطراری را نادیده می گیرند و در تعداد کمی از سازمانها برنامه ای برای مواجه شدن با بحرانها در کنار و برنامه های استراتژیک تهیه می شود.

الگوی ارائه شده از مدیریت بحران در شکل شماره ۲ با الگوی فرایند مدیریت استراتژیک کاملاً ارتباط دارد. این ارتباط در الگوی تلفیقی شکل شماره ۳ نشان داده شده است. این شکل نشان می دهد که در دو مرحله اصلی صورتبندی و اجرای استراتژی رویه های مدیریت بحران مستقیماً می تواند با این مراحل تلفیق شود.

مرحله صورتبندی استراتژی با تهیه بیانیه مأموریت سازمان آغاز می شود. سپس فرصتها و تهدیدهای محیطی و نقاط قوت و ضعف داخلی تعیین می شود. در این گام به جای اینکه بر روی جنبه های مثبت عرضه محصولات تأکید شود یک حسابرسی بحران برای سازمان انجام می شود. این حسابرسی می تواند نواحی آسیب پذیر سازمان و نقاطی که پتانسیل بروز بحران دارند، را آشکار سازد. از این رو پتانسیل مخرب بودن تکنولوژی ها و سیستم های پیچیده جدید مورد ملاحظه قرار می گیرد.

حسابرسی بحران سازمانی، برای ارزیابی عدم موفقیت سازمان در اداره حوزه های نیروی انسانی، تولید، ساختار، تکنولوژی، مسائل اجتماعی، سیاسی و سیستم های اقتصاد کلان، طراحی می شود. فرایندها و محصولات نیز از لحاظ پتانسیل آنها برای ایجاد موقعیتهای خطرناک مورد بررسی قرار می گیرند. سناریوهای بدبینانة گوناگون باید در کنار هم قرار گیرند تا اقتضائات بسیار بدبینانه تعیین شود. سازمان می تواند از جلسات طوفان مغزی برای ایجاد یک هم رأیی در خصوص چگونگی بروز بحران استفاده کند. برای ارزیابی اثرات محیط بر سازمان، سیستم های اجتماعی و تغییرات تکنولوژیکی ارزیابی می شوند. این حسابرسی کوچکترین احتمال اثرات شدید رخدادهای ناشی از ضعف سیستم های داخلی ومحصولات که بر روی مشتریان، کارکنان و یا محیط اثر می گذارد را آشکار می کند. این نتایج با نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل SWOT ادغام می شود و باعث می شود انتخاب استراتژی ها و برنامه ها با ملاحظات بیشتری صورت گیرد. برای دستیابی به استراتژی های واقعی تهیه بیانیه تعدیل شده مأموریت سازمانی و نیز اهداف بلندمدت ضروری است. بررسی همزمان SWOT و حسابرسی بحران درجه اعتبار استراتژی های انتخاب شده و امنیت اجرای آن را بیشتر می کند.

گام بعدی در این مرحله تعیین استراتژی هایی است که برای سازمان ایجاد مزیت می کند. این مزیت می تواند ناشی از نقاط قوت داخلی، به حداقل رساندن نقاط ضعف داخلی، دفع تهدیدهای ناشی از سازمان یا محیط سازمانی و یا استفاده از فرصتهایی باشد که از محیط بازار و یا محصولات سازمان نشأت می گیرند. همان طور که ماتریس SWOT می تواند آلترناتیوهایی برای استراتژی های اثربخش و کارآ ارائه نماید، تکنیک های اجتناب از بحران و یا پیشگیری از آن، می توانند تجزیه و تحلیل این آلترناتیوها را کامل کنند. سه استراتژی اصلی در مدیریت بحران عبارتند از: پیشگیری از بحران، تمرین و آمادگی برای مواجه با بحران و اداره بحران در زمان وقوع.

مرحله اصلی بعدی در فرایند مدیریت استراتژیک مرحله اجرای استراتژی است. این مرحله با تعیین سیاستهای سازمانی (رهنمودهای عمومی برای انجام اقدامات سازمانی) و هدفهای سالانه آغاز می شود. هدفهای سالانه در جهت رسیدن به هدفهای بلندمدت تعیین می شوند. در این گام، جزئیات برنامه های بحران صورت بندی می شود و به صورت مکتوب در می آید. این برنامه شامل مسئولیتهای پرسنل و مدیران نسبت به بحرانها و نیز رویه های اقدامات مورد انتظار است. پنج برنامه اصلی در اجرای مدیریت بحران عبارتند از: تشکیل تیم مدیریت بحران در سازمان، داشتن برنامه مدون و اقتضایی برای بحران سازمانی، آموزش روشهای مدیریت بحران در سازمان طراحی سیستم های کنترل و ارزیابی دوره ای در سازمان؛ و ایجاد روابط عمومی و ارتباطات نزدیک با مراکزی که می توانند در هنگام بروز بحران به یاری سازمان بیایند. یکی از معروف ترین استراتژی های آمادگی در مقابل بحران تشکیل تیمهای مدیریت بحران است که می توانند در زمان وقوع بحرانهای ناگهانی اقدامات سریع انجام دهند تا اوضاع را به سوی وضعیت مناسب تغییر دهند. اعضای تیم مدیریت بحران می توانند شامل مدیرانی با مهارتهای عمومی مدیریت بحران و مجموعه ای از متخصصان گوناگون باشند که توانایی بروز عکس العمل سریع در مقابل بحرانهای مختلف را دارند. به عنوان مثال اعضای تیم مدیریت بحران می تواند شامل نمایندگانی از واحدهای زیر باشند: حقوقی، ایمنی، منابع انسانی، بهداشت و سلامت، تضمین کیفیت، کنترل عملیات و روابط عمومی. این گروه باید تحت حمایت مدیران عالی باشند و دارای اختیارات کافی در خصوص اتخاذ تصمیمات سریع و تخصیص منابع باشند. آنها باید توانایی اداره استرس های ناشی از بحران را داشته باشند و از انعطاف پذیری و خلاقیت در پاسخگویی به فشارهای ناگهانی برخوردار باشند.

ارتباطات رسانه ای با جامعه به عنوان یک عامل کلیدی در موفقیت سازمان برای اداره موقعیت بحرانی است. این ارتباط می تواند یک اعتماد عمومی در جامعه برای سازمان به وجود آورد. پنهان کاری و نیز تأخیر در رساندن اطلاعات به عموم می تواند منجر به سوء ظن و بدگمانی شود.

همانطور که در شکل شماره ۳ نشان داده شده است، برنامه مکتوب بحران، ترکیب تیم های مدیریت بحران، جزئیات برنامه ارتباطات عمومی، برنامه های تمرینات مواجه با بحران و کسب آمادگی در مقابل آن و نیز طراحی سیستم های کنترل دوره ای، باید به تأیید مدیران ارشد و هیئت مدیره برسد. این فعالیتها از نظر زمانی موازی با فعالیتهای تخصیص منابع انجام می شوند.

مرحله نهایی در فرایند مدیریت استراتژیک یکپارچه، ارزیابی میزان پیشرفت اجرای استراتژی ها و برنامه های بحران و نیز ارزیابی میزان رسیدن به هدفهاست. این ارزیابیها از طریق کنترل پس نگر و پیش نگر انجام می شود. اطلاعات به دست آمده از این مرحله در جهت حل مشکلات، انجام اقدامات اصلاحی و تعریف مجدد استراتژی ها مورد استفاده قرار می گیرند. مهمترین کنترل های هشداردهنده از طریق شبیه سازی موقعیتهای بحرانی و نیز آموزش مواجهه با آن حاصل می شود. اگر با همه اقدامات پیشگیرانه باز هم بحران به وجود آمد کلیه برنامه های بحران مورد بازنگری قرار می گیرند و عملکرد فعالیتهای مدیریت بحران مورد بازبینی قرار می گیرد تا آمادگی بیشتر برای بحرانهای آینده به وجود آید.

جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .

بررسی الگوهای استراتژی مدیریت دانش و استراتژی دانش در سازمانها


ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت

بررسی الگوهای استراتژی مدیریت دانش و استراتژی دانش در سازمانها  

بررسی الگوهای استراتژی مدیریت دانش و استراتژی دانش در سازمان ها

چکیده: در مطالعات مدیریت دانش، استراتژی مدیریت دانش و استراتژی دانش مفاهیمی جدید و ابداعی می باشند که اغلب در پروژه های داخل کشور چندان مورد توجه قرار نگرفته است. از همین رو تحقیق حاضر با هدف بررسی و تبیین ضرورت ها، کارکردها و الگوهای مربوط به این دو مفهوم و بیان تفاوت های آن ها در سازمان ها انجام شده است. این تحقیق با روش مطالعات کتابخانه ای انجام شده و ابزار گردآوری اطلاعات در آن فیش برداری از منابع پایگاه های اطلاعاتی شبکه جهانی اینترنت، کتب و مقالات علمی فارسی و لاتین و پایان نامه های مرتبط با موضوع تحقیق بوده است. در این مقاله پس از بیان مسئله و اهمیت آن، الگوهای استراتژی مدیریت دانش و الگوهای استراتژی دانش با استفاده از منابع دست اول بررسی شده است. نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد با توجه به تفاوت ماهیت و کارکرد این دو مفهوم، سازمان ها برای انجام پروژه های مدیریت دانش نیازمند تدوین استراتژی مدیریت دانش و استراتژی دانش خود به صورت جداگانه می باشند. استراتژی مدیریت دانش بر مبنای دسته بندی دانش به انواع دانش آشکار (صریح) و دانش پنهان (ضمنی) تعریف می شود و استراتژی دانش بیان می کند که سازمان چه دانشی را، با چه عمقی، از چه منبعی و از چه طریقی برای پشتیبانی از برنامه استراتژیک خود بایستی کسب نماید.

مقدمه:

از دهه ۱۹۷۰ میلادی با پیشرفت سریع فناوری های برتر در جهان، به ویژه در زمینه های ارتباطات و رایانه، الگوی رشد اقتصادی جهان به طور اساسی تغییر کرد و به دنبال آن، از دهه ۱۹۹۰ میلادی دانش به عنوان مهم ترین سرمایه جایگزین سرمایه های پولی و فیزیکی شد (Chen & etal., ۲۰۰۴). در اقتصاد صنعتی، سازمان ها قادر به حفظ موقعیت رقابتی قوی خود برای سال ها بودند. آنها، ارزش را از طریق فرایند بهینه سازی (یا صرفه جویی) خلق یا حداکثر می کردند. سازمان هایی با عملکرد خوب، فرایند تولیدشان را از طریق کاهش زمان تولید، بهبود کیفیت محصول، و کاهش تعداد کارکنان، بهینه سازی می کردند. بنابراین، خلق ارزش بیشتر به قابلیت صنعتی و بودجه بندی سرمایه ای– دارایی های ملموس و مالی بستگی داشت. این در حالی است که در اقتصاد دانش محور این رویکرد به چند دلیل، دیگر عملی نیست. اول اینکه، با توجه به طول عمر کم دانش و میزان بالای نو آوری، حفظ موقعیت رقابتی برای مدت طولانی دیگر امکان ندارد. بهینه سازی به مثابه یک فرایند، در اقتصاد دانش محور نیز اهمیت دارد، اما به تنهایی نمی تواند ارزش را خلق یا حداکثر کند. تنها روش خلق ارزش در اقتصاد دانش محور، پذیرش نوآوری به عنوان یک فرایند کسب وکار است. توانایی سازمان برای خلق ارزش به فرایند نو آوری، منابع فکری، و خلاقیت منابع انسانی (دارایی های فکری) آن بستگی دارد.

...

 

 

ضرورت و اهمیت تحقیق:

سازمان ها برای انجام مأموریت ها و دستیابی به اهداف خود دارای منابع و دارایی های متعددی می باشند. برخی از این منابع و دارایی ها بسیار ارزشمند و راهبردی هستند که برای کسب مزیت رقابتی سازمان نقش محوری دارند. دانش برای تمام سازمان ها از جمله ی این منابع و دارایی ها است، به طوری که صاحبنظران علم مدیریت، دانش را جایگزین نهایی تولید، ثروت و سرمایه پولی می دانند (Toffler, ۱۹۹۰). همچنین پیتر دراکر معتقد است که در اقتصاد امروز دنیا، دانش منبعی همانند و در عرض سایر منابع تولید مانند کار و سرمایه و زمین نیست، بلکه تنها منبع معنی دار عصر حاضر به شمار می رود (Drucker, ۱۹۹۲). در واقع دانش تنها منبعی در سازمان است که در اثر استفاده، نه تنها از ارزش آن کاسته نشده، بلکه بر ارزش آن نیز افزوده می شود (Glaser, ۱۹۹۸). این دانش در رویه ها، دستورالعمل ها، دیدگاه ها، اقدامات و تصمیمات سازمانی مستقر و مستتر است و زمانی اهمیت بیشتر می یابد که به محصولات و خدمات ارزشمندی تبدیل شود.

...

 

الگوهای استراتژی مدیریت دانش

راهبرد مدیریت دانش مسیر حرکت در جهت اهداف سازمان را مشخص می نماید که هدف اصلی آن بالفعل ساختن مدیریت دانش در سازمان است. در راهبرد مدیریت دانش فرآیند پیاده سازی ، فعالیت ها و استاندارد سازی اجزاء اصلی راه حل ها مد نظر قرار می گیرند(TECTEM, ۲۰۰۱). مجموعه عملیات ها و فعالیت های سازمان در پرتو راهبرد مدیریت دانش موجب می گردد تا نظام مدیریت دانش به صورت موثر و کارآمد عمل نماید، به فرهنگ سازمان ملحق گردد و در راستای حمایت از سازمان، به کارکرد موثر خود ادامه دهد. ماهیت سازمان، نوع محصولات و خدمات، و ماهیت دانشی که سازمان با آن سروکار دارد از عوامل اصلی انتخاب راهبرد مناسب مدیریت دانش در سازمان ها و شرکت ها می باشند.

در ادامه با مروری بر تحقیقات و مطالعات انجام شده در خصوص استراتژی های مدیریت دانش در سازمان ها و موضوعات مرتبط با آن، به تبیین دیدگاه های مطرح شده در مورد آن خواهیم پرداخت.

 

۱ استراتژی های مدیریت دانش نوناکا و تاکاشی (۱۹۹۵ میلادی)

نوناکا و تاکاشی (Nonaka & Takeuchi, ۱۹۹۵) بیان می کنند که برای اولین بار پولانی (۱۹۶۶) در تحقیقات خود به طور تلویحی دانش را به دو دسته آشکار و پنهان تقسیم کرده است. بر همین اساس آنها بیان می کنند که دانش آشکار (صریح ) می تواند در قالب واژگان و اعداد بیان و به شکل داده ها، فرمول، مشخصات، دستورالعمل ها و نظایر آن تسهیم شود. این نوع دانش می تواند به آسانی کدگذاری شود و به سادگی بین افراد به طور رسمی و نظام مند منتقل شود. از طرف دیگر دانش پنهان (ضمنی ) در ذهن افراد موجود است و به طور عمیق در اقدامات، تجارب، ارزش ها و مطلوب های افراد می باشد. مدل های ذهنی، شهود و تصورات در این حوزه از دانش قرار می گیرند.

نوناکا و تاکاشی (۱۹۹۵) چهار نوع استراتژی خلق و تبدیل دانش های صریح و ضمنی در سازمان ها را ارائه نموده اند که عبارتند از: ۱ اجتماعی سازی، ۲ برونی سازی، ۳ ترکیب سازی و ۴ درونی سازی.

۱ استراتژی اجتماعی سازی (پنهان به پنهان): در این استراتژی دانش پنهان انتقال می یابد و مجدداً به دانش پنهان تبدیل می گردد. در استراتژی اجتماعی سازی، افراد تجارب و مدل های ذهنی خود را جهت بهبود دانش، با دیگران به اشتراک می گذارند. این فرایند شامل دستیابی افراد به درک متقابل از طریق تعاملات اجتماعی چهره به چهره ، تسهیم دیدگاه ها، هم اندیشی ، تعاملات حمایت گری و غیره می باشد. برای مثال می توان به روابط پیشرفته همکاران، آموزش ضمن کار، روش آزمون و خطا، تقلید از دیگران، جلسات طوفان مغزی، تمرین و آموزش، تبادل عقاید، گفتگوی بسیار، اقدامات تشویقی از جمله روز دانش و کافه دانش و... اشاره نمود.

۲ استراتژی برونی سازی (پنهان به آشکار): در این نوع استراتژی، دانش پنهان از طریق فرایند برونی سازی به دانش آشکار تبدیل می گردد. این فرایند به افراد اجازه می دهد که به صورت انفرادی مفاهیم دانش ضمنی را تدوین نموده و با دیگران به اشتراک بگذارند و دانش جدید به وجود آورند. به عبارت دیگر، دانش شخصی یا ضمنی، به صورت استعاره ها، تشبیه ها، فرضیات و مدل ها به دانش صریح تبدیل می شود. شخص، زمانی که از تبادلات و توجهات جمعی جهت این فرایند طراحی استفاده می کند، اغلب به برونی کردن اقدام می کند. در این استراتژی اصول مدیریت محتوا به منظور آرشیو کردن، به روزآوری و بازیابی دانش آشکار شده مورد نیاز خواهند بود. نوناکا و تاکاشی از برونی کردن به عنوان فرایندی کلیدی در تبدیل دانش یاد می کند. زیرا در اینجاست که دانش ضمنی تجدید می شود و طراحی های آشکار ظهور می کند.

۳ استراتژی ترکیب سازی (آشکار به آشکار): در استراتژی ترکیب سازی دانش تجزیه شده موجود، به اشتراک گذاشته شده و ترکیب و تفسیر می گردد. در این حالت دانش صریح به دانش صریح پیچیده تری تبدیل می شود، به عبارت دیگر، عقاید در این مرحله با یک سیستم دانش (مانند پایگاه داده) ترکیب می شوند. افراد به تبادل دانش می پردازند و این دانش از طریق مستندات، جلسات، مکالمات تلفنی و تبادل اطلاعات از طریق فناوری ها و ابزارهایی مانند شبکه های کامپیوتری ترکیب می شوند. دانش جدید نیز می تواند از طریق ساختاردهی مجدد اطلاعات کنونی به وسیله ذخیره سازی، افزودن، ترکیب و طبقه بندی دانش صریح ایجاد می شود. ترکیب، نوعی از ایجاد دانش است که در مقوله آموزش و تحصیلات گنجانده می شود. نمونه هایی از استراتژی ترکیب سازی، سیستم های دانش و اطلاعات، تهیه گزارشات مروری، تحلیل روند و خلاصه مدیریتی می باشند.

۴ استراتژی درونی سازی (آشکار به پنهان): استراتژی درونی سازی شیوه ای است که دانش آشکار از طریق تفسیر دانش، درونی می شود و به دانش ضمنی تبدیل می گردد. این امر می تواند از طریق یادگیری حین عمل صورت بگیرد و دانش مستند سازی شده، نقش حیاتی را در این فرایند بازی می کند. درونی سازی زمانی رخ می دهد که کارگران جدید دانش، یک پروژه را با مطالعه بایگانی های آن، احیاء کنند. همچنین درونی سازی را زمانی می توان مشاهده کرد که مدیران یا خبرگان با تجربه سخنرانی کنند و یا نویسندگان تصمیم به نوشتن بیوگرافی از یک کار آفرین یا موسسه داشته باشند. به محض درونی شدن، دانش های جدید مورد استفاده کارکنانی قرار می گیرد که آن را در پایگاه دانش پنهان موجود خود توسعه داده و سازماندهی مجدد کرده اند. (Gary & et al., ۲۰۰۵)

در مجموع با توجه به مطالعات مشابه انجام شده در حوزه استراتژی های مدیریت دانش و تجربیات شرکت های پیشرو در دنیا، به نظر می رسد بهترین حالت برای انتخاب استراتژی مدیریت دانش بر اساس نظریه نوناکا و تاکاشی، سرمایه گذاری بر روی یک یا دو استراتژی مدیریت دانش به عنوان استراتژی های اصلی و به کارگیری بقیه استراتژی ها به عنوان استراتژی های پشتیبان می باشد.

 

۲ مطالعات هانسن و همکاران (۱۹۹۹ میلادی)

بر اساس مطالعات انجام شده توسط هانسن و همکاران (Hansen & etal., ۱۹۹۹) که اقدامات مدیریت دانش را در چندین صنعت مورد مطالعه قرار داده اند، به این نتیجه رسیدند که سازمان های موفق در مدیریت دانش یک روش متحدالشکل را برای استقرار و بهره برداری از مدیریت دانش تعقیب نمی کنند و به طور کلی دو راهبرد اصلی برای به کارگیری مدیریت دانش توسط این سازمان ها اتخاذ می شود. این راهبردها عبارتند از: الف راهبرد تدوین دانش (فرد با مستندات )، ب راهبرد تبادل فردی دانش (فرد با فرد ).

شناخت صحیح این دو راهبرد و آشنایی با نقاط و جنبه های مختلف آنها می تواند مدیران و پروژه های مدیریت دانش را به سمت سرمایه گذاری صحیح و برنامه ریزی بهتر رهنمون نماید. از همین رو در ادامه به طور مختصر این دو راهبرد معرفی خواهند شد:

 

الف) راهبرد تدوین دانش:

 

...

 

ب) راهبرد تبادل فردی دانش

 

...

 

۳ مطالعات بات (۲۰۰۲ میلادی)

دسته بندی دیگری از استراتژی های مدیریت دانش توسط دکتر بات (استاد دانشگاه مریلند آمریکا ) ارائه شده است. بر اساس مطالعات انجام شده توسط بات (Bhatt, ۲۰۰۲)، گرچه تخصص در سطوح فردی متفاوت از دانش سازمانی است لکن سازمان ها نمی توانند اهمیت کنترل دانش شخصی را نادیده بگیرند. چنانچه افراد مهارت ها و دانش لازم را نداشته باشند در آن صورت تعاملات آنها درجهت ایجاد دانش سازمانی با ارزش غیرمحتمل است. از این رو، هدف مدیریت سازمان تشویق کارکنان به افزایش تعامل با افرادی است که دارای تخصص ها و مهارت های مخصوص هستند تا از این رهگذر دانش پایه خویش را همواره به روز کنند.

استراتژی (۱): در استراتژی شماره یک، چالش اصلی مدیریت، قدرت بخشیدن به کارکنان است. از آنجایی که کارکنان با مسائل و مشکلات روزمره مواجه هستند، درک صحیحی از مسائل و موقعیت ها از طریق آموزش به دست می آورند. با وجود این، درجه صلاحیت افراد براساس تجربه شغلی آنها مشخص می شود. همچنین مدیریت باید راهنمایی های گسترده ای را در جهت به کارگیری کارکنان از نظراتشان ارائه کند. هنگامی که کارکنان نسبت به مسئولیت ها و اختیارات خود آگاه شوند، این احتمال وجود دارد که به طور منطقی از نظرات خود استفاده کنند. هدف دیگر مدیریت باید پیگیری آموزش کارکنان درجهت ارتباط بیشتر آنها با وظایف و فرایندهای شغلی روزانه باشد. یعنی علاوه بر آموختن مهارت های تخصصی وظیفه ای، لازم است درجهت درک واقعیت های پنهان تجاری در محیط رقابتی و پویای کنونی آموزش های لازم را فراگیرند. به منظور دریافت بازخورد مناسب از مشتریان می بایست احترام به مشتریان، دقیق و به موقع بودن پاسخ به نیازهای آنها و حساس بودن به تقاضای مشتریان همواره مورد توجه قرار گیرد تا از این رهگذر مدیریت بتواند سطوح صلاحیت کارکنان را مجدداً مورد ارزیابی قرار دهد و بر اساس آن عمل کند.

استراتژی (۲): در استراتژی شماره دو، هدف اصلی مدیریت کردن انگیزش و پرورش مهارت متخصصان است. مدیریت نه تنها بایستی سطوح بالاتری از انتظارات متخصصان را ایجاد نماید، بلکه باید آنها را تحت تشویق و پاداش نیز قرار دهد. روش دیگری که از طریق آن سازمان می تواند از عهده مسئولیت های خود برآید، به کارگیری افراد باهوش و مستعد (خبره) است. از آنجایی که اغلب خبرگان بسیار فعال و از خصایص فردی خاصی برخوردار هستند، لذا همواره درانجام وظایفشان به دنبال آزادی عمل می باشند. برقراری تعادل میان الزامات سازمان و خلاقیت های متخصصان امری حیاتی برای مدیریت محسوب می شود. خبرگان اغلب به دنبال برنامه کاری خود بوده و به محدودیت های رسالت، اهداف و استراتژی های سازمان توجهی نمی کنند و آنها را محدودیتی برای به کارگیری تخصصشان برای سازمان نمی بینند. بنابراین، مدیریت سازمان باید به منظور برقراری تعادل میان نیازهای سازمان (بهره برداری از دانش خبرگان) و تمایلات خبرگان (جستجوی دانش جدید) روش های مناسبی را اتخاذ کنند. مایکروسافت به عنوان یک شرکت نرم افزاری پیشرو، نحوه اداره موثر این معضل را در مدیریت دانش به کار گرفته است. این شرکت نه تنها خبرگان خود را برای ریسک پذیری تشویق می کند، بلکه یک مجموعه راهبردهایی را در زمینه منابع سازمان، برنامه ها، و پروژه هایی که خبرگان آن را ابداع کرده اند، تدوین نموده است.

استراتژی (۳): در این استراتژی به کارگیری تیم های خود سازمان یافته و تعاملات اجتماعی که موجب تقویت و غنای دانش پایه سازمانی می شود، مورد توجه قرار می گیرد. تاکید بر روی اطلاعات و تفسیرهای چندگانه علاوه بر ایجاد واقعیت های نوین، موجب احیای تعهدات سازمان در جهت تکمیل مجدد مفاهیم دانش بنیان می شود (Nonaka and Takeuchi, ۱۹۹۵). فرایند تفسیرهای چندگانه دانش بسیار حائز اهمیت است، از آنجایی که به افراد اجازه می دهد سیستم های اعتقادیشان را در ارتباط با دیگران اصلاح، شکل دهی مجدد و اصلاح کنند. سازمان ها در راستای بهبود تعاملات بین کارکنان می توانند گونه های وسیعی از دیدگاه های متفاوت نظیر هم اندیشی، تفکرات دیالکتیک (جدلی) و تجربیات مستمر را مورد استفاده قرار دهند و برای درک واقعیت های بازار لازم است که نسبت به محرک های محیطی حساس شوند که این امر نیز از طریق ایجاد دیدگاه چندگانه در دانش میسر می گردد. به علاوه تفسیرهای چندگانه، سازمان ها را در جهت ارزیابی قابلیت کاربرد و مخاطره پذیری استفاده از نوع خاصی از دانش در موقعیت های گوناگون قادر می سازد. از آنجایی که وظیفه های سازمانی پیچیده نیازمند تجزیه و تحلیل عمیق مسائل است، لذا نقش مدیریت در ایجاد یک جوی مشارکتــــی مهم است. با وجود این، اجرای راه حل های گسترده سازمانی مستلزم تعهد کارکنان است. چنانچه دیدگاه ها و نظرات کارکنان در یافتن راه حل های مشکلات سازمانی در نظر گرفته نشود، احتمال آسیب پذیری سازمان از جانب این مشکلات اجرایی وجود دارد. شرکت های اچ. پی. و ۳ ام به لحاظ به کارگیری این نوع استراتژی و ایجاد محیط مشارکتی مشهور شده اند.

استراتژی (۴): در استراتژی شماره چهار، چالش عمده ی سازمان ها تدوین و کدگذاری قوانین و رویه ها در یک قالب ساده است برای اینکه کارکنان بتوانند به آسانی آنها را به دست آورده و درک کنند. چنانچه قوانین و رویه ها به وضوح تدوین نشوند، همواره امکان برداشت های شخصی متفاوتی ازسوی کارکنان وجود دارد. هنگامی که قوانین و رویه ها واضح باشند از ابهام موجود در درک و تفسیر آنها کاسته می شود. کدگذاری و استاندارد کردن وظایف و برنامه ها ابزارهایی معمول درجهت رفع این ابهام هستند. قوانین و مقررات در سرتاسر چرخه حیات سازمان به یک شکل باقی نمی مانند. همزمان با تغییرات شدید محیط خارجی لازم است که مدیریت قوانین، رویه ها و سیاست های موجود را با دقت مورد بازبینی قرار دهد. چنانچه قوانین، رویه ها و سیاست های موجود با وضعیت جاری واقعیت های تجاری سازگار نباشد، آنگاه مدیریت می بایست در پی جستجو و ابداع قوانین، رویه ها و سیاست های جدیدی باشد. به عبارت دیگر، به منظور هم جهت شدن با واقعیت های درحال تغییر بازبینی و تجدیدنظر در قوانین، رویه ها و سیاست ها به عنوان یکی از مهمترین اهداف شرکت در می آید. تعدادی از ابداعات و ابتکارات بهبود کیفی که چند شرکت عهده دار انجام آن هستند تحت این طبقه بندی قرار می گیرند.

 

الگوهای استراتژی دانش

استراتژی دانش، روش ویژه ای است برای بهینه سازی خلق و تبدیل دانش به مزیت رقابتی در سازمان (McDermott Consulting Firm, ۲۰۰۵). از دیدگاه آقای زاک (Zack, ۱۹۹۹)، استراتژی دانش برای پرکردن شکاف بین دانش موجود و دانش مورد نیاز تدوین می شود. هدف استراتژی دانش پاسخگویی به سوالات استراتژیک می باشد که بر هوشمندی رقابتی و سیستم های بازیابی دانش داخلی تاکید دارد. (Kruger & etal., ۲۰۰۷) به محض اینکه دانش کافی در دسترس باشد، استراتژیست ها می توانند ترکیب هماهنگی را بین نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصت ها و تهدیدات سازمان به وجود آورند. به طور کلی انجام هر تلاشی در زمینه مدیریت دانش، باید بخشی از یک مجموعه فرایند تدوین استراتژی کسب و کار سازمان باشد و باید در راستای جهت گیری های آتی سازمان و اهداف سازمان حرکت کند. بر همین اساس تا کنون نظریه ها و تعاریف مختلفی از استراتژی دانش توسط صاحبنظران ارائه شده است که در ادامه به بررسی مهمترین آنها می پردازیم:

 

۱ مطالعات بیرلی و چارکرابارتی (۱۹۹۶ میلادی)

اولین مطالعه تجربی درخصوص استراتژی دانش توسط بیرلی و چارکرابارتی (Bierly & Charkrabarti, ۱۹۹۶) انجام شده است. آنها استراتژی دانش را به عنوان "مجموعه ای از پاسخ های جمعی مدیران به نیازهای یادگیری راهبردی سازمان تعریف نموده اند."

بیرلی و چارکرابارتی معتقد بودند که عموماً مدیران تصمیمات استراتژیک خود را در خصوص استراتژی دانش بر اساس عواملی از قبیل سرعت یادگیری، عمق دانش مورد نیاز، نوع یادگیری سازمانی (درونی یا بیرونی تدریجی یا بنیادی) اتخاذ می کنند. با استفاده از داده ها و اطلاعات جمع آوری شده از فعالیت های ۲۱ شرکت داروسازی آمریکایی طی سال های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶ میلادی و با استفاده از فن خوشته بندی، می توان این شرکت ها را با توجه عوامل فوق الذکر، به لحاظ استراتژی دانش به چهار گروه تقسیم نمود:

...

 

۲ مطالعات زاک (۱۹۹۹ میلادی)

زاک (Zack, ۱۹۹۹) با مطالعه روی ۲۵ شرکت به نتایج قابل توجهی در خصوص استراتژی دانش دست یافته است. او معتقد است دانش راهبردی هر سازمان را با توجه به توانمندی و قابلیت آن در پشتیبانی و حمایت از جایگاه رقابتی سازمان می تواند به سه گروه تقسیم بندی شود: دانش پایه ، دانش پیشرفته و دانش نوآورانه .

دانش پایه، حداقل میزان و سطح دانش مورد نیاز برای فعالیت در عرصه یک کسب و کار است. به دلیل اینکه دانش پایه عموماً در اختیار اعضاء و رقبای یک کسب و کار است، این میزان از قابلیت دانشی، باقی ماندن در عرصه رقابت را در طولانی مدت تضمین نمی کند.

دانش پیشرفته، دانشی که سازمان ها می توانند به پشتوانه آن در عرصه رقابت باقی بمانند. سازمان های پایدار در عرصه رقابت، علاوه بر برخورداری از دانش پایه، دارای محتوای دانش تخصصی نیز می باشند که اغلب در میان رقبا تفاوت می کند و تمایز دانش را موجب می شود.

دانش نوآورانه، دانشی است که یک سازمان را قادر می سازد تا رهبری و هدایت صنعت و رقبایش را بدست گیرد و به طور قابل ملاحظه ای خود را از رقبایش متمایز نماید. دانش نوآورانه اغلب یک سازمان را توانمند می سازد که بتواند بر قواعد موجود کسب و کار تاثیر گذار بوده و گاهی این قواعد را تغییر دهند. نکته قابل توجه این است که دانش ایستا نیست، لذا آنچه که امروزه دانش خلاقانه می باشد در آینده ای نه چندان دور، دانش پیشرفته خواهد بود و دانش پیشرفته، دانش پایه خواهد شد.

 

...

 

۳ مطالعات دی پابلوس ۱ (۲۰۰۲ میلادی)

یک نمونه با ارزش مطالعات تجربی انجام شده برمبنای نوع شناسی استراتژی دانش بیرلی و چارکرابارتی(۱۹۹۶)، توسط دی پابلوس (de pablos, ۲۰۰۲) انجام شده است. بر اساس مطالعه و بررسی صورت گرفته توسط وی بر روی ۱۲۳ شرکت صنعتی اسپانیایی، دی پابلوس چهار نوع استراتژی دانش را شناسایی نموده است که عبارتند از: جدا افتاده، جستجوگر، بهره بردار و نوآور.

مهمترین نتیجه این تحقیق این است که استراتژی دانش بر عملکرد سازمانی تاثیر می گذارد و بنابراین، استراتژی دانش عبارتست از "یکی از اجزاء استراتژیک پازل عملکرد سازمانی".

علیرغم اینکه مطالعه دی پابلوس قابل اتکا است، ولی در دو زمینه دچار کاستی و کمبود می باشد، اول اینکه او مشخص ننموده است که چگونه استراتژی های دانش به صورتی که بیرلی و چارکرابارتی ارائه نموده اند را عملیاتی نموده و دوم اینکه در تحقیق وی تاثیر عملکردی هر یک از استراتژی ها مشخص نشده است.

 

۴ مطالعات بیرلی و دالی۱ (۲۰۰۲ میلادی)

بر اساس مطالعات تئوریک انجام شده توسط بیرلی و دالی (Bierly & Daly, ۲۰۰۲) استراتژی دانش عبارتست از: مجموعه انتخاب های استراتژیک سازمان در خصوص دو بعد دانش زیر:

۱ خلق یا کسب دانش جدید.

۲ به کارگیری و اهرم سازی دانش موجود برای خلق محصولات و فرآیندهای سازمانی جدید.

بر همین اساس بیرلی و دالی چهار نوع استراتژی دانش را برای شرکت ها تعریف می کنند که عبارتند از: استراتژی خلق دانش ؛ استراتژی یادگیری دو وجهی ؛ استراتژی حفظ وضع موجود و استراتژی بهره برداری دانش

...

 

۵ مطالعات کستن۱ (۲۰۰۷ میلادی)

کستن (Kasten, ۲۰۰۷) معتقد است استراتژی دانش یک مقوله جدید در ادبیات مدیریت دانش است، همانگونه که به کارگیری دانش به عنوان یک ابزار راهبردی برای دستیابی به مزیت رقابتی، نظریه جدیدی است.

کستن، استراتژی دانش را اینگونه تعریف می کند: مجموعه ای از خطوط راهنما که تصمیمات یک سازمان را در خصوص تشخیص، کسب، توسعه، ذخیره سازی، مدیریت، بازیابی و بکارگیری دانش خود شکل می دهد.

استراتژی دانش به عنوان جزئی از استراتژی اصلی سازمان، بین جهت گیری های استراتژیک سازمان، ساختارها و فعالیت های دانشی آن، اتصال و ارتباط بر قرار می کند. این ساختار ها و فعالیت ها اغلب شامل سیستم های مدیریت دانش می شوند، از این رو استراتژی دانش می تواند به عنوان اصول راهنمای سیستم های مدیریت دانش مطرح شود.

در تحقیقی که توسط کستن در سال ۲۰۰۶ میلادی انجام شده، در خصوص استراتژی دانش و تاثیر آن بر شرکت ها بررسی هایی صورت گرفته است. در این تحقیق سازمان های حوزه های مختلف شامل مراکز درمانی، خدمات مالی و بیمه مورد بررسی قرار گرفته اند.

...

 

جمع بندی و نتیجه گیری

در مطالعات مدیریت دانش، مفاهیم مربوط به نگرش استراتژیک به مدیریت دانش، مفاهیمی جدید و ابداعی می باشد. در خصوص تعریف دو مفهوم "استراتژی مدیریت دانش " و "استراتژی دانش " میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد که مخصوصاً بایستی در ترجمه های متون این حوزه مدنظر مترجمان قرار گیرد. برخی از صاحبنظران این دو مفهوم را به یک معنا در نظر گرفته و تعریف خود را ارائه نموده اند. اما با توجه به تفاوت ماهیت و کارکرد این دو مفهوم در سازمان ها، اغلب صاحبنظران و نویسندگان منابع دست اول این حوزه، تعاریف متفاوتی را از این دو مفهوم ارائه نموده اند. بر اساس نتایج مطالعات انجام شده در این تحقیق، لازم است تا میان این دو مفهوم تفاوت قائل شویم.

با مرور مطالعات انجام شده در زمینه استراتژی دانش و استراتژی های مدیریت دانش، می توان تفاوت این دو مفهوم را به شرح زیر بیان نمود:

به طور کلی می توان گفت استراتژی مدیریت دانش بر مبنای دسته بندی دانش به انواع دانش آشکار (صریح) و دانش پنهان (ضمنی) تعریف می شود. استراتژی مدیریت دانش بیان می کند که سازمان جهت مدیریت دارایی های دانشی خود واجرای فرایندهای مدیریت دانش (شامل کسب، خلق، انتقال و به کارگیری دانش)، چگونه و با چه حجم سرمایه گذاری بایستی بر دارایی های دانشی کنترل و از دانش های صریح و ضمنی موجود در سازمان بهره گیری نماید و بیشتر بر بهره برداری از کدام نوع دانش متمرکز باشد.

در حالی که تدوین استراتژی دانش به سازمان کمک می کند تا در فراگرد مدیریت دانش به صورت استراتژیک مشخص نماید که سازمان چه دانشی را، با چه عمقی، از چه منبعی؛ توسط چه کسی و از چه طریقی برای پشتیبانی از برنامه استراتژیک خود بایستی کسب نماید.

با توجه به تفاوت بیان شده، اگر مدیریت دانش در سازمان ها بخواهد ماندگار شود و تنها به عنوان یک سرگرمی موقتی تلقی نشود، باید با خلق ارزش اقتصادی و مزیت رقابتی پیوند برقرار کند. از همین رو سازمان ها برای اجرای کارآمد و اثر بخش فراگرد مدیریت دانش بایستی ابتدا با توجه به دانش های آشکار و پنهان موجود در سازمان، استراتژی مدیریت دانش خود را انتخاب نمایند تا جهت گیری اصلی سازمان برای سرمایه گذاری در زمینه مدیریت دانش تعیین شود. بر همین اساس سازمان ها پیش از هر اقدامی در جهت استقرار مدیریت دانش، بایستی با توجه به ماهیت کاری و دانش های موجود و مرتبط با کسب و کار خود، نحوه بهره برداری مطلوب از سرمایه های دانشی آشکار و پنهان در بلند مدت را با تدوین استراتژی مدیریت دانش مشخص و تبیین نماید.

در گام بعد سازمان ها برای رقابت موفقیت آمیز و پایدار بر اساس دانش نیازمند همسوسازی استراتژی کسب و کار با آنچه سازمان می داند یا توسعه دانش و قابلیت های فکری مورد نیاز برای حمایت از استراتژی مطلوب کسب و کار خود می باشد. سازمان ها باید به لحاظ استراتژیک منابع و قابلیت های دانشی خود را ارزیابی و به طور وسیع استراتژی دانش خود را به منظور تمرکز بر شکاف های میان آنچه که سازمان می داند و آنچه که سازمان باید بداند، مشخص کنند. در نتیجه استراتژی دانش سازمان ها بایستی از طریق فرایندهای خلق، تسهیم و کاربرد دانش برای پر کردن آن شکاف و پشتیبانی از استراتژی رقابتی سازمان بهره گیرد.

جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .

مدیریت تغییرات فناوری در رسانه

ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت

 

مدیریت تغییرات فناوری در رسانه

 

مدیریت تغییرات فناوری در رسانه

۱ مقدمه:

ورود و پیشرفت فناوری اطلاعات و ارتباطات در سازمانهای رسانه ای،تغییرات زیادی را بوجود آورده که در نتیجه ساختار و نحوه مدیریت سازمانهای رسانه ای را تحت تاثیر قرار داده است.کاربرد فناوری ارتباطات در رسانه ها به سرعت در حال افزایش است.فناوری به مدیران این امکان را می دهد که با پردازش سریع اطلاعات،کنترل،هماهنگی،برنامه ریزی و تصمیم گیری دقیق تر و سریع تری را در سازمان اعمال کنند و البته بازخورد سریع تری نیز دریافت کنند.مدیران رسانه به ارزش فناوری اطلاعات و ارتباطات پی برده اند و در عین حال دانسته اند که باید این فناوری را به درستی مدیریت کنند و متناسب با سرعت تحول فناوری حرکت کنند.ظهور فناوری های جدید،سبب تحولات مهمی در سازمانهای رسانه ای می شود و سازمان رسانه ای برای ادامه حیات،نیازمند تطابق با فناوری های جدید است.با ورود فناوریهای نوین ارتباطی،سازمان می تواند با تعداد اندکی از مدیران میانی،وظایف خود را انجام دهد و با دستیابی سریع به اطلاعات،نیاز به کارکنان کاهش می یابد،بنابراین مدیریت تغییرات فناوری در رسانه یک مهارت الزامی و کلیدی است.

۲ پیشینه تحقیق:

محمد صالحی،وحید فلاح و زهرا قصابی در مقاله ای تحت عنوان تاثیر فناوری اطلاعات و ارتباطات بر مدیریت تغییر به این نتیجه رسیدند که فناوری اطلاعات و ارتباطات با مدیریت تغییر رابطه دارد و همچنین این فناوری بر تغییر ساختار سازمان هم موثر است و خط مشی سازمان را هم تغییر می دهد.نتیجه مهم دیگری که این تحقیق به دست آورد این است که فناوری ارتباطات عملکرد کارکنان را تغییر می دهد.

در مقاله دیگری با نام تاثیر فناوری اطلاعات در حوزه ارتباطات اجتماعی(روابط عمومی الکترونیک مولود رسانه های جدید)،حسین افخمی نتیجه می گیرد که روابط عمومی الکترونیک،مدیران بدون مهارت ارتباطی را حذف می کند و رسانه های جدید تولید اطلاعات در روابط عمومی را افزایش می دهند.

تحقیق دیگری توسط علی اکبر فرهنگی،داتیس خواجه ئیان و هادوی نیا تحت عنوان طراحی مدل تعاملی مدیریت رسانه و فناوری های نوین اطلاعاتی و ارتباطی صورت گرفته است که تاثیر فناوریهای نوین ارتباطی بر مدیریت رسانه را مورد بررسی قرار داده است.

حمید عبودی در مقاله چگونه تغییر سازمانی را مدیریت و رهبری کنیم به بررسی تغییرات فن آوری و مدیریت تغییر سازمانی پرداخته است و نتیجه می گیرد که مشارکت و درگیری ذهنی و عاطفی،ایجاد تسهیلات و حمایت،روش مذاکره و توافق،دستکاری و جلب همکاری و اجبار تلویحی یا تصریحی راههای مقابله با مقاومت در برابر تغییر هستند.

احمدرضا اخوان صراف و مجید آراسته در مقاله ای با عنوان مدیریت تغییربرای اجرای فناوری اطلاعات روابط بین افراد و فناوری و مدیریت تغییر فناوری را بررسی کردند.

شارون و شرمن در تحقیقی به بررسی اثر کاربرد فناوری اطلاعات در سازمان و تغییرات آن در خط مشی سازمان پرداختند.

کاتو تحقیقی تحت عنوان چگونگی مدیریت تغییر در سازمان انجام داد و مدیریت تغییر در داخل سازمان مورد بررسی قرار گرفت.

آندرسون در مطالعات خود نتیجه می گیرد مقاومت در برابر تغییر می تواند ناشی از فرایند خود تغییر باشد.

۳ ماهیت فناوری اطلاعات:

فناوری اطلاعات تغییرات متعددی در سازمان ایجاد می نماید از جمله تغییر در محیط رقابتی و تغییر در ساختار و حتی تغییر در فرهنگ سازمانی.

مورتون می گوید:فناوری اطلاعات،اثربخشی،کارایی در انجام وظایف و افزایش اطلاعات را موجب می شود.

توسعه فناوری اطلاعات،بر زندگی کاری،غنای فکری و ساختار قدرت در درون سازمانها اثر می گذارد.

فن آوری اطلاعات متشکل از ۳ زیر سیستم است:

۱ سخت افزار ۲ نرم افزار ۳ فرد افزار

سخت افزار و نرم افزارتابع یک نظام از پیش تعیین شده اند ولی فرد افزار با کارکنانی که از فناوری استفاده می کنند ارتباط دارد و افراد دارای رفتار غیرقابل پیش بینی هستند،لذا این زیر سیستم احتمالی است و بنابراین سازمان باید در کنار توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات،اثر این فناوری را بر روی کارکنان در نظر بگیرد.

۴ موانع کاربرد فناوری اطلاعات در سازمانها:

الف تجهیزات و امکانات:

استفاده از فناوری اطلاعات نیازمند امکاناتی با مشخصات فنی خاص دارد که باید فراهم شود.

ب نیروی انسانی:

برای کاربردی کردن فناوری اطلاعات در سازمان نیروی انسانی متخصص و آموزش دیده ضروری است.ایجاد،نگهداری،رفع عیوب احتمالی،طبقه بندی داده ها و نظارت تنها بخشی از نیروهای انسانی دست اندر کار یک سامانه مبتنی بر فناوری اطلاعات است.

۵ مزایا و معایب رسانه های جدید در مدیریت روابط عمومی:

مدیر روابط عمومی باید از تغییرات رسانه های جدید نسبت به رسانه های قدیم به منظور اتخاذ روش صحیح برای مدیریت تغییر فناوری آگاه باشد،لذا به بیان تفاوت های رسانه های قدیم و رسانه های جدید می پردازیم:

۱ رسانه های قدیم محدودیت جغرافیایی دارند ولی رسانه های جدید دارای پوشش جغرافیایی وسیعی هستند مثلا تلویزیون تا قبل از اختراع ماهواره دارای پوشش محلی و ملی بود ولی پس از ظهور ماهواره دارای پوشش بین المللی شد.

۲ در رسانه قدیم،کنترل بصورت سلسله مراتبی است ولی در رسانه جدید کنترل به شکل فرد با فرد یا همه با همه است مثلا دروازه بانی خبر در روزنامه شکل سلسله مراتبی دارد ولی در شبکه های اجتماعی مانند وایبر نظارت شکل فرد به فرد و همه به همه دارد.

۳ در رسانه قدیم ارتباط یک سویه است ولی در رسانه جدید ارتباط تعاملی وجود دارد مثلا تلویزیون و رادیوپیام خود را یک سویه به مخاطب می رسانند ولی در فضای مجازی مانند چت روم ها ارتباط تعاملی وجود دارد.

۴ رسانه قدیم محدود در زمان و مکان است ولی رسانه جدید آزاد از محدودیت زمانی و مکانی است مثلا روزنامه محدودیت مکان دارد یا رادیو محدودیت در زمان دارد ولی شبکه های اجتماعی این محدودیت ها را ندارند.

۵ در رسانه قدیم ارتباط گران باید حرفه ای باشند ولی در رسانه جدید ارتباط گران می توانند غیر حرفه ای باشند مثلا روزنامه نگاری،خبرنگاری و اجرای رادیو تلویزیونی مشاغل حرفه ای هستند ولی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی عموم مردم مشارکت و فعالیت دارند.

۶ در رسانه قدیم هزینه بالاست ولی در رسانه جدید هزینه کم است مثلا چاپ مجله هزینه بر است ولی ارسال پیامک کم هزینه خواهد بود.

۷ در رسانه قدیم بازخورد همراه با تاخیر است ولی در رسانه جدید بازخورد سریع است مثلا یک ماهنامه بازخورد پیام خود را دیر دریافت می کند ولی یک خبرگزاری به سرعت بازخورد پیام خود را از طریق کامنت مخاطبان دریافت می دارد.

۶ شاخص های اساسی در فناوری نوین اطلاعاتی و ارتباطی:

الف محتوای دیجیتالی:

رسانه های جدید دیجیتالی شده اند و شیوه های سنتی مدیریتی و ارتباطاتی را متحول ساخته اند.محصولات رسانه ای در تولید،توزیع و نگهداری دچار تغییر شده اند.فناوری دیجیتال هزینه های تولید را کاهش داده است مثلا دوربین های دیجیتال ارزان قیمت که قادر به ارائه خروجی های با کیفیت برای خبرگزاری ها هستند.

مهمترین مزیت فناوری دیجیتال ،فراهم کردن امکان انتشار محصولات رسانه ای در سطح بسیار وسیع می باشد و دشواری های توزیع را برطرف می کند.

ب تعاملی بودن:

رسانه های جدید تعاملی هستند و امکان تبادل نظر میان کاربران رسانه را فراهم می کنند.

ج شخصی سازی:

کاربران رسانه های جدید قادرند رسانه را به شکل مورد نظر خود تنظیم کنند مثلا تماشای تلویزیون از زوایای دلخواه خود.

د آنی بودن:

تعاملی بودن به دنبال خود آنی بودن را همراه دارد.در رسانه های جدید شاهدیم کوچکترین اتفاقی با سرعت بالاتر از سریع ترین خبرگزاری ها بین مخاطبان توزیع می شود ولی ممکن است دقت آن کم باشد.

ه مستقیم بودن:

ویژگی مستقیم بودن قابلیت زیادی را به مدیران رسانه های نوین می دهد زیرا می تواند اطلاعات گرایشها و سلایق مخاطب را سریعا در اختیار مدیر قرار دهد.

۷ نقش فناوری نوین در تحول رسانه ها:

فناوری های جدید ارتباطی تغییرات زیربنایی در محیط رسانه ایجاد کرده است و این امر مدیران رسانه ای را فارغ از خصوصی یا دولتی بودن مجبور می کند که درباره چگونگی مدیریت بازاندیشی کنند.

یکی از تغییرات ایجاد شده گسترش بازار رقابت است و آمار نشان می دهد کاربران آمریکایی که فناوری نوین ارتباطی را تجربه کرده اند زمان خیلی کمی را صرف مطالعه و تماشای تلویزیون می کنند.

یکی از تغییرات مهمی که فناوری نوین ارتباطی شکل داده تعامل میان فرستنده و گیرنده پیام است.

۸ میزان تغییرات در رسانه های متفاوت:

میزان تاثیرپذیری رسانه ها از فناوری های نوین متفاوت است و بعضی از رسانه ها مجبور می شوند روش مدیریت خود را به سرعت تغییر دهند تا از گردونه رقابت خارج نگردند ولی برخی دیگر از رسانه ها فرصت بیشتری جهت انطباق با فناوری نوین در اختیار دارند.

بیشترین تاثیر تحولات ناشی از رسانه های نوین در صنعت موسیقی دیده می شود بطوریکه فروش محصولات موسیقی از طریق فروشگاههای سنتی در مدت یک سال با افت ۲۵ درصدی مواجه شد و علت آن بارگزاری و خرید اینترنتی موسیقی است.

اما در ارتباط با روزنامه که یکی از قدیمی ترین اشکال رسانه ای است،حتی در کشورهای روزنامه خوان مانند ژاپن هر سال با افت خوانندگان مواجه هستیم که علت آن مطالعه نسخه اینترنتی روزنامه ها از یک طرف و ظهور رقبای اینترنتی مانند خبرگزاری ها و سایت های خبری از طرف دیگر است.

در این بین تلویزیون وضعیت مناسبی دارد و مخاطبان آن زیاد است و به دلیل جذابیت بصری موقعیت خود را حفظ نموده است البته شبکه های تلویزیونی ملی با ورود ماهواره با افت مخاطب مواجه شده اند.

در صنعت بازیهای رایانه ای ،تغییر به سمت بازیهای اینترنتی و آنلاین است.

رادیو نیز که با ظهور تلویزیون با افت مخاطب روبه رو شد،اکنون با فناوری با نام رادیوی اینترنتی مواجه شده است.

بی تردید تغییرات یاد شده ،مدیریت رسانه ها را پیچیده می کند و شرایط جدیدی را رقم می زند بطوریکه مدیر رسانه برای کسب موفقیت لازم است قواعد و مهارتهای جدیدی بکار گیرد.

۹ فواید تغییرات ناشی از فناوری:

۱ وقتی که فناوری های جدید وارد مدیریت شوند این امکان را برای مدیر فراهم می کنند که بتواند جریان تبادل اطلاعات را در سازمان تسریع و تسهیل کند.

۲ فناوری های نوین به مدیران امکان می دهند که نظارت دقیق تر و کامل تر بر زیر مجموعه های خود اعمال کنند.

۱۰ تغییر فناوری در صنعت رسانه:

فناوری ها به دلیل سرعت بالای اختراعات به سرعت در حال تغییرند و هر روز نوآوری جدیدی وارد عرصه رقابت می شود و تکنولوژی پیش از خود را از صحنه خارج می کند مثلا ظهور سیستم عامل اندروید در تلفن های همراه سیستم های عامل سیمبیان و جاوا را تقریبا از گردونه رقابت خارج کرد.البته به ندرت اتفاق می افتد که با ظهور فناوری جدید،فناوری گذشته به طور کامل کنار گذاشته شود بلکه حضور آنرا کم رنگ می کند.۲ مثال آورده می شود ازفناوری های کاملا از رده خارج شده و فناوری های کم رنگ شده.در نوع اول می توانیم از ظهور سی دی نام ببریم که بطور کامل نوار کاست را از رده خارج کرد و در مثال دوم می توانیم از اینترنت نام ببریم که کاربرد روزنامه را کم رنگ کرد ولی آنرا از بین نبرد.

صنعت رسانه مرهون توسعه فناوری است ولی در عین حال گاهی دیده می شود که صنعت رسانه با ترس با فناوری های جدید روبه رو می شود مثلا هالیوود مخالف تلویزیون بود و از آن هراس داشت ولی با این حال فناوری جدید منجر به ظهور بازارهای جدید شد و درآمدهای آنرا افزایش داد.

نوآوری های فناوری در عرصه رسانه عمدتا تمایل به تکمیل فناوری قبلی دارند و نه جایگزینی آن.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .


نشانه یک مدیر ضعیف کدامند؟

سامانه تخصصی ثبت محدود
هدیه ویژه طراحی سایت و فروشگاه اینترنتی

نشانه یک مدیر ضعیف کدامند؟

 

۷ نشانه یک مدیر ضعیف کدامند؟

بیشتر مردم یک مدیر ضعیف را فردی مطیع یا ترسو می دانند. در حالی که آن ها ممکن است تا حدی شایسته باشند اما مدیران ضعیف گاهی گزافه گو، خودخواه، سلطه گر و دیکتاتور نیز هستند. حتی اگر در زمینه افزایش سود دهی نیز موفق عمل کنید، جذب مشتریان جدید یا توسعه محصولات و خدمات نوین، عدم گرایش مردم به سویتان، از شما یک رهبر ضعیف می سازد.

 

 

 

در زیر به هفت رفتار یک مدیر ضعیف اشاره شده است:

 

۱. تیم شما معمولا از فرسودگی شغلی رنج می برد.

 

هدایت شدن و بلند پروازی، صفات مهم مدیران موفق به شمار می روند. به هر حال، کار کشیدن بیش از حد از کارمندانتان به این معنا است که شما به شکلی موثر از منابع خود استفاده نمی کنید. شاید بتوانید با کارکشیدن بیشتر از کارمندان و دستیابی به سود دهی بیشتر به غرور خود بیفزایید اما موفقیت آنی در بلند مدت شرایط سالم حاکم بر سازمان را تقلیل می دهد.

 

با وجود نیاز به انجام کار سخت در برخی شرایط، گاهی لازم است که به کارمندانتان فرصتی برای استراحت و تجدید قوا بدهید.

 

۲. از طرح درخواست های سخت و دشوار بپرهیزید.

 

باید همیشه با اطمینان کامل به توانایی های خود تصمیم گیری کنید. بنابراین بهتر است که کارمندانتان را مامور جمع آوری حقایق بیشتر راجع به یک موضوع خاص بکنید. معمولا مدیران تا آخرین لحظه تصمیم گیری را به تعویق می اندازند. تاخیر بیش از حد، شما را از تصمیم گیری به موقع باز می دارد.

 

۳. شما رویکرد مناسبی را بر نمی گزینید.

 

شاید با انبوهی از کارهای انجام شده رو به رو باشید اما به خواسته های خود فکر نکرده اید. شما تازه با جمع کردن اعضای تیم خود دور هم با صدای بلند درباره کار پیش رو فکر می کنید. افکار غیر متمرکزتان افراد را گیج و سردرگم می کند. به این ترتیب در پایان جلسه شما هنوز اهداف واقعی خود را به اطلاع کارمندان نرسانیده اید و مطالب زیادی به طور حل نشده باقی مانده اند. در نهایت، درک این اهداف را به اعضای تیم واگذار می کنید و کارمندانتان نیز شما را فردی آشفته و سرگردان می خوانند.

 

۴. شما اعضای تیم را در یک مکان عمومی تحقیر می کنید.

 

انتقاد از یکی از اعضای تیم در جلسه یا مکان عمومی راهی سریع برای مشهور شدن شما به عنوان یک مدیر بد محسوب می شود. شاید افکار یا اعمال یک نفر احمقانه به نظر برسد اما انتقاد از آن در جلسه فقط شما را فردی ناپایدار و سست اراده نشان می دهد.

 

 

مدیران ضعیف با تحقیر دیگران سعی می کنند خود را بهتر از بقیه نشان دهند. انتقاد را در محیطی خصوصی انجام دهید. ناراحت کردن یک نفر در جلسه ای کاری شما را در موضع قدرت قرار نمی دهد. کاملا برعکس، افراد خوب و موفق چنین رفتار هایی را تحمل نخواهند کرد و در نتیجه شما با تیمی ضعیف رها می شوید که به خاطر ترس از شخصیتتان راندمان عالی ندارند.

 

۵. شما به تعهدات خود عمل نمی کنید.

 

در جلسه با یک مشتری مهم برای اثبات جایگاه خود با حرکات خاصی اطمینان فرد را به عمل به وعده هایتان جلب می کنید. انجام این کارها شاید برای یک لحظه شما را خوب نشان بدهد اما پس از مشاهده آثار شادی و رضایت در چهره مشتری، نشانه ای از عمل به تعهدتان دیده نمی شود. اعضای تیم ضعیف عمل می کنند و یاد خواهند گرفت که چگونه مشتری را گول بزنند. به مرور زمان، اعتبارتان از بین می رود و مردم به شما به چشم فردی پر حرف با وعده هایی پوچ نگاه خواهند کرد.

 

۶. شما به طور مستقل درخواستی یکسان را از افراد مختلف می خواهید.

 

شاید ظاهرا این ایده ای خوب برای افزایش احتمال دریافت نتیجه ای رضایت بخش به نظر برسد اما به هرحال، کارمندان با درک این موضوع شاید عصبانی و ناامید شوند زیرا تلاش برای پاسخ دادن به درخواست شما آن ها را از انجام کار مرسوم خود بازداشته است. این اتفاق به خصوص وقتی صدمه می زند که از نتیجه کار یک نفر استفاده نمی کنید. این بدان معنا است که شما به هیچ کدام از آن ها به اندازه کافی برای انجام کارتان اعتماد ندارید یا شاید حاکی از آن باشد که رویکردی بی برنامه را برای مدیریت کسب و کار با امید به مشغول شدن یک نفر به انجام کاری خاص در پیش گرفته اید. در هر صورت، به تدریج شاهد از بین رفتن جایگاه مدیریتی خود خواهید بود.

 

۷. شما بازخوردی صادقانه از خود نشان نمی دهید.

 

به منظور صدمه نزدن به احساسات افراد یا خوشحال نگه داشتن آن ها، شاید شما یک بازخورد عملی و صادقانه را در قبال عملکرد خوب یک کارمند باسابقه از خود نشان ندهید. با رد شدن از کنار این مساله، شما انتظاراتی غیر واقعی را در ذهن یکی از اعضای تیم خود به وجود می آورید و با عدم تعهد به وعده های شفاهی خود او را گیج و سردرگم خواهید کرد. انجام یک واکنش جدی اما منصفانه، از نشانه های یک مدیر قدرتمند است. در بلند مدت، مردم رک گویی و صداقت شما را تحسین خواهند کرد.

 

تبدیل شدن به یک مدیر قدرتمند نیاز به خود آگاهی، خود مدیریتی و فروتنی به میزانی برابر دارد.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .

 


لوکا پاچیولی

لوکا پاچیولی ( LUCA PACIOLI ) یک کشیش ایتالیایی و درواقع یک ریاضیدان بود که توانست باانتشار کتاب ریاضیات لوکا پاچیولی موجب گسترش فن دفترداری دوطرفه در سراسر اروپا گردد.وی در این کتاب که چند فصلش اختصاص به حسابداری داشت توانست مهارت تجزیه و تحلیل گری خود را در جهت توصیف سیستم حسابداری دوطرفه به کار برد.با وجود اینکه دراین کتاب هیچ اشاره ای به دوره مالی ، چگونگی تهیه صورتهای مالی و نگهداری حسابهای مربوط به دارائیهای ثابت وجود ندارد و نیز تمایزی بین اموال شخصی صاحب موسسه وسازمان تجاری وی نگذاشته است ، به دلیل سادگی و داشتن ارزشهای علمی در طی قرون پانزدهم و شانزدهم به اغلب زبانها ترجمه شد و مورد استفاده قرار گرفت . از زمان به وقوع پیوستن انقلاب صنعتی در انگلستان ، نیاز به حسابداری به شکل چشمگیری افزایش یافت . پس از انقلاب صنعتی امریکا هم از آنجا که سرمایه های شخصی زیادی در شرکتها وارد گردید و موجب توسعه هر چه بیشتر آنها شد و در نتیجه باعث به وجود آمدن غولهای صنعتی قرن بیست و یکم شد سیستمهای حسابداری از اهمیت بیشتری برخوردار گردیدند و حسابداری نیز با پیشرفت وضعیت اقتصادی توسعه و تکامل پیدا نمود.


روزنامه رسمی

مشاوره ثبت شرکت
دفاتر پستی منتخب

ثبت شرکت برای اتباع خارجی

موضوعات پرکاربرد ثبتی :
ثبت شرکت در سراسر ایران

ثبت شرکت در تهران
سایر محلات تهران
تماس
کرکره برقی پارکینگدرب ضد سرقتصندلی پلاستیکی , کاشت مو , مزوتراپی