به پرتال ثبت شرکت ارشیا خوش آمدید امروز : یکشنبه ، 12 مرداد 1404
ثبت شرکت

جستجو در سایت

پلمپ دفاتر 1396

انجمن ثبت شرکت ایران

ثبت شرکت در سراسر ایران :
موضوع مناسب برای ثبت شرکتها

سایر امور ثبتی :
ثبت برند در تهران
سایر محلات تهران

انحصار اقتصادي و تبعيض قيمت

انحصار اقتصادي و تبعيض قيمت

انحصار اقتصادي و تبعيض قيمت

 


در بسياري از حالات بنگاه ها مي کوشند يک کالا را به مشتريان مختلف خود به قيمت هاي مختلف بفروشند، هر چند هزينه ي توليد محصول براي تمامي مشتريان يکسان است. به اينروش تبعيض قيمت مي گوييم.
قبل از بحث درباره ي رفتار انحصارگري که اقدام به تبعيض قيمت مي کند بايد يادآوري کنيم که وقتي کالايي در بازار رقابتي به فروش مي رسد امکان تبعيض قيمت وجود ندارد. در بازار رقابتي بنگاه هاي بسيار زيادي هستند که يک کالا را به قيمت بازار به فروش مي رسانند. هيچ بنگاهي تمايل ندارد تا کالاي خود را به برخي مشتريانش به قيمتي کم تر بفروشد زيرا مي تواند تمامي کالاي توليدي خود را به قيمت بازار عرضه کند. اگر يک بنگاه بخواهد قيمت بالاتري را براي برخي مشتريان خود تعيين کند، آن مشتري از ساير بنگاه ها خريد خواهد کرد. براي آن که يک بنگاه بتواند تبعيض قيمت اعمال کند بايد داراي قدرت بازار باشد.

داستاني از قيمت گذاري

براي درک تمايل انحصارگر به اعمال تبعيض قيمت مثالي ساده ارائه مي کنيم. فرض کنيد که شما مديرعامل يک شرکت چاپ و نشر هستيد. يک نويسنده ي معروف کتابي نوشته است که پس از چاپ و انتشار فروش بسيار خوبي خواهد داشت. براي سادگي فرض کنيد که با پرداخت دو ميليون دلار به نويسنده حق چاپ انحصاري آن را دريافت مي کنيد. حال فرض کنيد که هزينه ي چاپ کتاب صفر است. بنابراين سود شرکت شما درآمدي است که از چاپ و فروش کتاب به دست مي آوريد منهاي دو ميليون دلاري که به نويسنده داده ايد. با توجه به اين فرضيات شما به عنوان مديرعامل شرکت چه قيمتي را براي کتاب تعيين مي کنيد؟
نخستين قدم براي قيمت گذاري کتاب برآورد تقاضاي احتمالي فروش است. بخش بازاريابي شرکت شما اعلام مي کند که کتاب براي دو گروه از خوانندگان جذاب است. 100,000 خواننده ي مشتاق براي کتاب وجود دارد. اين خوانندگان تمايل دارند تا براي خريد کتاب 30 دلار پرداخت کنند علاوه بر اين 400,000 خواننده ي کم تر مشتاق نيز وجود دارند که براي خريد هر مجلد کتاب حاضرند 5 دلار بپردازند.
چه قيمتي سود شرکت شما را به حداکثر مي رساند؟ در اين جا دو قيمت طبيعي وجود دارد: 30 دلار بالاترين قيمتي است که شرکت شما مي تواند براي فروش 100,000 مجلد کتاب به مشتريان علاقه مند خود پيشنهاد کند و 5 دلار نيز بالاترين قيمتي است که مي توانيد براي کل خوانندگان بازار؛ يعني 500,000 نفر، اعلام کنيد. با يک محاسبه ي ساده مي توانيد مسئله را حل کنيد. با تعيين قيمت 30 دلار براي 100,000 خواننده درآمد شما 3 ميليون دلار مي شود، که به احتساب 2 ميليون دلار هزينه ي پرداختي به نويسنده، يک ميليون دلار سود به دست مي آوريد، در قيمت 5 دلار، 500,000 نسخه خواهيد فروخت و با کسب 2/5 ميليون دلار درآمد سودي معادل 500,000 دلار به دست مي آوريد. بنابراين سود شرکت شما با تعيين قيمت 30 دلار براي خوانندگان مشتاق و 5 دلار براي ساير خوانندگان( 400,000 نفر ) به حداکثر مي رسد.
دقت کنيد که اين تصميم گيري باعث ايجاد يک زيان رفاهي مي شود. شما 400,000 خواننده کتاب داريد که حاضرند براي هر مجلد کتاب 5 دلار بپردازند و هزينه ي نهايي چاپ هر کتاب نيز مطابق با فرض صفر است. بنابراين وقتي شرکت چاپ ونشر بالاترين قيمت را تعيين مي کند اضافه رفاه کل به اندازه ي 2 ميليون دلار کاهش مي يابد. اين زيان رفاهي همان عدم کارايي معمول است که وقتي انحصارگر قيمتي بالاتر از هزينه ي نهايي تعيين مي کند به وجود مي آيد.
حال فرض کنيد بخش بازاريابي شرکت شما به کشفي مهم دست يافته است: اين دو گروه خوانندگان کتاب در دو بازار کاملاً جدا هستند. تمامي خوانندگان علاقه مند به کتاب در استراليا و ساير خوانندگان کم تر مشتاق در ايالات متحده امريکا هستند. علاوه بر اين براي خوانندگان کتاب در يک کشور، خريد کتاب از کشور ديگر مشکل است. اين کشف چه اثري بر راهبرد بازاريابي شما خواهد داشت؟
در اين وضعيت شرکت مي تواند سود بيش تري کسب کند. براي 100,000 خواننده ي استراليايي هر مجلد کتاب به قيمت 30 دلار و براي ساير خوانندگان کتاب در امريکا هر مجلد کتاب 5 دلار قيمت گذاري مي شود. در اين حالت درآمد شرکت چاپ و نشر در استراليا 3 ميليون دلار، در امريکا 2 ميليون دلار، و درآمد کل نيز 5 ميليون دلار خواهد بود. سود 3 ميليون دلاري شرکت بزرگ تر از يک ميليون دلاري است که شرکت مي توانست با قيمت 30 دلار براي تمامي مشتريان به دست آورد ( براي 100,000 نفر ) . تعجبي ندارد اگر شرکت راهبرد تبعيض قيمت را انتخاب کند.
هر چند داستان شرکت چاپ و نشر يک داستان فرضي است، اما اين داستان در مورد بسياري از شرکت هاي چاپ و نشر واقعي صدق مي کند. مثلاً کتاب هاي درسي در اروپا به قيمتي کم تر از امريکا به فروش مي رسند. مهم تر اين که بين کتاب هاي با مجلد سخت و مجلد نرم تفاوت قيمت وجود دارد. معمولاً وقتي ناشري يک داستان جديد منتشر مي کند در چاپ نخست کتاب را با مجلد سخت و گران عرضه، و در چاپ هاي بعدي از مجلد نرم و ارزان تر استفاده مي کنند. تفاوت بين اين دو چاپ بسيار بيش تر از تفاوت در هزينه ي هاي چاپ است. ناشر با فروش کتاب با مجلد سخت به خوانندگان علاقه مند و فروش آن ها به ساير خوانندگان و اعمال تبعيض قيمت به سودي بيش تر مي رسد.

پيام داستان

داستان شرکت نشر و چاپ کتاب نيز شبيه هر داستان ديگر است. مي توانيم از اين داستان درس هاي کلي و مهم بگيريم. در اين داستان سه درس مهم درباره ي تبعيض قيمت وجود دارد:
نخستين و مهم ترين درس اين که تبعيض قيمت يک راهبرد عقلايي براي به حداکثر رساندن سود انحصارگر است. به عبارت ديگر با اعمال قيمت هاي متفاوت براي مشتريان مختلف انحصارگر مي تواند سود خود را افزايش دهد. در واقع انحصارگري که اقدام به تبعيض قيمت مي کند هر مشتري را وا مي دارد تا قيمتي را که حاضر بود در حالت عدم تبعيض پرداخت کند، بپردازد.
درس دوم مربوط به تبعيض قيمت، مستلزم توانايي جدا کردن مشتريان بر اساس تمايل به پرداخت آن هاست. در مثال ما مشتريان از جنبه ي جغرافيايي تفکيک شده بودند. برخي اوقات انحصارگران از ساير تمايزات مانند سن و درآمد براي تفکيک مشتريان استفاده مي کنند.
دومين درس مربوط به تبعيض قيمت اين است که نيروهاي بازار مي توانند از تبعيض قيمت توسط بنگاه جلوگيري کنند. يکي از اين نيروها آربيتراژ است، آربيتراژ يعني خريد يک کالا در يک بازار به قيمت اندک و فروش آن در بازار ديگر با هدف کسب سود از تفاوت قيمت. در مثال ما فرض کنيد يک فروشنده ي کتاب در استراليا کتاب را در امريکا خريداري کند و در استراليا به فروش برساند. اين اقدام، که به آن آربيتراژ مي گوييم، باعث مي شود تا بنگاه هاي چاپ و نشر کتاب نتوانند به تبعيض قيمت اقدام کنند زيرا هيچ شهروند استراليايي کتاب را به قيمت بالاتر نخواهد خريد.
سومين درس داستان تبعيض قيمت شايد کمي تعجب برانگيز باشد: تبعيض قيمت مي تواند باعث افزايش رفاه اقتصادي شود. زيان رفاهي ناشي از قيمت 30 دلار براي هر مجلد کتاب را به خاطر آوريد، در اين حالت 400,000 خواننده ي کم تر علاقه مند از خريد مطالعه ي کتاب محروم مي شدند، هر چند ارزش کتاب در نظر آنان بيش از هزينه ي نهايي توليد بود. برعکس وقتي بنگاه اقدام به تبعيض قيمت مي کرد، تمامي خوانندگان کتاب را خريداري مي کردند و نتيجه اي کارا به دست مي آمد. بنابراين تبعيض قيمت مي تواند موجب حذف ناکارايي ذاتي قيمت گذاري انحصاري شود.
دقت کنيد که افزايش در رفاه ناشي از تبعيض قيمت موجب افزايش بيش تري در رفاه توليد کنندگان در مقايسه با افزايش رفاه مصرف کنندگان مي شود. در مثال ما مصرف کنندگان پس از خريد کتاب، رفاهي چندان بيش تر به دست نمي آورند: زيرا قيمتي که براي خريد آن پرداخت کرده اند دقيقاً با ارزشي که براي آن قائل اند برابر است، بنابراين اضافه رفاهي به دست نياورده اند. کل افزايش اضافه رفاه ناشي از تبعيض قيمت به صورت سود بيش تر نصيب بنگاه نشر کتاب شده است.

تفسير نموداري تبعيض قيمت

در اين قسمت با استفاده از نمودار آثار تبعيض قيمت بر رفاه اقتصادي را بررسي مي کنيم. بحث خود را با اين فرض آغاز مي کنيم که انحصارگر مي تواند تبعيض قيمت را به طور کامل اعمال کند. تبعيض قيمت کامل به وضعيتي گفته مي شود که انحصارگر از تمايل به پرداخت مصرف کننده کاملاً اطلاع دارد و مي تواند براي هر مصرف کننده يک قيمت کاملاً متفاوت تعيين کند. در اين حالت انحصارگر براي هر مصرف کننده يک قيمت معادل تمايل به پرداخت آنان تعيين مي کند و با اين اقدام تمامي اضافه رفاه مصرف کننده را در هر معامله نصيب خود مي کند.
نموار 1 اضافه رفاه توليد کننده و مصرف کننده را قبل و بعد از تبعيض قيمت نشان مي دهد قبل از تبعيض قيمت بنگاه انحصاري قيمتي بالاتر از هزينه ي نهايي تعيين مي کند ( بخش ( الف ) نمودار 1 را ببينيد. ) از آن جا که برخي از مصرف کنندگان بالقوه، که قيمت کالا را بيش از هزينه ي نهايي آن ارزيابي مي کنند، از خريد کالا با چنين قيمت بالايي خودداري خواهند کرد، زيان رفاهي ناشي از انحصار را خواهيم داشت. اما وقتي بنگاه بتواند تبعيض قيمت کامل را اعمال کند ( بخش ( ب ) نمودار 1 را ببينيد ) هر مصرف کننده، که قيمت کالا را بيش از هزينه ي نهايي آن ارزش گذاري مي کند، کالا را مي خرد و قيمت آن را مي پردازد. بنابراين يک مبادله دو جانبه ي سودآور انجام مي شود و زيان رفاهي نيز به وجود نمي آيد و تمامي اضافه رفاه ناشي از اين وضعيت به صورت سود نصيب توليد کننده ي انحصاري شود.

نمودار 1 اضافه رفاه قبل و بعد از تبعيض قيمت. در بخش ( الف ) مي بينيد که انحصارگر قيمتي را براي تمامي مصرف کنندگان اعمال مي کند. اضافه رفاه کل در اين بازار با مجموع سود ( اضافه رفاه توليد کننده ) و اضافه رفاه مصرف کننده برابر است. در بخش ( ب ) نمودار، انحصارگر تبعيض قيمت کامل اعمال کرده است. از آن جا که اضافه رفاه مصرف کننده صفر است، کل اضافه رفاه مساوي سود بنگاه خواهد بود. با مقايسه ي دو بخش ( الف ) و ( ب ) نمودار ملاحظه مي کنيد که تبعيض قيمت کامل باعث افزايش سود بنگاه، افزايش اضافه رفاه کل، و کاهش اضافه رفاه مصرف کننده مي شود.
البته در دنياي واقعي تبعيض قيمت کامل وجود ندارد. مصرف کنندگان هيچ گاه براي خريد به فروشگاه ها نمي روند در حالي که تمايل به خريد خود را به طور وضوح به همه نشان دهند! عملاً بنگاه ها با اعمال تبعيض قيمت مصرف کنندگان را به دو گروه تقسيم مي کنند: مصرف کنندگان جوان و مصرف کنندگان مسن، مصرف کنندگاني که در هر روز خريد مي کنند و مصرف کنندگاني که آخر هفته خريد مي کنند، مصرف کنندگان امريکايي در مقابل مصرف کنندگان استراليايي و امثال آن. با وجود اين کساني که در مثال شرکت چاپ و نشر کتاب ملاحظه کرديد، مشترياني با تفاوت در تمايل به پرداخت بودند و از اين رو تبعيض قيمت کامل در مورد آن ها غيرممکن بود.
تبعيض قيمت کامل چگونه بر رفاه اثر مي گذارد؟ تجزيه و تحليل اين نوع قيمت گذاري بسيار پيچيده است و هيچ پاسخ روشني براي اين پرسش وجود ندارد. در مقايسه با وضعيت انحصاري با اعمال يک قيمت واحد، تبعيض قيمت کامل مي تواند موجب افزايش، کاهش، يا عدم تغيير اضافه رفاه کل در بازار شود. تنها نتيجه ي قطعي اين است که تبعيض قيمت باعث افزايش سود انحصارگر مي شود، در غير اين صورت بنگاه بايد براي تمامي مشتريان يک قيمت را اعمال کند.

مثال هايي در مورد تبعيض قيمت

امروزه بنگاه هاي اقتصادي راهبردهاي تجاري مختلفي را با هدف تعيين قيمت هاي متفاوت براي مشتريان مختلف به کار مي برند. حال که با مفهوم تبعيض قيمت در اقتصاد آشنا شديد به ذکر چند مثال مي پردازيم.

بليت سينما:

در بسياري از سالن هاي نمايش مانند سالن سينما با تئاتر قيمت بليت براي خردسالان و افراد مسن ( مثلاً بازنشستگان ) کم تر از ساير مردم است. اين واقعيت را به سختي مي توانيم در يک بازار رقابتي شرح دهيم. در يک بازار رقابتي قيمت برابر هزينه ي نهايي است و هزينه ي نهايي فراهم کردن يک صندلي براي کودک يا فردي مسن همان هزينه ي نهايي تهيه ي صندلي نمايش براي ساير افراد جامعه است بنابراين اگر صاحبان سالن نمايش داراي قدرت انحصاري باشند و کودکان و افراد مسن نيز تمايل به پرداختي يکسان داشته باشند؛ اين پديده را به راحتي مي توانيم توضيح دهيم. در اين حالت صاحبان قدرت انحصاري مي توانند با اعمال تبعيض قيمت سود خود را افزايش دهند.

قيمت بليت شرکت هاي هواپيمايي:

صندلي هاي هواپيما نيز به قيمت هايي متفاوت فروخته مي شود. اکثر شرکت هاي هواپيمايي قيمت بليت دو سره ي مشترياني را که در فاصله ي رفت وبرگشت خود شب شنبه را در محلي اقامت مي کنند، ارزان تر تعيين مي کنند. ممکن است اين مسئله ابتدا کمي عجيب به نظر برسد. اين مسئله چه اهميتي مي تواند براي شرکت هاي هواپيمايي داشته باشد، که مسافر شب شنبه در مکاني اقامت کند يا خير؟ دليل آن روشن است، شرکت هواپيمايي با اين اقدام مي تواند مشتريان يا مسافران تاجر را از مسافران عادي يا گردش گران جدا کند. مشتري اي که براي کارهاي تجاري مسافرت مي کند، مايل است بيش تر بپردازد و به احتمال زياد علاقه اي ندارد که شب شنبه را در مقصد بماند. برعکس مسافران عادي که براي کارهاي شخصي مسافرت مي کنند، مايل اند کم تر بپردازند و به احتمال زياد اقامت شب شنبه را در مقصد براي آن ها اهميتي ندارد. بنابراين شرکت هاي هواپيمايي مي توانند به گونه اي موفقيت آميز از راهبرد تبعيض قيمت با تعيين قيمت کم تر براي مسافران فوق استفاده کنند.

کوپن هاي تخفيف:

بسياري از شرکت ها کوپن تخفيف خريد روزنامه و مجله به مردم مي دهند. يک خريدار، نخستين دوبار پس از خريد روزنامه يا مجله کوپن تخفيف دريافت مي کند و در خريد بعدي خود مي تواند با استفاده از اين کوپن از 0/5 دلار تخفيف استفاده کند. به چه دليل شرکت ها اين کوپن ها را پخش مي کنند؟ چرا قيمت کالاي خود را 0/5 دلار کاهش نمي دهند؟
پاسخ اين است که شرکت ها با توزيع کوپن تخفيف مي توانند به تبعيض قيمت اقدام کنند شرکت ها مي دانند که تمامي مشتريان مايل نيستند از اين کوپن ها استفاده کنند. علاوه بر اين تمايل به دريافت کوپن ها با تمايل به پرداخت مشتريان براي خريد کالا متفاوت است. افراد پولدار و صاحب شغل تمايلي به استفاده از اين کوپن ها ندارند زيرا احتمالاً تمايل به پرداخت آنان براي تمامي کالاها بسيار بالاست. اما براي افراد بيکار احتمال دريافت و استفاده از کوپن تخفيف بيش تر است زيرا کم تر تمايل به پرداخت دارند. بنابراين با تعيين قيمت کم تر، فقط براي افرادي که کوپن تخفيف در اختيار دارند شرکت به گونه اي موفقيت آميز اقدام به تبعيض قيمت مي کند

کمک هاي مالي:

بسياري از دانشگاه ها انواع کمک هاي مالي را در اختيار دانشجويان قرار مي دهند. چنان چه دقت کنيد اين کمک ها نيز نوعي سياست تبعيض قيمت اند. دانشجويان پولدار، که امکانات مالي بيش تري در اختيار دارند، بيش از سايرين تمايل به پرداخت دارند. بنابراين دانشگاه با توجه به اين وضعيت با تعيين شهريه هاي متفاوت براي اين دو گروه از دانشجويان رفتاري مشابه تبعيض قيمت بنگاه انحصاري از خود نشان مي دهد.

 

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید

 


اندازه گیری نابرابری درآمدها

اندازه گیری نابرابری درآمدها

 اندازه گیری نابرابری درآمدها

 

  زمانی ماری کولوم به ارنست همینگوی گفته بود که تنها تفاوت بین ثروتمندان و سایر مردم این است که ثروتمندان پول بیش تری دارند. ممکن است این اظهار نظر صحیح باشد. ولی در این اظهار نظر به بسیاری از سؤالات پاسخ داده نشده است. شکاف بین غنی و فقیر موضوع بسیار مهم و جذابی برای مطالعه و پژوهش است، ثروتمندان مرفه، تنازع بقای فقرا و بیم و امیدهای طبقه ی متوسط از مهم ترین موضوعات مورد مطالعه است.

تفاوت درآمد بین افراد مختلف به عرضه و تقاضای نیروی کار بستگی دارد، عرضه و تقاضا نیز در جای خود به توانایی طبیعی، سرمایه ی انسانی، تفاوت های جبرانی، تبعیض و امثال آن بستگی دارد. از آن جا که درآمد نیروی کار در اقتصاد امریکا حدود کل درآمد را تشکیل می دهد، عوامل تعیین کننده ی دستمزدها مهم ترین عامل چگونگی توزیع درآمد بین گروه های مختلف جامعه است. به عبارت دیگر، همین عوامل تعیین می کنند که چه کسی ثروتمند و چه کسی فقیر است.
توزیع درآمد موضوعی است بسیار بحث انگیز که سؤالات اساسی زیادی درباره ی نقش سیاست اقتصادی مطرح می کند. یکی از ده اصل اقتصاد که قبلاً ارائه شد این بود که دولت ها در برخی موقعیت ها می توانند موجب بهبود نتایج بازار شوند. این احتمال زمانی اهمیت بیش تری دارد که مسئله ی توزیع درآمد مطرح باشد. دست نامرئی بازار تخصیص کارآمد منابع را انجام می دهد ولی لزوماً این تخصیص کارآمد به معنای تخصیص عادلانه ی منابع نیست. در نتیجه بسیاری از اقتصاددانان ( البته نه تمام آن ها ) دولت ها می توانند با توزیع مجدد درآمد به برابری وعدالت بیش تر برسند. برای انجام این کار دولت ها مجبورند به یک اصل دیگر از ده اصل اقتصادی توجه کنند: مردم درگیر دادو ستد و مبادله هستند. وقتی دولت ها برای ایجاد برابری بیش تر درآمد سیاست های خود را اجرا می کنند، باعث اختلال در انگیزه ها، تغییر رفتار و حتی تخصیص غیر کارآمد ( یا کم تر از سطح کارآمد ) منابع می شوند.

اندازه گیری نابرابری درآمد

بحث خود را در مورد توزیع درآمد با طرح چهار پرسش شروع می کنیم:
• نابرابری درآمد در جامعه ی ما ( امریکا ) چه مقدار است؟
• چه تعداد از مردم در فقر زندگی می کنند؟
• در محاسبه و اندازه گیری نابرابری با چه مشکلاتی روبه روییم؟
• مردم برای تغییر وضعیت خود در گروه های درآمد معمولاً چه می کنند؟
این پرسش های کمّی نقطه ی شروع طبیعی ما برای بحث در مورد سیاست های عمومی با هدف تغییر در توزیع درآمد است.

نابرابری درآمد در آمریکا

فرض کنید کل خانوارهای موجود در جامعه را بر اساس درآمد سالانه ی آن ها طبقه بندی کنیم. شما می توانید کل خانوارها را در 5 گروه در آمدی طبقه بندی کنید و در هر طبقه 20 درصد از جمعیت جامعه را قرار دهید. بنابراین 5 طبقه ی درآمدی دارید؛ 20 درصد پایین، 20 درصد دوم، 20 درصد میانه، 20 درصد چهارم و 20 درصد بالا. درجدول 1 درآمد هر یک از گروه های درآمدی فوق را مشاهده می کنید. علاوه بر این، جدول درآمد 5 درصد از ثروتمندترین افراد جامعه را نیز نشان می دهد. شما می توانید با استفاده از این جدول تعیین کنید که خانواده ی شما در کدام گروه درآمدی قرار گرفته است.

جدول 1 توزیع درآمد در امریکا: سال 2000

درصد جمعیت

درآمد سالانه ی خانوار

 

20 درصد پایین

کم تر از 24,000

20درصد دوم

24,001 تا 41,000

20 درصد میانه

41,001 تا 61,378

20 درصد چهارم

61,001 تا 61,378

20 درصد بالا

91,701 و بیش تر

5 درصد از ثروتمندترین

 160,250 و بیش تر

برای بررسی تفاوت در توزیع درآمد و تغییرات آن طی زمان اقتصاددانان از اطلاعات جدولی مانند جدول 2 استفاده می کنند. این جدول سهم درآمد کل هر گروه از خانوارها را در کل درآمد جامعه نشان می دهد. در سال 2000 میلادی 20 درصد از فقیرترین افراد جامعه فقط 4/3 درصد از کل درآمد را به دست آورده اند و 2 درصد از ثروتمندترین خانوارها نیز 47/4 درصد از کل درآمد را کسب کرده اند. به عبارت دیگر، هر چند جمعیت خانوارها در دو طبقه ی پایین درآمدی و بالای درآمدی یکسان است ولی درآمد 20 درصد از ثروتمندترین افراد جامعه بیش از ده برابر درآمد فقیرترین افراد است.
آخرین ستون جدول 2 سهم درآمدی 5 درصد از ثروتمندترین خانوارها را نشان می دهد. در سال 2000 میلادی 5 درصد از ثروتمندترین خانوارها 20/8 درصد از کل درآمد را به دست آورده اند. درآمد کل 5 درصد از ثروتمندترین خانوارها بیش از درآمد کل 40 درصد از فقیرترین افراد جامعه است.
جدول 2 نابرابری درآمد در امریکا. جدول درصد درآمد کل دریافتی خانوارها را قبل ازمالیات بر درآمد نشان می دهد، در جدوال درآمد کل در 5 گروه درآمدی ( هر گروه 20 درصد از کل جمعیت خانوارهاست ) از کم درآمدترین خانوارها به ثروتمندترین خانوارها تنظیم شده است. در ستون آخر درصد درآمد 5 درصد از ثروتمندترین خانوارها در درآمد کل ارائه شده است.

5 درصد ثروتمندترین

20 درصد بالا

20 درصد چهارم

20 درصد میانه

20 درصد دوم

20 درصد پایین

سال

20/8%

%47/4

%22/8

%15/5

%9/8

%4/3

2000

%17/4

%44/3

%23/8

%16/6

%10/8

%4/6

1990

%15/3

%41/5

%24/3

%17/5

%11/5

%5/2

1980

%15/6

%40/9

%23/8

%17/6

%12/2

%5/5

1970

%15/9

%41/3

%24/0

%17/8

%12/2

%4/8

1960

%17/3

%42/7

%23/4

%17/4

%12/0

%4/5

1950

%26/5

%51/7

%20/9

%14/1

%9/2

%4/1

1935

علاوه بر این، جدول 2 توزیع درآمد را در سال های مختلف از 1935 به بعد نشان می دهد. با یک نگاه اجمالی به جدول متوجه می شوید که توزیع درآمد در طول سال های مختلف به طور قابل ملاحظه ای پایدار و با ثبات بوده است. طی حدود 7 دهه 20 درصد از کم درآمدترین خانوارها حدود 4 تا 5 درصد از درآمد کل را کسب کرده اند، در حالی که 20 درصد از ثروتمندترین خانوارها حدود 40 مقدار نابرابری است. از سال 1935 تا سال 1970 توزیع درآمد به آهستگی به سمت برابری بیش تر حرکت کرده است. سهم 20 درصد از خانوارهای کم درآمد (20 درصد پایین ) از 4/1 درصد به 5/5 درصد و سهم 20 درصد بالا از 51/7 درصد به 40/9 درصد رسیده است. در سال های اخیر این روند معکوس شده است. از سال 1970 تا سال 2000 سهم 20 درصد پایین از 5/5 درصد به 4/3 درصد و سهم 20 درصد بالا از 40/9 به 47/4 درصد رسیده است.
افزایش تجارت خارجی با کشورهایی با دستمزد اندک و تغییرات فناوری باعث کاهش تقاضای نیروی کار غیرماهر و افزایش تقاضای نیروی کار ماهر در آمریکا شده است. نتیجه آن که دستمزد کارگران غیر ماهر درمقایسه با دستمزد کارگران ماهر کاهش یافته و این تغییر در دستمزدهای نسبی باعث افزایش نابرابری در درآمد خانوارها شده است.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید


فلسفه ي توزيع درآمد

فلسفه ي توزيع درآمد

فلسفه ي توزيع درآمد

 

  ما مي توانيم يک پرسش دستوري ( هنجاري ) که سياستگذاران با آن رو به رويند مطرح کنيم: دولت براي مقابله با مشکل نابرابري توزيع درآمد چه اقداماتي بايد انجام دهد؟

اين پرسش فقط به اقتصاد مربوط نمي شود. تحليل اقتصادي به تنهايي قادر نيست تا بگويد آيا سياستگذاران بايد سعي کنند تا جامعه به مساوات بيش تري برسد يا خير. ديدگاه هاي ما در مورد اين پرسش تا حد زيادي يک موضوع مربوط به فلسفه ي سياستي است. با وجود اين، از آن جا که نقش دولت در توزيع مجدد درآمد نقسي کليدي و وراي بحث هاي اقتصادي است، مجبوريم تا از علوم اقتصادي به بحث هاي مربوط به فلسفه ي سياسي بپردازيم.

مکتب سود انگاري

يک مکتب غالب تفکر در فلسفه ي سياسي مکتب سود انگاري است. اين مکتب منسوب به فيلسوف انگليسي جرمي بنتام ( 1832- 1748 ) و جان استوارت ميل ( 1806-1873 ) است. هدف سودانگاران تا حد زيادي استفاده از منطق تصميم گيري فردي مسائل اخلاقي و سياست هاي عمومي است. نقطه ي شروع بحث در مکتب مطلوبيت گرايان مسئله ي مطلوبيت است- مطلوبيت سطح رضايتي است که يک شخص از شرايط و موقعيت خود کسب مي کند. مطلوبيت معيار اندازه گيري رفاه است؛ بر اساس نظر سودانگاري هدف هر نوع فعاليت فردي و عمومي نيز کسب رفاه است.
آن ها معتقدند که هدف اصلي دولت حداکثرکردن مطلوبيت کل يا مجموع مطلوبيت هاي هر فرد در جامعه است.
نظر مطلوبيت گرايان در توزيع مجدد درآمد بر اصل نزولي بودن مطلوبيت نهايي متکي است. اين نکته قابل قبول است که هر دلار درآمد اضافي براي يک شخص فقير در مقايسه با هر دلار درآمد اضافي براي يک شخص ثروتمند مطلوبيت بيش تري فراهم مي کند. به عبارت ديگر، هر چه درآمد يک فرد بيش تر شود مطلوبيت و رفاه ناشي از يک دلار درآمد اضافي کم تر مي شود. اين فرض قابل قبول به همراه هدف مطلوبيت گرايان در حداکثرکردن مطلوبيت تأکيد مي کند که دولت بايد در راستاي برابري بيش تر توزيع درآمد تلاش کند.
نظريه بسيار ساده است. فرض کنيد پيتر و پاول از هر نظر شبيه هم هستند، فقط درآمد پيتر 80,000 دلار و درآمد پاول 20,000 دلار است. در اين حالت اگر يک دلار از پيتر بگيريم و به پاول بدهيم، مطلوبيت پيتر کاهش و مطلوبيت پاول افزايش مي يابد. اما بر اساس اصل نزولي بودن مطلوبيت نهايي کاهش مطلوبيت پيتر کم تر از افزايش مطلوبيت پاول است. بنابراين مشاهده مي کنيد که توزيع مجدد درآمد بر اساس آن چه مطلوبيت گرايان مي گويند، باعث افزايش مطلوبيت کل مي شود.
به نظر مي رسد که دولت بايد با توجه به نظريه ي مطلوبيت گرايان توزيع مجدد درآمد را تا جايي ادامه دهد که همه ي افراد جامعه درآمد يکسان داشته باشند. در واقع اگر اين وضعيت اتفاق بيفتد همه ي افراد بايد درآمد يکسان و معادل 100,000 دلار داشته باشند. ولي در واقعيت چنين چيزي درست نيست. مطلوبيت گرايان برابري کامل درآمد را مردود مي دانند زيرا يکي از اصول اقتصادي را قبول دارند: مردم به انگيزه هاي خود واکنش نشان مي دهند.
براي گرفتن پول از پيتر و پرداخت آن به پاول دولت بايد سياست هايي توزيع مجدد درآمد را دنبال کند، سياست هايي مانند ماليات بر درآمد و تأمين اجتماعي. با اجراي اين سياست هاي افراد ثروتمند يا درآمد بالا ماليات مي پردازند و مردم کم درآمد از پرداخت هاي انتقالي و کمک هاي بلاعوض استفاده مي کنند. با وجود اين ماليات باعث اختلال در انگيزه ها مي شود و زيان رفاهي ناشي از ماليات به وجود مي آيد. اگر دولت درآمد يک شخص را با وضع ماليات کاهش دهد، انگيزه ي کارکردن و کسب درآمد بالا نيز کاهش خواهد يافت. وقتي افراد کم تر کار کنند درآمد کل جامعه کاهش مي يابد و بنابراين مطلوبيت کل نيز کم مي شود. دولت مطلوبيت گرا مجبور است بين منافع ناشي از برابري بيش تر از درآمدها و زيان ناشي از اختلال در انگيزه ها تعادلي ايجاد کند. بنابراين براي حداکثرکردن مطلوبيت کل دولت نبايد سياست برابري کامل درآمدها را دنبال کند.
از يک روايت براي درک بهتر نظر و منطق مطلوبيت گرايان استفاده مي کنيم. فرض کنيد پيتر و پاول مسافران تشنه اي هستند که در نواحي مختلف بياباني گرفتار شده اند. ناحيه ي کويري که پيتر در آن گرفتار شده آب بيش تري دارد و ناحيه ي کوري که پاول در آن به دام افتاده آب کم تري دارد. اگر دولت بتواند آب يک منطقه را بدون هزينه به منطقه ي ديگري منتقل کند، بايد مطلوبيت کل ناشي از جابه جايي آب را با يکسان کردن آن در دو ناحيه به حداکثر برساند. ولي فرض کنيد که دولت فقط يک سطل سوراخ دارد. وقتي دولت سعي مي کند با اين سطل سوراخ آب را از يک ناحيه به ناحيه ي ديگر برساند، مقداري از آب در اين جا به جايي هدر مي رود. در اين حالت يک دولت مطلوبيت گرا ممکن است باز هم سعي کند تا با توجه به شدت تشنگي پاول و مقدار نشت آب از سطل، آب را از ناحيه پيتر به پاول انتقال دهد. البته با وجود سطل سوراخ موجود، يک دولت مطلوبيت گرا هرگز نبايد تلاش کند تا به برابري کامل دست يابد.

مکتب آزادي خواهي ( ليبراليسم )

دومين روش تفکر درباره ي نابرابري را مي توان آزادي خواهي يا ليبراليسم ناميد. يکي از فلاسفه به نام جان رالز ديدگاه را در کتاب خود، نظريه اي در باب عدالت شرح داد. اين کتاب براي اولين بار در سال 1971 انتشار يافت و به سرعت به يک کتاب کلاسيک در فلسفه ي سياسي تبديل شد.
رالز بحث خود را با اين پيش فرض آغاز کرد که نهادهاي اجتماعي قوانين و سياست ها بايد عادلانه باشند. او سپس پرسش اصلي خود را مطرح کرد: ما در مقام اعضاي يک جامعه چگونه مي توانيم در اين مورد که معناي عدالت چيست به توافق برسيم؟ ممکن است به اين اعتقاد برسيم که ديدگاه هر کس در مورد عدالت به طور اجتناب ناپذيري به شرايط خاص او بستگي دارد: آيا اين شخص بااستعداد است يا بي استعداد، پرتلاش است يا تنبل، آموزش ديده يا خير، در يک خانواده ي مرفه يا يک خانواده ي فقير به دنيا آمده است. آيا مي توانيم به طور عيني تعيين کنيم که يک جامعه ي عادل چگونه جامعه اي است؟
رالز براي پاسخ به اين پرسش روش تفکر زير را پيشنهاد کرد. فرض کنيد قبل از اين که هر يک از ما متولد شويم، همگي در يک جلسه گرد هم آمده ايم تا قوانين براي اداره ي ( حاکميت ) جامعه وضع کنيم. در چنين نقطه اي همه ي ما از مقام و موقعيتي که نهايتاً در زندگي خود به دست مي آوريم، آگاهي نداريم. به زبان رالز، ما در يک «وضع نخستين» (1) و در پشت «پرده ي جهل» (2) قرار گرفته ايم. به عقيده ي جان رالز، در اين وضع نخستين است که هر يک از ما مي توانيم مجموعه ي عادلانه اي از قوانين اجتماعي را انتخاب کنيم، زيرا بايد در نظر داشته باشيم که اين قواينن چگونه بر ساير افراد تأثير مي گذارد. همان طور که رالز مي گويد: «از آن جا که تمام ما موقعيت و وضعيت مشابهي داريم و هيچ فردي قادر نيست اصول و قوانيني به نفع موقعيت خاص خود وضع کند، لذا اصول مبتني بر عدالت نتيجه اين گردهم آيي يا چانه زني منصفانه ( عادلانه ) است». طراحي و تنظيم سياست هاي عمومي و نهادهاي اجتماعي به اين روش به ما توانايي مي دهد تا به طور عيني عادلانه بودن سياست هاي عمومي را مورد ملاحظه قرار دهيم.
در مرحله ي بعد، رالز اين مسئله را مورد بررسي قرار مي دهد که کدام يک از سياست هاي وضع شده در پشت پرده ي غفلت را بايد تا نتيجه ي نهايي دنبال کنيم. به ويژه آن که رالز اين گونه اظهار داشت که وقتي شخص نمي داند در چه موقعيت درآمدي قرار دارد، در بالا، پايين يا وسط اين توزيع درآمد کدام توزيع درآمد از نظر او عادلانه است؟ به رغم رالز، فرد در موقعيت طبيعي ( وضع نخستين ) به اين احتمال که در پايين توزيع درآمد قرار داشته است، توجه دارد. بنابراين در طراحي سياست هاي عمومي بايد افزايش رفاه افرادي که بدترين وضعيت را در جامعه دارند در نظر بگيريم. به عبارت ديگر، به جاي حداکثر کردن مطلوبيت کل همه ي افراد ( که هدف مطلوبيت گرايان بود ) رالز مي گويد بايد مطلوبيت حداقل را حداکثر کنيم. قانون رالز به معيار حداکثرکردن حداقل معروف است.
از آن جا که معيار حداکثرکردن حداقل به کم اقبال ترين فرد جامعه ( کم درآمدترين ) توجه دارد، لذا سياست هاي عمومي نيز با هدف عادلانه کردن توزيع درآمد دنبال خواهد شد. با انتقال درآمد از افراد ثروتمند به افراد فقير رفاه اجتماعي کم درآمدترين افراد افزايش مي يابد. به هر حال معيار حداکثرکردن حداقل به يک وضعيت يا جامعه ي با برابري کامل توزيع درآمد منجر نخواهد شد. اگر دولت وعده دهد که درآمدها را کاملاً برابر و يکسان خواهد کرد، انگيزه ي کار و تلاش بيش تر در مردم از بين خواهد رفت و در نتيجه درآمد کل جامعه به طور اساسي کاهش مي يابد و وضع کم اقبال ترين فرد ( کم درآمدترين فرد ) نيز بدتر خواهد شد. بنابراين معيار حداکثرکردن حداقل نيز نابرابري درآمد را مجاز مي داند، زيرا اين نابرابري ( باعث بهبود انگيزه ها ) و در نتيجه افزايش توانايي جامعه در کمک به فقرا خواهد شد. با وجود اين، از آن جا که رالز اهميت بيش تري به کم درآمدترين افراد جامعه مي دهد در مقايسه با مطلوبيت گرايان بر توزيع مجدد درآمد تأکيد بيش تري دارد.
ديدگاه هاي رالز بسيار بحث انگيز است، ولي نحوه ي تفکر او نشان دهنده ي ضرورت پژوهش بيش تر در اين زمينه است. به ويژه آن که روش تفکر او به ما اين امکان را مي دهد تا مسئله ي توزيع مجدد درآمد را در قالب نوعي تأمين اجتماعي مورد بررسي قرار دهيم. به عبارت ديگر، از منظر «وضع نخستين» پنهان در پشت «پرده ي جهل» توزيع مجدد درآمد همانند نوعي سياست بيمه اي ( تأمين اجتماعي ) است. مالکان خانه براي حفظ املاک خود از خطر آتش سوزي اقدام به خريد بيمه ي آتش سوزي مي کنند. به طور مشابه، وقتي جامعه اي سياست هاي وصول ماليات بيش تر از ثروتمندان ( در مقايسه به فقرا ) را وضع مي کند، در واقع هدف ايجاد امنيت اجتماعي براي همه ي کساني است که ممکن است عضو خانواده ي فقيري باشند. از آن جا که بيش تر مردم خطرگريزند، ما بايد از تولد در جامعه اي که تأمين اجتماعي را براي ما فراهم کرده است، خوشحال باشيم.
به هر حال اين موضوع به هيچ وجه روشن نيست که مردم عاقلي که در پشت پرده ي جهل قرار دارند، حقيقتاً بايد خطرگريز باشند يا معيار حداکثرکردن حداقل را دنبال کنند. در واقع از آن جا که يک شخص در وضع نخستين ممکن است در هر ناحيه اي از توزيع درآمد قرار گيرد، لذا هنگام طراحي سياست هاي عمومي تمام نتايج ممکن يکسان را مد نظر قرار مي دهد. در اين حالت بهترين سياست در پشت پرده ي جهل، حداکثرکردن مطلوبيت متوسط تمام اعضاي جامعه است و در نتيجه نظريه ي عدالت بيش از آن که «رالزي» باشد، به ديدگاه مطلوبيت گرايان نزديک است.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید


سياست هاي کاهش فقر

سياست هاي کاهش فقر

سياست هاي کاهش فقر

 


 فلاسفه ی سياسي در مورد نقش دولت در تغيير توزيع درآمد عقايد متفاوتي دارند. بحث هاي سياسي بين جمعيت وسيعي از رأي دهندگان حاکي از عدم توافق آن هاست. به هر حال به رغم اين بحث هاي هميشگي، اکثر مردم اعتقاد دارند که دولت حداقل بايد به کساني که بيش ترين کمبودها و نيازها را دارند کمک کند. بر اساس يک اصطلاح عاميانه دولت بايد يک «تور ايمني» براي جلوگيري از پرت شدن بيش از حد شهروندان فراهم کند.

فقر يکي از مهم ترين مشکلاتي است که سياستگذاران با آن روبه رويند. احتمال اين که خانواده هاي فقير در مقايسه با کل جمعيت جامعه به مشکلاتي مانند بي خانماني، اعتياد به مواد مخدر، خشونت و بي حرمتي، مشکلات درماني و بهداشت، بارداري قبل از ازدواج، بيسوادي، بيکاري و دسترسي کم تر به امکانات آموزشي دچار شوند، بيش تر است. احتمال زيادي وجود دارد که اعضاي خانواده هاي فقير در معرض رفتارهاي جنايتکارانه قرار گيرند يا مرتکب چنين اعمالي شوند. هر چند بسيار مشکل است که بتوانيم علل فقر را از آثار آن جدا کنيم، ولي فقر با مصائب مختلف اجتماعي و اقتصادي همراه است.
فرض کنيد شما يک سياستگذار اقتصادي هستيد که هدف تان کاهش تعداد افراد زير خط فقر است. چگونه به اين هدف خواهيد رسيد؟ در اين جا برخي از سياست هايي را بررسي مي کنيم که احتمالاً به کار مي گيريد. هر چند هر يک از اين روش ها براي گروهي از مردم فرصت فرار از فقر را فراهم مي کند، ولي هيچ کدام کامل نيست و تصميم گيري در مورد اين که کدام سياست بهترين است نيز آسان نيست.

قانون حداقل دستمزد

قوانين مربوط به حداقل دستمزد که کارفرمايان بايد به کارگران بپردازند، هميشه منشأ بحث ها و منازعات فراوان بوده است. طرفداران نظريه ی حداقل دستمزدها آن را يک روش کمک به افراد فقير مي دانند که هيچ هزينه اي براي دولت ندارد. مخالفان اين نظريه اعتقاد دارند در اين روش گروه کمک کنندگان ضرر خواهند کرد.
قانون حداقل دستمزد را مي توان با استفاده از ابزار عرضه و تقاضا به خوبي درک کرد. بر اساس اين قانون، دستمزد کارگران غيرماهر و کم تجربه در سطحي بالاتر از سطح دستمزد تعادلي بازار (بر اساس عرضه و تقاضاي نيروي کار) قرار مي گيرد.
بنابراين هزينه ی نيروي کار بنگاه افزايش و مقدار تقاضاي نيروي کار بنگاه کاهش مي يابد. نتيجه آن که بيکاري در بين کارگراني که مشمول قانون حداقل دستمزد بوده اند، بيش تر مي شود. هر چند کارگراني که بيکار نشده و در مشاغل خود باقي مانده اند از اين دستمزدها بالاتر سود مي برند، کساني که با حداقل دستمزد استخدام شده اند درآمد کم تر و وضعيت بدتري پيدا مي کنند.
قدرت و بزرگي اين آثار به کشش تقاضا بستگي دارد. طرفداران يک حداقل دستمزد بالا اظهار مي کنند که تقاضا براي نيروي کار غيرماهر نسبتاً بي کشش است، به طوري که تعيين يک دستمزد حداقلي بالا بر اشتغال اين نوع کارگران تأثير بسيار اندکي دارد. مخالفان قانون حداقل دستمزد مي گويند تقاضاي نيروي کار پرکشش است، به ويژه در دوره ی بلندمدت که بنگاه ها فرصت کافي براي تعديل نيرو و توليد دارند. علاوه بر اين، منتقدان عقيده دارند که بسياري از کارگران که قانون حداقل دستمزد شامل آن ها مي شود، جوانان خانوارهاي متوسط هستند، و لذا سياست حداقل دستمزد بالا براي کمک به فقرا به طور کامل به هدف خود نخواهد رسيد.

رفاه

يک روش افزايش سطح استاندارد زندگي فقرا از سوي دولت اصلاح درآمد اين افراد است. روش اوليه اي که دولت بايد آن را به کار گيرد، نظام تأمين اجتماعي است. رفاه شامل مجموعه ی بسيار وسيعي از برنامه هاي دولت است. کمک هاي موقت به خانوارهاي نيازمند (TANF) يک برنامه ی کمک به خانوارهايي است که داراي فرزندند ولي سرپرست خانوار قادر به حمايت و تأمين حداقل نياز اعضاي خانواده نيست. به عبارت ديگر، در خانوارهايي که اين کمک ها را دريافت مي کنند پدر وجود ندارد و مادر سرپرست خانواده و فرزندان است. برنامه ی ديگر رفاهي، تأمين درآمد اضافي (SSI) (1) است که به مردم فقير، بيمار و معلول کمک مي کند. دقت کنيد که در هر دو برنامه رفاه يک شخص تنها بر اساس درآمد کم مشمول اين کمک ها نمي شود. بلکه اين فرد بايد برخي نيازهاي اضافي مانند فرزندان بدون سرپرست يا معلوليت داشته باشد.
يک انتقاد همگاني از برنامه هاي رفاهي اين است که کمک هاي رفاهي باعث افزايش انگيزه ی فقير شدن مي شود. براي مثال، اين برنامه ها باعث تشويق خانواده ها به بيکاري مي شوند و بسياري از خانوارها وضعيت خود را به نحوي تغيير مي دهند تا مشمول اين نوع کمک هاي مالي شوند؛ در حالي که اين نوع کمک ها فقط به خانوارهاي بدون سرپرست ارائه مي شود: علاوه بر اين، برنامه هاي رفاهي ممکن است موجب افزايش بارداري هاي نامشروع براي خانوارهاي فقير شود، زيرا سرپرست زن خانوارها تنها زماني استحقاق دريافت کمک را دارد که فرزند داشته باشد. از آن جا که در خانوارهاي فقير مادرانِ مجرد (2) بخش مهمي از معضل فقر هستند و از آن جا که به نظر مي رسد برنامه هاي رفاهي باعث افزايش تعداد فقرا، افزايش تعداد مادران مجرد و سرپرست خانوار مي شود، منتقدان نظام هاي تأمين رفاه مي گويند اجراي اين سياست ها باعث وخيم تر شدن معضلات عديده اي مي شود که قصد رفع آن ها را داريم. بر اساس اين انتقادات، نظام تأمين اجتماعي و رفاه در سال 1996 اصلاح شد و بر اساس اين قانون مدت زمان کمک به خانوارها براي بهبود وضعيت رفاهي محدوديت يافت.
با وجود نظام رفاه اين مشکلات تا چه زماني پابرجا باقي خواهند ماند؟ هيچ کس به درستي نمي داند. طرفداران نظام رفاه به اين نکته اشاره مي کنند که فقير شدن، سرپرست خانواده شدن، مادرمجرد شدن براي دريافت کمک بسيار مشکل است و در اين استدلال شک دارند که بسياري از مردم براي دريافت اين کمک ها تشويق شوند تا خود را فقير نشان دهند. علاوه بر اين، شواهد آماري در طول زمان نشان مي دهد که اين کمک ها به هيچ وجه باعث کاهش سرپرست خانوار به يک مادر نشده است. از اوايل دهه ی1970 منافع رفاهي (تعديل شده با توجه به تورم) کاهش يافته در حالي که درصد کودکان تک سرپرست افزايش يافته است.

ماليات منفي بر درآمد

هرگاه دولت نظام خاصي براي جمع آوري ماليات انتخاب کرده، بر توزيع درآمد تأثير گذاشته است. اين واقعيت انکارناپذيري است که با وجود ماليات تصاعدي بر درآمد، خانوارهاي با درآمد بالا در مقايسه با خانوارهاي کم درآمد در صد بيش تري از درامد خود را به دولت مي دهند. برابري بين گروه هاي درآمدي معياري مهم در طراحي هر نظام مالياتي است.
بسياري از اقتصاددانان از ترميم درآمد خانوارهاي فقير با استفاده از ماليات منفي بردرآمد جانبداري مي کنند. بر طبق اين سياست، هر خانواده بايد درآمد خود را به دولت گزارش دهد. خانوارهاي پردرآمد بايد بر اساس درآمد خود به دولت ماليات پرداخت کنند. خانوارهاي کم درآمد نيز يارانه دريافت مي کنند. به عبارت ديگر، خانوارهاي کم درآمد «ماليات منفي» پرداخت مي کنند.
فرض کنيد دولت از فرمول زير براي محاسبه ی تعهدات مالياتي يک خانواده استفاده کنند:

در اين حالت يک خانوار با درآمد 600,00 دلار بايد 10,000 دلار ماليات بدهد، يک خانواده با درآمد 90,000 دلار بايد 20,000 دلار ماليات بدهد. يک خانوار با درآمد 30,000 دلار مالياتي پرداخت نمي کند. و بالاخره خانواده هاي فقير با درآمد 15,000 دلار يک ماليات منفي معادل (5000-) دلار بايد بپردازد. به عبارت ديگر، دولت بايد يک چک به مبلغ 5000 دلار به اين خانواده بدهد.
با وجود ماليات منفي بردرآمد، خانوارهاي فقير بدون آن که مجبور به تظاهر نمايش فقر خود باشند از کمک هاي مالي برخوردار خواهند شد. تنها شرط دريافت کمک درآمد پايين است. از يک منظر اين روش مزيت ها و معايبي دارد. از يک سو ماليات منفي بر درآمد به هيچ وجه باعث زايمان هاي غيرقانوني و فروپاشي (جدايي و طلاق) خانوارها نمي شود؛ آن چنان که منتقدان نظام رفاهي اعتقاد داشتند سياست هاي فعلي چنين مشکلاتي ايجاد مي کند. از سوي ديگر، ماليات منفي بردرآمد نوعي يارانه است که فقط نصيب افراد تنبل مي شود و از ديد بعضي ها، حمايت دولت شامل کساني مي شود که مستحق اين کمک ها نيستند.
نوعي قانون ماليات، مشابه ماليات منفي بر درآمد به نام اعتبار ماليات بر درآمد کسب شده (EITC) است. پرداخت اين اعتبار به کارگران فقير افزايش تلاش کاري آنان را باعث مي شود. بر اساس اين اعتبار، خانوارهاي کارگري فقير اعتباري (از محل ماليات ها) دريافت مي کنند که در مقايسه با ماليات بردرآمد پرداختي آن ها در طول سال مبلغ بيش تري است. از آن جا که اعتبار ماليات بر درآمد کسب شده فقط به کارگران فقير پرداخت مي شود، در مقايسه با ساير برنامه هاي ضد فقر که آن ها را معرفي کرديم، نمي تواند باعث اجتناب از کار و تنبلي شود. به همين دليل نيز اين برنامه نمي تواند به کاهش فقر ناشي از بيکاري، بيماري و ساير معلوليت ها کمکي بکند.

کمک هاي غيرنقدي

راه ديگر کمک به افراد فقير اعطاي کمک هاي غيرنقدي بلاعوض در قالب کالاها و خدمات در راستاي ارتقاي سطح استاندارد زندگي آن هاست. براي مثال، بنگاه هاي خيريه در ايام کريسمس براي فقرا غذا، سرپناه و براي فرزندان شان اسباب بازي تهيه مي کنند. دولت در ميان فقرا کوپن غذا توزيع مي کند که از آن براي خريد مواد غذايي در فروشگاه ها مي توانند استفاده کنند و فروشگاه ها نيز اين کوپن ها را به دولت مي دهند و پول آن را دريافت مي کنند. همچنين دولت به فقرا کمک هاي درماني و بهداشتي مي کند. آيا کمک هاي غيرنقدي براي فقرا بهتر است يا کمک هاي نقدي؟ هيچ پاسخ روشني وجود ندارد.
طرفداران کمک هاي غيرنقدي و جنسي اظهار مي کنند که اين کمک ها فقرا مطمئن مي کند که ضروريات زندگي خود را دريافت کرده اند. در ميان فقيرترين افراد جامعه معتادان به مواد مخدر و مشروبات الکي بيش از ديگران هستند. با تهيه ی موادغذايي و سرپناه براي فقرا، جامعه ی مطمئن مي شود که اين کمک ها براي حمايت از معتادان صرف نمي شود. اين يک دليل مهم در اثبات اين ادعاست که کمک هاي غيرنقدي و جنسي بيش از کمک هاي نقدي رواج دارد.
از سوي ديگر، طرفداران پرداخت هاي نقدي اظهار مي کند که کمک هاي غيرنقدي ناکافي و توهين آميز است. دولت ها نمي دانند که مردم فقير به چه چيزهايي بيش تر نياز دارند. بسياري از افراد فقير مردمي معمولي هستند که با بداقبالي روبه رو شده اند، به رغم اين بداقبالي خودِ آن ها بهترين کساني هستند که مي توانند در مورد وضعيت و بهبود سطح استاندارد زندگي خود تصميم بگيرند. به جاي آن که به چنين افراد فقيري کالاها و خدمات غيرنقدي (کمک هاي جنسي) بدهيم که مورد درخواست شان نيست، شايد بهتر باشد به آن ها پول نقد بدهيم تا آن چه را خريداري کنند که به نظر خودشان بيش تر نياز دارند.

برنامه هاي ضد فقر و انگيزه هاي کار

بسياري از سياست هاي ضد فقر که با هدف کمک به فقرا ارائه مي شوند، آثار ناخواسته اي دارند مانند کاهش انگيزه ی فقرا در نجات از فقر. براي درک موضوع به اين مثال توجه کنيد؛ فرض کنيد خانواده اي براي حفظ حداقل سطح استاندارد زندگي خود به 15,000 دلار پول نياز دارد. علاوه بر اين، فرض کنید که جدا از مسئله ی فقر، دولت تأمين اين درآمد را براي همه ی خانواده ها تضمين کند. وقتي دولت تفاوت درآمد هر خانوار را با 15,000 دلار جبران کند، خانوارها چه بهره اي خواهند برد. به نظر شما اجراي اين سياست چه آثاري را به همراه دارد؟
آثار انگيزشي اجراي اين سياست روشن است. هر فردي که کم تر از 15,000 دلار درآمد دارد، اصلاً انگيزه ی بيش تري براي يافتن شغل و حفظ آن نخواهد داشت. در ازاي هر يک دلاري که شخص به دست مي آورد، دولت بايد يک دلار از کمک هاي خود کم کند.
در واقع دولت از هر يک دلار درآمد 100 درصد ماليات گرفته است. قطعاً نرخ ماليان نهايي مؤثر 100 درصدي سياستي است که زيان رفاهي ماليات بسيار بزرگي ايجاد مي کند.
آثار منفي اين نرخ مؤثر مالياتي زيادي مي تواند در طول زمان پايدار باشد. يک شخص بي انگيزه نسبت به کار، شغل همراه با آموزش را در مقابل پيشنهاد هر شغل ديگري به راحتي از دست مي دهد.
علاوه بر اين، فرزندان اين شخص درس هايي را که مي توانند از مشاهده ی وضعيت کاري و شغل تمام وقت والدين کسب کنند از دست خواهند داد و همين مسئله ممکن است بر توانايي آن ها در يافتن و حفظ شغل اثر منفي داشته باشد.
هر چند برنامه ی ضد فقر که درباره ی آن بحث کرديم يک بحث نظري است، ولي به هيچ وجه به آن اندازه اي که به نظر مي رسد غيرواقعي نيست. رفاه، بهداشت، کوپن مواد غذايي و اعتبار ماليات بر درآمد اکتسابي برنامه هايي براي کمک به خانواده هاي فقير و مرتبط با درآمد آن هاست. با افزايش درآمد يک خانوار، آن خانواده فاقد شرايط لازم براي دريافت کمک از طريق اين برنامه ها مي شود. وقتي تمام اين برنامه ها به طور هم زمان مورد استفاده قرار مي گيرند، براي خانوارها کاملاً عادي خواهد بود که با نرخ هاي نهايي ماليات مؤثر بسيار بالا روبه رو شوند. برخي مواقع نرخ هاي نهايي ماليات مؤثر از 100 درصد نيز تجاوز مي کند، به طوري که وضع خانواده هاي فقير با افزايش درآمد بدتر مي شود. با تلاش دولت جهت کمک به خانواده هاي فقير، خانواده ها انگيزه ی کارکردن را از دست مي دهند. با توجه به انتقادات برنامه هاي ضدفقر، اين برنامه ها رفتارهاي کاري را تغيير مي دهد و موجب ايجاد «فرهنگ فقر» مي شود.
شايد به نظر برسد که يک راه حل ساده براي حل اين مشکل وجود دارد: کاهش منافع خانوارهاي فقير بيش از افزايش درآمد تدريجي آن هاست. براي مثال، اگر يک خانواده ی فقير در ازاي هر يک دلار درآمد 30 سنت آن را از دست بدهد، در واقع با يک نرخ نهايي ماليات مؤثر 30 درصدي رو به رو بوده است. هر چند اين ماليات مؤثر باعث کاهش تلاش مي شود، ولي انگيزه هاي کاري را به طور کامل از بين نخواهد برد.
مشکل به وجود آمده از اين راه حل اين است که هزينه هاي برنامه هاي کاهش فقر افزايش مي يابد. اگر با افزايش درآمد خانوارهاي فقير منابع کسب شده به تدريج از بين بروند، آن گاه خانواده هاي بالاي خط فقر نيز فاقد شرايط لازم براي دريافت کمک خواهند شد. به تدريج خانواده هاي بيش تري فاقد استحقاق دريافت کمک مي شوند و هزينه ی برنامه هاي ضدفقر بيش تر خواهد شد. بنابراين سياستگذاران با يک مبادله (بده- بستان) ميان تحميل هزينه ها بر خانوارهاي فقير با وضع نرخ هاي نهايي ماليات مؤثر و تحميل هزينه ی اجراي برنامه هاي ضدفقر بر ماليات دهندگان مواجه مي شوند.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید

 


خواستن، توانستن نيست

خواستن، توانستن نيست

خواستن، توانستن نيست!

 

نظريه ی انتخاب مصرف کننده

وقتي به يک فروشگاه پا مي گذاريد، با هزاران کالايي رو به رو مي شويد که ممکن است آن ها را خريداري کنيد. البته با توجه به اين که منابع مالي شما محدود است، نمي توانيد هر آن چه مي خواهيد خريداري کنيد. بنابراين قيمت پيشنهادي کالاها و خدمات مختلف براي فروش را بررسي مي کنيد و فقط به خريد مجموعه اي از کالاها اقدام خواهيد کرد که با منابع مالي، نيازها و خواسته هاي شما هماهنگ باشد. در اين مقاله نظريه ی تصميم گيري مصرف کننده در مورد خريد کالاها و خدمات را بسط مي دهيم.
منحني تقاضاي يک کالا تمايل به پرداخت مصرف کننده را نشان مي دهد. وقتي قيمت يک کالا افزايش مي يابد، مصرف کنندگان تمايل دارند تا براي مقادير کم تر کالا پول بپردازند. در نتيجه مقدار تقاضاي کالا کم مي شود. حال مي خواهيم به تصميماتي که در پشت منحني تقاضا وجود دارد، کمي عميق تر بپردازيم. نظريه ی انتخاب مصرف کننده درک کامل تري از تقاضا براي ما فراهم مي کند.
مردم درگير مبادله ( بده- بستان ) هستند. نظريه ی انتخاب مصرف کننده به بررسي موضوع مبادله در وضعيتي مي پردازد که مردم همان نقش مصرف کنندگان را دارند. وقتي مصرف کننده اي از يک کالا بيش تر مي خرد، قطعاً از ساير کالاها کم تر خريداري مي کند. وقتي او وقت کم تري صرف کار و وقت بيش تري صرف استراحت مي کند، درآمد کم تري براي خريد و مصرف کالاها به دست مي آورد. وقتي مصرف کننده بخش بيش تري از درآمد خود را در زمان حال مصرف مي کند، پس انداز کم تري دارد؛ بنابراين سطح مصرف او در آينده کاهش مي يابد. نظريه ی رفتار مصرف کننده به بررسي اين موضوع مي پردازد که مصرف کنندگان در مواجهه با اين مبادله ها چگونه تصميم گيري مي کنند و واکنش آن ها نسبت به تغييرات محيطي چيست؟
پس از بسط نظريه ی اصلي رفتار مصرف کننده از آن براي طرح سه سؤال درباره ی تصميم گيري خانوار استفاده مي کنيم. به ويژه اين سؤالات را خواهيم پرسيد:
• آيا تمام منحني هاي تقاضا شيب نزولي دارند؟
• سطح دستمزدها چگونه بر عرضه ی نيروي کار تأثير مي گذارد؟
• نرخ هاي بهره چگونه بر پس انداز خانوار تأثير مي گذارد؟
ممکن است در ابتدا به نظر برسد که اين سه پرسش با يکديگر ارتباطي ندارند. اما همان طور که ملاحظه خواهيد کرد ما مي توانيم از نظريه ی انتخاب مصرف کننده براي پاسخ به اين پرسش ها استفاده کنيم.

محدوديت بودجه: آن چه مصرف کننده مي تواند بخرد

اکثر مصرف کنندگان مايل اند کالاهايي بيش تر و با کيفيت بهتر خريداري کنند، تعطيلات طولاني تري داشته باشند، خودروهاي شيک تري سوار شوند يا در بهترين رستوران غذا صرف کنند. مردم هميشه کم تر از آن چه ميل دارند مصرف مي کنند، زيرا هزينه ها يا مخارج آن ها با توجه به درآمدشان محدود شده است. بحث خود را درباره ی انتخاب مصرف کننده با بررسي ارتباط بين درآمد و مخارج آغاز مي کنيم.
براي ساده سازي بحث به بررسي وضعيتي مي پردازيم که يک مصرف کننده مي خواهد در مورد خريد دو کالا تصميم گيري کند: نوشابه و پيتزا. البته مردم در حالت واقعي هزاران کالاي مختلف خريداري مي کنند. وقتي فرض مي کنيم مصرف کننده مي خواهد در مورد خريد يکي از دو کالا تصميم گيري کند مسئله ی انتخاب مصرف کننده را بسيار ساده کرده ايم، بدون آن که بصيرت ما در مورد انتخاب مصرف کننده تغيير کند.
ابتدا به بررسي اين مسئله مي پردازيم که محدوديت درآمدي مصرف کننده چگونه بر مقدار مصرف پيتزا و نوشابه تأثير مي گذارد. فرض کنيد درآمد مصرف کننده در يک ماه 1000 دلار است و قيمت يک بطري نوشابه 2 دلار و قيمت يک پيتزا 10 دلار است.
جدول نمودار 1 نشان دهنده ی مجموعه هاي مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده مي تواند خريدراي کند. محور عمودي تعداد نوشابه و محور افقي تعداد پيتزاي خريداري شده را نشان مي دهد. سه نقطه را در نمودار مشخص کرده ايم. در نقطه ی A مصرف کننده صفر واحد پيتزا و 250 واحد نوشابه خريداري مي کند. در نقطه ی C که دقيقاً در وسط خط AB قرار دارد، مصرف کننده براي خريد هر کالا 500 دلار هزينه مي کند. البته در اين جا فقط 3 ترکيب از ترکيبات بي شماري را نشان داده ايم که مصرف کننده مي تواند انتخاب کند. زيرا تمام ترکيبات مختلف روي خط AB ترکيبات قابل حصول براي مصرف کننده است. اين خط که محدوديت بودجه ناميده مي شود، نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده قادر به خريد آن هاست. بنابراين محدوديت بودجه مبادله ی ( بده-بستان ) نوشابه و پيتزا را که مصرف کننده با آن روبه روست، نشان مي دهد.
شيب محدوديت بودجه ( خط بودجه ) نشان دهنده ی نرخ مبادله اي است که مصرف کننده بر اساس آن مي تواند يک کالا را با کالاهاي ديگر مبادله کند. شيب بين دو نقطه برابر است با تغيير در فاصله ی عمودي تقسيم بر تغيير در فاصله ی افقي. از نقطه ی A تا B تغيير در مقدار نوشابه 500 و تغيير در مقدار پيتزا 100 است. بنابراين شيب خط 5 است يا نرخ مبادله 5 نوشابه به ازاي يک پيتزا است ( در واقع از آن جا که خط محدوديت بودجه داراي شيب نزولي است، مقدار شيب نيز يک عدد منفي مي شود. ولي علامت منفي شيب براي ما اهميتي ندارد. )

کل مخارج

 

هزینه ی پیتزا

 

هزینه ی نوشابه  

 

تعداد پیتزا

بطرنوشابه

1000
1000
1000
1000
1000
1000
1000
1000
1000
1000
1000

1000
900
800
700
600
500
400
300
200
100
0

0
100
200
300
400
500
600
700
800
900
1000

100
90
80
70
60
50
40
30
20
10
0

0
50
100
150
200
250
300
350
400
450
500

نمودار 1 خط ( محدوديت ) بودجه ی مصرف کننده. خط بودجه نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده با توجه به درآمد خود مي تواند به خريد آن ها اقدام کند. در اين جا مصرف کننده دو کالاي پيتزا و نوشابه خريداري مي کند. جدول و نمودار نشان مي دهد که مصرف کننده با قيمت هر بطر نوشابه 2 دلار و هر عدد پيتزا 10 دلار و درآمد 1000 دلار چه ترکيباتي از دو کالا را مي تواند انتخاب کند.
توجه کنيد که شيب خط محدوديت بودجه قيمت نسبي دو کالا را برابر هم مي کند. قيمت نسبي به معناي قيمت يک کالا در مقايسه با کالاي ديگر است. ارزش يک پيتزا 5 برابر قيمت يک نوشابه است. به عبارت ديگر هزينه ی فرصت يک پيتزا برابر 5 نوشابه است.

ترجيحات مصرف کننده: آن چه مصرف کننده مي خواهد

مصرف کننده چگونه انتخاب مي کند؟ خط بودجه يا محدوديت بودجه يک قسمت از تجزيه و تحليل است: خط بودجه نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که مصرف کننده با توجه به قيمت کالاها و درآمد خود قادر به خريداري آن هاست.
به هر حال انتخاب مصرف کننده نه تنها به خط بودجه ی او بلکه به ترجيحات او با توجه به دو کالا نيز بستگي دارد. بنابراين ترجيحات مصرف کننده قيمت بدون تجزيه و تحليل ماست.

ارائه ی مجدد ترجيحات مصرف کننده با استفاده از منحني هاي بي تفاوتي

ترجيحات مصرف کننده به او اين امکان را مي دهد که از بين نوشابه و پيتزا يکي را انتخاب کند. اگر شما به مصرف کننده دو ترکيب مختلف را پيشنهاد کنيد، مصرف کننده ترکيبي را انتخاب مي کند که با سليقه ی او تطابق بيش تري دارد. اگر دو ترکيب از نظر ترجيحات و سليقه ی مصرف کننده يکسان باشد، آن گاه مي گوييم مصرف کننده نسبت به انتخاب يکي از دو ترکيب بي تفاوت است.
همان طور که محدوديت بودجه مصرف کننده را به صورت نموداري نشان داديم، در اين جا نيز مي توانيم ترجيحات او را در يک نمودار نمايش دهيم. اين کار را به کمک منحني هاي بي تفاوتي انجام مي دهيم. منحني بي تفاوتي نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از دو کالاست که به مصرف کننده رضايت خاطر يکساني مي رساند. در اين حالت منحني هاي بي تفاوتي نشان دهنده ی ترکيبات مختلفي از نوشابه و پيتزا است که به مصرف کننده رضايت خاطر يکساني مي رساند.
نمودار 2 نشان دهنده ی دو منحني بي تفاوتي از بي نهايت منحني بي تفاوتي مصرف کننده است. مصرف کننده نسبت به ترکيبات مختلف دو کالا در نقاط B, A و C بي تفاوت است، زيرا تمام اين ترکيبات روي يک منحني بي تفاوتي قرار دارند. تعجبي ندارد اگر با کاهش مصرف پيتزا ( حرکت از نقطه A به نقطه ی B ) مصرف نوشابه افزايش يابد بدون آن که رضايت خاطر مصرف کننده تغيير کند. اگر مصرف پيتزا مجدداً از B به C کاهش يابد، مقدار مصرف نوشابه باز هم بايد افزايش يابد.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید


روزنامه رسمی

مشاوره ثبت شرکت
دفاتر پستی منتخب

ثبت شرکت برای اتباع خارجی

موضوعات پرکاربرد ثبتی :
ثبت شرکت در سراسر ایران

ثبت شرکت در تهران
سایر محلات تهران
تماس
کرکره برقی پارکینگدرب ضد سرقتصندلی پلاستیکی , کاشت مو , مزوتراپی