به پرتال ثبت شرکت ارشیا خوش آمدید امروز : سه شنبه ، 14 مرداد 1404
ثبت شرکت

جستجو در سایت

پلمپ دفاتر 1396

انجمن ثبت شرکت ایران

ثبت شرکت در سراسر ایران :
موضوع مناسب برای ثبت شرکتها

سایر امور ثبتی :
ثبت برند در تهران
سایر محلات تهران

برندگان و بازندگان تجارت بين الملل

برندگان و بازندگان تجارت بين الملل

 برندگان و بازندگان تجارت بين الملل


براي بررسي آثار رفاهي ناشي از تجارت، بحث خود را با اين فرض آغاز مي کنيم که کشور مورد نظر ما در مقايسه با ساير کشورهاي جهان يک کشور کوچک است به طوري که اقدامات و فعاليت هاي آن، اثري قابل ملاحظه بر بازار جهاني ندارند. فرض کشور کوچک يک کاربرد خاص در تجزيه و تحليل بازار فولاد دارد: اگر کشور فرضي ما يک کشور کوچک باشد، تغيير در سياست تجاري اين کشور هيچ اثري بر قيمت جهاني فولاد نخواهد داشت. در اين صورت کشور کوچک در مقايسه با بازار جهاني قيمت پذير است. به عبارت ديگر، کشور کوچک نمي تواند بر قيمت جهاني فولاد اثر بگذارد و قيمت جهانی فولاد يک قيمت پذيرفته شده براي اين کشور خواهد بود. اين کشور مي تواند يک صادر کننده باشد و فولاد خود را با قيمت جهاني به فروش برساند و يا وارد کننده و خريدار فولاد با اين قيمت باشد.
فرض کشور کوچک، لزوماً فرضي ضروري براي تحليل منافع و زيان هاي ناشي از تجارت بين الملل نيست، ولي اين فرض تحليل را بسيار آسان تر مي کند و در عين حال نتايج قابل تعميم به حالت پيچيده تر در کشور بزرگ است.
منافع و زيان هاي کشور صادر کننده
در نمودار 1 وضعيتي را ملاحظه مي کنيد که قيمت تعادلي فولاد قبل از تجارت در کشور کوچک، کم تر از قيمت جهاني آن است. با وجود تجارت آزاد، قيمت تعادلي داخلي فولاد به سطح قيمت جهاني مي رسد. هيچ فروشنده فولاد قيمتي کم تر از قيمت جهاني را قبول ندارد و هيچ خريداري حاضر نيست قيمتي بيش تر از قيمت جهاني بپردازد. چنان چه قيمت داخلي و قيمت جهاني مساوي شوند، مقدار عرضه و تقاضاي داخلي با يکديگر مساوي نخواهند بود. منحني عرضه، مقدار عرضه فولاد از سوي فروشندگان را در حالت خودکفايي نشان مي دهد. منحني تقاضا نيز مقدار تقاضاي فولاد از سوي خريداران را قبل از تجارت نشان مي دهد. از آن جا که در قيمت جهاني مقدار عرضه فولاد بيش تر از تقاضاي داخلي است، اين کشور مي تواند مازاد عرضه خود را به ساير کشورها بفروشد. از اين رو اين کشور صادرکننده فولاد خواهد بود.

 برندگان و بازندگان تجارت بين الملل

نمودار 1 تجارت بين الملل و کشور صادر کننده. با وجود تجارت آزاد قيمت داخلي فولاد تا سطح قيمت جهاني افزايش مي يابد. منحني عرضه مقدار توليد فولاد در داخل را نشان مي دهد. منحني تقاضا نيز مقدار مصرف داخلي را نشان مي دهد. صادرات برابر است با تفاوت بين مقدار عرضه و مقدار تقاضاي داخلي در قيمت جهاني.
هر چند مقدار عرضه داخلي فولاد و مقدار تقاضاي داخلي آن اختلاف دارند، ولي بازار فولاد هنوز هم در تعادل است زيرا با وجود تجارت يک بخش جديد به بازار وارد شده است: اين بخش جديد ساير کشورهاي جهان هستند. خلاقيت افقي نشان دهنده تقاضاي ساير کشورهاي جهان براي فولاد است. اين منحني تقاضا کاملاً کشش پذير است زيرا کشور کوچک مي تواند هر مقدار فولاد که بخواهد در قيمت جهاني به ساير کشورها صادر کند.
حال به بررسي منافع و زيان هاي ناشي از تجارت آزاد مي پردازيم. به وضوح روشن است که همه شرکت کنندگان در بازار (مصرف کنندگان، توليد کنندگان، و ساير کشورهاي جهان) از تجارت سود نمي برند. نيروهاي تجاري قيمت داخلي را تا سطح قيمت جهاني افزايش مي دهند. وضعيت توليدکنندگان داخلي بهتر مي شود زيرا با وجود تجارت مي توانند فولاد خود را به قيمتي بالاتر بفروشند ولي وضعيت مصرف کنندگان داخلي فولاد بدتر مي شود زيرا آن ها مجبورند فولاد را به قيمتي بالاتر بخرند.
براي اندازه گيري اين منافع و زيان ها بايد تغييرات در اضافه رفاه مصرف کننده و اضافه رفاه توليد کننده را، که در نمودار 2 نشان داده و در جدول 1 خلاصه کرده ايم، ببينيد. قبل از تجارت، قيمت فولاد تعادل بين عرضه و تقاضاي داخلي را برقرار مي کرد. اضافه رفاه مصرف کننده مساحت ناحيه زير منحني تقاضا و بالاي قيمت قبل از تجارت يا ناحيه A+B است. اضافه رفاه توليد کننده مساحت ناحيه بالاي منحني عرضه و زير خط قيمت قبل از تجارت يا ناحيه C است. اضافه رفاه کل قبل از تجارت، با مجموع اضافه رفاه مصرف کننده و توليد کننده يا مساحت ناحيه A+B+C برابر است. پس از آزادسازي تجارت، قيمت داخلي به سطح قيمت جهاني مي رسد. اضافه رفاه مصرف کننده برابر است با مساحت ناحيه A (يا مساحت ناحيه زير منحني تقاضا و بالاي خط قيمت جهاني).
اضافه رفاه توليد کننده، مساحت ناحيه B+C+D است (يا مساحت ناحيه بالاي منحني عرضه و زير خط قيمت جهاني فولاد).
محاسبات مربوط به رفاه، برندگان و بازندگان تجارت آزاد را در کشور صادرکننده نشان مي دهد. فروشندگان از تجارت آزاد سود مي برند زيرا اضافه رفاه توليدکنندگان به اندازه مساحت B+D افزايش يافته است. خريداران از تجارت آزاد ضرر مي کنند و وضعشان بدتر مي شود زيرا اضافه رفاه مصرف کنندگان به اندازه مساحت ناحيه B کاهش يافته است. از آن جا که منافع فروشندگان بيش از زيان خريداران است (به اندازه مساحت ناحيه D)، اضافه رفاه کل نيز افزايش مي يابد.
از تجزيه و تحليل وضعيت کشور صادر کننده دو نتيجه زير به دست مي آيند:
* وقتي کشوري با آزادسازي تجارت به صادرکننده کالا تبديل مي شود، وضعيت توليدکنندگان داخلي بهتر و وضعيت مصرف کنندگان داخلي بدتر مي شود.
* تجارت در صورتي باعث افزايش رفاه اقتصادي مي شود که منافع برندگان بيش از زيان بازندگان باشد.

 برندگان و بازندگان تجارت بين الملل

نمودار 2 آثار تجارت آزاد بر رفاه اقتصادي کشور صادر کننده. وقتي قيمت داخلي افزايش مي يابد و به سطح قيمت جهاني برسد. وضعيت فروشندگان بهتر مي شود (اضافه رفاه توليد کننده از C به B+C+D افزايش مي يابد) و وضعيت خريداران بدتر مي شود (اضافه رفاه مصرف کننده از A+B به A کاهش مي يابد). اضافه رفاه کل به اندازه مساحت ناحيه D افزايش مي يابد. نتيجه آن که تجارت آزاد در مجموع باعث بهبود رفاه اقتصادي کشور صادر کننده مي شود.
جدول 1 تغيير در رفاه بر اثر تجارت آزاد: حالت کشورها صادر کننده.
جدول زیر تغييرات رفاهي به علت سياست تجارت آزاد و باز شدن بازارهاي داخلي بر روي تجارت بين الملل را نشان مي دهد. حروف لاتين جدول نشان دهنده مساحت نواحي مشخص شده بر روي نمودار 2هستند.

قبل از تجارت

پس از تجارت

تغییر

 

اضافه رفاه مصرف کننده
اضافه رفاه تولید کننده
اضافه رفاه کل

A+B
C
A+B+C

A
B+C+D
A+B+C+D

-B
+(B+D)
+D*

* مساحت ناحيه ی D، افزايش در اضافه رفاه کل يا منافع ناشي از تجارت را نشان مي دهد.

منافع و زيان هاي کشور وارد کننده

حال فرض کنيد قيمت داخلي يک کالا قبل از تجارت بيش از قيمت جهاني آن باشد. در صورت آزادسازي تجارت، قيمت داخلي با قيمت جهاني برابر مي شود. همان طور که در نمودار 3 مي بينيد، در قيمت جهاني مقدار عرضه داخلي کم تر از مقدار تقاضاي داخلي است. اختلاف ميان مقدار تقاضاي داخلي و مقدار عرضه داخلي (مازاد تقاضا) بايد از ساير کشورها تأمين شود، بنابراين کشور فرضي ما يک وارد کننده فولاد خواهد بود.
در اين حالت خط افقي يا خط قيمت جهاني کالا، خط عرضه جهاني فولاد نيز هست. از آن جا که کشور مورد نظر ما يک کشور کوچک است، خط قيمت جهاني يا منحني عرضه کاملاً کشش پذير است و اين کشور مي تواند هر مقدار فولاد که بخواهد، با قيمت جهاني خريداري کند.
حال به بررسي منافع و زيان هاي ناشي از تجارت کشور کوچک وارد کننده فولاد مي پردازيم.
بار ديگر يادآوري مي کنيم که در اين حالت نيز تمامي گروه هاي حاضر در بازار سود نمي برند. وقتي نيروهاي تجارت باعث کاهش قيمت داخلي تا سطح قيمت جهاني مي شوند، وضعيت مصرف کنندگان داخلي بهتر مي شود (زيرا، آن ها با وجود تجارت و کاهش قيمت داخلي به سطح قيمت جهاني، فولاد را ارزان تر مي خرند). وضعيت توليدکنندگان داخلي بدتر مي شود (زيرا آن ها مجبورند با وجود تجارت، فولاد را ارزان تر بفروشند). تغيير در اضافه رفاه مصرف کننده و اضافه رفاه توليد کننده نشان دهنده منافع و زيان هاي تجارت آزاد است، اين منافع و زيان ها را در نمودار 3 و جدول 2 نشان داده ايم. قبل از تجارت اضافه رفاه مصرف کننده برابر با مساحت ناحيه A؛ اضافه رفاه توليد کننده، مساحت ناحيه B+C؛ و اضافه رفاه کل، مساحت ناحيه A+B+C است. پس از تجارت، اضافه رفاه مصرف کننده، مساحت A+B+C؛ اضافه رفاه توليد کننده، مساحت ناحيه C؛ و اضافه رفاه کل نيز مساحت ناحيه A+B+C+D است.
اين محاسباتِ مربوط به رفاه، نشان دهنده گروه برندگان و بازندگان تجارت در کشور وارد کننده اند. خريداران در کشور وارد کننده، از تجارت سود مي برند زيرا اضافه رفاه آن ها به اندازه مساحت ناحيه B+D افزايش يافته است. وضعيت فروشندگان در کشور وارد کننده بدتر مي شود زيرا اضافه رفاه توليدکنندگان به اندازه مساحت ناحيه B کاهش يافته است. در مجموع منافع خريداران بيش از زمان فروشندگان است و اضافه رفاه کل به اندازه مساحت ناحيه D افزايش مي يابد.

 برندگان و بازندگان تجارت بين الملل

استدلال هاي وضع محدوديت هاي تجاري

استدلال هاي وضع محدوديت هاي تجاري

استدلال هاي وضع محدوديت هاي تجاري


تعجبي ندارد اگر شرکت هاي توليدکننده فولاد مخالف تجارت آزاد باشند. آن ها اعتقاد دارند که دولت بايد از صنعت فولاد در مقابل رقباي خارجي حمايت کند. در ادامه به بيان برخي نظرات و دلايل طرفداران وضع تعرفه و پاسخ هاي اقتصاددانان مي پردازيم.
نظريه حمايت از اشتغال و نيروي کار
مخالفين تجارت آزاد اغلب اظهار مي کنند که تجارت با ساير کشورها موجب تخريب اشتغال و نيروي کار داخلي مي شود. در مثال اين کتاب، تجارت آزاد فولاد باعث کاهش قيمت، کاهش مقدار توليد، و کاهش اشتغال در صنعت فولاد کشور شد. قطعاً پس از تجارت برخي از کارگران شغل خود را از دست مي دهند. هر چند تجارت باعث بيکار شدن کارگران در کشور مي شود ولي در عين حال موجب ايجاد اشتغال نيز خواهد شد. وقتي کشور فرضي ما اقدام به کاهش توليد و خريد فولاد از ساير کشورها مي کند، آن کشورها منابعي جديد براي خريد کالاها از کشور نخست به دست مي آورند. کارگران کشور نخست از صنعت فولاد به سمت ساير صنايعي که در آن مزيت نسبي دارند تغيير شغل مي دهند و اشتغال به وضعيت قبلي خود نزديک مي شود. هر چند ممکن است چنين انتقالي از يک صنعت به صنعت ديگر براي کارگران سخت باشد ولي در مجموع موجب افزايش رفاه و سطح استاندارد زندگي آن ها خواهد شد.

کادر 1: ساير منافع ناشي از تجارت بين الملل
نتايج حاصل از بررسي هاي ما تاکنون براساس تحليل هاي استاندارد تجارت بين الملل بود. ملاحظه کرديد که با وجود تجارت آزاد به هر حال دو گروه برنده و بازنده به وجود مي آيند ولي منافع برندگان بيش از زيان بازندگان است. با وجود اين حالت تجارت آزاد مي تواند منافعي بيش تر به همراه داشته باشد. به برخي منافع اقتصادي ناشي از تجارت در تجزيه و تحليل هاي معمول اقتصادي به طور مستقيم اشاره اي نمي شود.
در ادامه به برخي از ساير منافع ناشي از تجارت بين الملل مي پردازيم:
افزايش تنوع کالاها
کالاهاي توليد شده در کشورهاي مختلف جهان کاملاً شبيه يکديگر نيستند. منظور کالاهايي با نام مشابه است. نوشابه آلماني، نوشابه ي امريکايي، و نوشابه انگليسي داراي يک طعم نيستند. تجارت آزاد اين امکان را براي مصرف کنندگان تمامي کشورها فراهم مي کند تا بتوانند انواع مختلف کالاهاي دلخواه خود را انتخاب کنند.
کاهش هزينه ها به علت بروز صرفه هاي ناشي از مقياس
برخي کالاها را تنها زماني مي توان با هزينه کم تر توليد کرد که مقياس تشکيلات و توليد بسيار بزرگ باشد- پديده اي که به آن صرفه هاي ناشي از مقياس مي گوييم.
يک بنگاه در يک کشور کوچک نمي تواند تمامي منافع صرفه هاي ناشي از مقياس را به دست آورد زيرا اين کشور تنها قادر است در بازار کوچک داخلي خود کالا توليد کند و بفروشد. تجارت آزاد اين امکان را براي شرکت ها فراهم مي کند تا به بازارهاي بزرگ تر جهاني دسترسي داشته باشند و از صرفه هاي ناشي از مقياس به خوبي استفاده کنند.
افزايش رقابت
يک شرکت داخلي که در برابر رقباي خارجي حمايت مي شود، احتمالاً داراي قدرت بيش تري در بازار خواهد بود و به دليل همين قدرت مي تواند قيمت کالاي خود را در سطحي بالاتر از قيمت رقبا تعيين کند. اين مسئله يکي از انواع شکست بازار ( حالت انحصار) است. تجارت آزاد باعث ايجاد رقابت مي شود و اين امکان را به وجود مي آورد که دست نامرئي وظايف خود را به خوبي انجام دهد.
ارتقا و رشد انتقال فناوري ها
انتقال پيشرفت هاي مربوط به فناوري در سرتاسر جهان غالباً با جريان تجارت بين الملل مرتبط است. بسياري از کالاها و خدمات مبادله شده در برگيرنده همين فناوري هاي جديد هستند. به طور مثال بهترين راه براي يک کشور فقير و متکي به بخش کشاورزي اين است که درباره ي تحولات بخش رايانه آگاهي يابند و به جاي تلاش براي ساختن آن به خريد آن اقدام کنند.
بنابراين تجارت بين الملل باعث افزايش تنوع کالاها و خدمات در اختيار مصرف کنندگان مي شود، به شرکت ها اين امکان ها را مي دهد که از صرفه هاي ناشي از مقياس استفاده کنند، بازارها را رقابتي تر مي کند (به جاي انحصار که از موارد شکست بازار است)، و تسهيلاتي براي گسترش و انتقال فناوري فراهم مي کند.

مخالفين تجارت آزاد نسبت به ايجاد اشتغال پس از تجارت بدبين هستند. آن ها احتمالاً پاسخ مي دهند که هر چيزي مي تواند در خارج ارزان تر توليد شود. با وجود تجارت آزاد، کشور نمي تواند اشتغال سودآور در هر صنعتي داشته باشد.
به هر حال منافع ناشي از تجارت به مزيت نسبي (و نه مزيت مطلق) بستگي دارد. حتي اگر يک کشور در توليد تمامي کالاها نسبت به کشورهاي ديگر مزيت مطلق داشته باشد، باز هم ساير کشورها مي توانند از تجارت سود ببرند. کارگران هر کشور نهايتاً شغل مناسب خود را در صنعتي که کشور در آن مزيت نسبي دارد پيدا خواهند کرد.
نظريه ي امنيت ملي
وقتي صنعتي با رقابت از سوي ساير کشورها مورد تهديد قرار مي گيرد، مخالفين تجارت آزاد اظهار مي کنند که چنين صنعتي از لحاظ امنيت ملي بايد مورد حمايت قرار گيرد. به طور مثال اگر از صنعت فولاد براي توليد اسلحه و تانک استفاده مي شود، بايد مورد حمايت قرار گيرد. در شرايط تجارت آزاد ممکن است کشور فرضي ما به کشورهاي عرضه کننده فولاد وابسته شود. در صورت بروز جنگ، کشور مورد نظر ممکن است قادر به توليد فولاد کافي و تسليحات نظامي براي دفاع از خود نباشد.
اقتصاددانان مي پذيرند که دفاع از صنايع کليدي و امنيتي ممکن است در برخي اوقات صحيح باشد، به خصوص وقتي اين حمايت هاي قانوني متوجه امنيت ملي کشور باشند. با وجود اين اقتصاددانان مي ترسند توليدکنندگاني که به دنبال منافع خود هستند از اين استدلال صحيح به زيان مصرف کنندگان استفاده کنند. به هر حال با اين استدلال ممکن است بسياري از صنايع نقش خود را در امنيت ملي بيش از حد جلوه دهند و به دنبال کسب حمايت هاي بيش تر در مقابل رقباي خارجي باشند.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید

 


آثار جانبي توليد و کارايي بازار

آثار جانبي توليد و کارايي بازار

آثار جانبي توليد و کارايي بازار


در اين قسمت به بررسي آثار جانبي توليد بر رفاه اقتصادي مي پردازيم. تجزيه و تحليل ما به طور دقيق نشان مي دهد که به چه دليل آثار جانبي فعاليت هاي توليدي باعث تخصيص ناکارامد منابع در بازار مي شود.
اقتصاد رفاه: بازنگري
براي دقيق تر شدن بحث يک بازار مشخص نظير بازار آلومينيم را در نظر مي گيريم. نمودار 1 منحني هاي عرضه و تقاضا در بازار آلومينيم است.
منحني هاي عرضه و تقاضا شامل اطلاعات بسيار مهمي درباره هزينه ها و منافع است. منحني تقاضاي آلومينيم نشان دهنده ارزش آن براي مصرف کنندگان است، اين ارزش را با قيمت هايي که مصرف کنندگان براي خريد آلومينيم حاضرند پرداخت کنند، اندازه گيري مي کنيم. به عبارت ديگر منحني تقاضا نشان دهنده ارزش آخرين واحد آلومينيم خريداري شده از سوي مصرف کننده است. به طور مشابه منحني عرضه نشان دهنده هزينه هاي توليد است. در هر مقدار ارتفاع منحني عرضه نشان دهنده هزينه فروشنده نهايي است. به عبارت ديگر منحني عرضه هزينه آخرين واحد فروخته شده آلومينيم را نشان مي دهد.
در غياب دخالت دولت قيمت ها آن قدر تغيير مي کنند تا عرضه و تقاضا به تعادل برسند. مقدار توليد و مصرف تعادلي بازار را در نمودار 1 ملاحظه مي کنيد.
تعادل بازار (QM) از اين لحاظ که مجموع اضافه رفاه توليد کننده و مصرف کننده را حداکثر مي کند يک تعادل کارامد است. به عبارت ديگر بازار منابع توليدي را به نحوي تخصيص مي دهد که تفاوت ارزش کل کالا از نظر مصرف کنندگاني که آلومينيم را مي خرند و مصرف مي کنند با هزينه هاي کل فروشندگاني که آلومينيم توليد مي کنند حداکثر مي شود.

آثار جانبي توليد و کارايي بازار

نمودار 1 بازار آلومينيم. منحني تقاضا نشان دهنده ارزش کالا براي خريداران و منحني عرضه نشان دهنده هزينه هاي فروشندگان است. مقدار تعادل بازار (QM) تفاوت بين ارزش کل کالا از نظر خريداران و هزينه هاي کل فروشندگان را حداکثر مي کند. بنابراين در غياب آثار جانبي توليد، تعادل بازار يک تعادل کارامد است.
آثار جانبي منفي توليد
حال فرض کنيد که در کارخانه هاي توليد آلومينيم ايجاد آلودگي مي کنند: به ازاي هر واحد آلومينيم توليد شده مقدار معين گازهاي آلوده کننده انتشار مي يابد. به علت انتشار همين آلاينده ها سلامت کساني که هواي آلوده را تنفس مي کنند به خطر مي افتد و اين يک نوع اثر جانبي منفي توليد به حساب مي آيد. چگونه اين آثار جانبي منفي بر کارايي بازار اثر مي گذارند؟
با وجود آثار جانبي منفيِ توليد آلومينيم هزينه اجتماعي توليد آن بزرگ تر از هزينه توليدکنندگان آلومينيم است، زيرا هزينه اجتماعي توليد هر واحد آلومينيم با هزينه هاي خصوصي توليدکنندگان آلومينيم به اضافه هزينه افراد بي طرف يا اشخاص ثالث، که از اين آلودگي زيان مي بينند، برابر است. نمودار 2 هزينه هاي اجتماعي توليد آلومينيم را نشان مي دهد. منحني هزينه اجتماعي بالاتر از منحني عرضه (هزينه خصوصي) قرار مي گيرد زيرا شامل هزينه هاي جانبي تحميل شده بر جامعه از سوي توليد کنندگان آلومينيم هم هست. تفاوت بين اين دو منحني نشان دهنده هزينه هاي انتشار آلودگي است.
چه مقدار آلومينيم بايد توليد شود؟ براي پاسخ به اين پرسش بار ديگر بايد بررسي کنيم که برنامه ريز اجتماعي چه سطحي از توليد را توصيه مي کند. برنامه ريز اجتماعي مي خواهد اضافه رفاه کل در بازار حداکثر شود (اضافه رفاه کل برابر است با ارزش کالا از نظر مصرف کنندگان منهاي هزينه توليد آلومينيم). برنامه ريز مي داند که هزينه توليد آلومينيوم شامل هزينه هاي مربوط به آثار جانبي منفي توليد آن هم هست.

آثار جانبي توليد و کارايي بازار


نمودار 2 آلودگي و سطح بهينه (توليد) اجتماعي. با وجود آثار جانبي منفي توليد، هزينه هاي اجتماعي توليد آلومينيم بيش از هزينه هاي خصوصي آن است. مقدار بهينه توليد آلومينيم (QOP) کم تر از مقدار توليد تعادلي بازار (QM) است.
برنامه ريز اجتماعي سطحي از توليد را انتخاب مي کند که در آن، سطح منحني تقاضا و منحني هزينه اجتماعي با هم تلاقي مي کنند. نقطه تلاقي دو منحني، مقدار بهينه توليد آلومينيم را از نظر جامعه تعيين مي کند. پايين تر از اين سطحِ توليد، ارزش آلومينيم براي مصرف کنندگان (که با ارتفاع منحني تقاضا روي محور عمودي اندازه گيري مي شود) بيش از هزينه اجتماعي توليد آن است (که با ارتفاع منحني هزينه اجتماعي اندازه گيري مي شود). برنامه ريز اجتماعي هيچ گاه توليد بيش از اين سطح را توصيه نمي کند زيرا هزينه اجتماعي توليد بيش تر آلومينيم، بيش از ارزش (قيمت) آن براي مصرف کنندگان خواهد شد.
دقت کنيد که مقدار تعادلي توليد آلومينيم در بازار (QM) بيش از مقدار بهينه توليد اجتماعي (QOP) است. علت عدم کارايي اين است که تعادل بازار تنها دربرگيرنده هزينه هاي خصوصي توليد است. در تعادل بازار، ارزش يا قيمت هاي نهايي مصرف کننده براي آلومينيم، کم تر از هزينه اجتماعي توليد آن است. به عبارت ديگر در مقدار تعادلي بازار منحني تقاضا زير منحني هزينه اجتماعي توليد قرار مي گيرد. بنابراين با کاهش توليد و مصرف آلومينيم به سطحي پايين تر از تعادل بازار، سطح رفاه کل اقتصاد افزايش مي يابد.
چگونه برنامه ريز اجتماعي مي تواند به نتيجه بهينه دست يابد؟ يک روش، وضع ماليات بر توليدکنندگان به ازاي هر تن آلومينيمِ فروش رفته است. وضع ماليات باعث مي شود تا منحني عرضه به اندازه مقدار ماليات به سمت بالا انتقال يابد. اگر ماليات دقيقاً نشان دهنده هزينه هاي اجتماعي آلودگي منتشر شده باشد، منحني جديد عرضه بر منحني هزينه اجتماعي منطقي خواهد شد. در تعادل جديد بازار توليدکنندگان آلومينيم مقدار بهينه اجتماعي را توليد مي کنند.
استفاده از ماليات در اين حالت را داخلي کردن آثار جانبي توليد مي ناميم زيرا باعث مي شود تا خريداران و فروشندگان در بازار به آثار ناشي از فعاليت هاي خود توجه کنند و هزينه هاي آثار جانبي را به حساب آورند. توليد کنندگان، هزينه هاي انتشار آلودگي را هنگام توليد و عرضه آلومينيم از اين جنبه در نظر مي گيرند، زيرا ماليات آن ها را مجبور به پرداخت اين هزينه ها و آثار جانبي منفي توليد مي کند.
آثار جانبي مثبت توليد
هر چند در برخي از بازارها هزينه هاي اجتماعي توليد بيش از هزينه خصوصي است ولي در بعضي از بازارها عکس اين وضعيت ديده مي شود. در چنين بازارهايي با ملاحظه منافع مربوط به آثار جانبي توليد، که نصيب افراد ثالث مي شود، نتيجه مي گيريم که هزينه هاي اجتماعي توليد کم تر از هزينه خصوصي است. يک مثال در اين مورد، بازار دستگاه هاي خودکار صنعتي است.
دستگاه هاي خودکار صنعتي پيشتاز تغييرات سريع فناوري هستند: هر گاه يک شرکت موفق به ساخت دستگاه خودکار توليد مي شود بخت زيادي براي کشف يک طراحي جديد و بهتر به دست مي آورد. اين طراحي جديد توليد نه فقط به نفع شرکت است، بلکه به علت ورود اين طرح به مخزن دانش مربوط به فناوري جامعه موجب افزايش منافع اجتماعي مي شود. اين نوع آثار جانبي مثبت توليد را سرريز فناوري مي ناميم.
تجزيه و تحليل آثار جانبي مثبت توليد شبيه تجزيه و تحليل آثار جانبي منفي توليد است. نمودار 3 بازار دستگاه هاي خودکار توليد صنعتي را نشان مي دهد. در اين نمودار ملاحظه مي کنيد که هزينه هاي اجتماعي توليد کم تر از هزينه هاي خصوصي (منحني عرضه) هستند. به ويژه آن که هزينه اجتماعي توليد دستگاه خودکار صنعتي، که همان هزينه خصوصي است، کم تر از سرريز فناوري است. بنابراين برنامه ريز اجتماعي، توليد دستگاه هاي خودکار صنعتي را در سطحي بيش از توليد بازار خصوصي انجام مي دهد.

آثار جانبي توليد و کارايي بازار

نمودار 3 سرريز فناوري و بهينه اجتماعي. با وجود آثار جانبي مثبت توليد، هزينه هاي اجتماعي توليد دستگاه هاي خودکار صنعتي کم تر از هزينه هاي خصوصي توليدند. مقدار بهينه توليد دستگاه هاي خودکار (QOP) بيش از مقدار تعادل (QM) است.
در اين حالت دولت مي تواند با پرداخت يارانه به توليدکنندگان دستگاه هاي خودکار آثار جانبي (مثبت) توليد را داخلي کند. اگر دولت در ازاي هر دستگاه خودکار صنعتي به شرکت هاي توليدي يارانه پرداخت کند، منحني عرضه به اندازه مقدار يارانه به سمت پايين انتقال مي يابد و همين انتقال موجب افزايش مقدار توليد تعادلي دستگاه هاي خودکار مي شود. زماني تعادل بازار و بهينه اجتماعي مساوي خواهند بود که يارانه پرداختي دقيقاً برابر ارزش «سرريز فناوري» باشد.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید

 


انرون و اندرسن ورشکستگی و سقوط

  ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت

 

انرون و اندرسن ورشکستگی و سقوط

 

مقدمه

وب گاه میان شبکه‌ای VAULT.COM که به دانش آموختگان کارشناسی ارشد آمریکا تعلق دارد، در روز 16 ژانویه‌ی 2002 از کسانی که اخیراً به آنها پیشنهاد شده است در بر موسسه‌ی حسابداری عمومی آرتور اندرسون کار کنند، سئوالی حزن انگیز پرسید: آیا آنها هنوز هم می‌خواهند به موسسه‌ی آرتور اندرسون بروند؟ برخی از پاسخ دهندگان از پیشینه و سنت عالی موسسه تمجید کردند. برخی دیگر که از پرسنل اندرسون بودند، اعلام نمودند که قصد دارند موسسه را ترک گویند.

به گزارش نشریه‌ی شیکاگو تریبون، تعداد زیادی از مشتریان بزرگ اندرسون مانند شرکت بین‌المللی ماریوت اعلام نمودند که به آن وفادار خواهند ماند. اما بعضی دیگر سکوت کردند و مشتری آنها در شهرهای سیاتل و شیکاگو در حال بازنگری روابط طولانی مدت خود با موسسه می‌باشند.

موسسه‌ی آرتور اندرسون اعتراف می‌کند که تخریب مدارک حسابرسی شرکت ورشکسته‌ی انرون آخرین ضربه را به حیثیت موسسه‌ای با 89 سال سابقه فرو آورد. آرتور اندرسون این موسسه را در سال 1913 بنا گذارد و از آن زمان تا کنون پیوسته به استانداردهای خود به عنوان استانداردهای خود به عنوان استانداردهایی خدشه‌ناپذیر و برازنده‌ی منش امریکایی کوشا و انعطاف‌ناپذیر بالیده است.

رومن ال ویل، استاد حسابداری دانشگاه شیکاگو، شانس بقای موسسه‌ی اندرسون را پنجاه درصد می‌داند. او می‌گوید که به دلیل سخت‌گیری کمیسیون بورس اوراق بهادار (SEC) ممکن است عمر موسسه به سرآید یا ممکن است با موسسه‌ای دیگر (شاید یکی دیگر از پنج ابر موسسه‌ی حسابرسی) بیامیزد یا حتی ممکن است پرونده‌ی رسوایی مالی انرون آن چنان مشتریان موسسه را بی میل نماید که آنها از اندرسون روی برگردانند و پیوندهای خود را با آن قطع نمایند. آرتور با من سردبیر نشریه‌ی گزارش حسابرسی در آتلانتای آمریکا می‌گوید: "آینده‌ی آنها در خطر می‌باشد، و عوامل بسیار زیادی موید این است. روشن‌ترین آن وضعیت مالی موسسه است. دفاع از موسسه نیز گران خواهد بود. زیرا انبوهی از پرونده‌های حقوقی بر علیه آنها اقامه می‌شود." با من می‌افزاید: "هم‌اکنون که ما در حال صحبت کردن هستیم، آرتور اندرسون، بنیان‌گذار موسسه، از فرط ناراحتی در گور خود می‌لرزد. گفته می‌شد این موسسه با آن تاریخ عظیمش و با آن میراث بزرگش سرافرازترین موسسه در حرفه‌ی حسابداری است. اما امروز دیگر کسی چنین نمی‌گوید."

 

بزرگ‌ترین موسسه اعانه دهنده

اندرسون یکی از بزرگ‌ترین موسسات اعانه دهنده به خیریه‌ها در واشنگتن است. پارسال این موسسه 1 میلیون دلار به بنگاه‌های خیریه‌ی محلی کمک کرد. اندرسون به کارکنان خود اجازه داده است که داوطلبانه برای موسسات غیرانتفاعی کار نمایند. با من می‌گوید در تگزاس و سایر نقاط کشور، کارکنان اندرسون از مشکلات داخلی شرکت ناراحت و گیج شده‌اند. از شرکای شرکت که به طور متوسط درآمدی حدود 500 هزار دلار در سال دارند، بزودی خواسته خواهد شد تا این بار برای دفاع از شرکت اعانه دهند و هزینه‌های آن را بپردازند. آنها با انتخاب سختی روبرو هستند یا باید شرکت را ترک گویند یا بمانند و پایداری کنند. موسسه‌ی آرتور اندرسون در دهه‌ی نود شکوفا گردید، به طوری که درآمد آن از نرخ دو رقمی رشد برخوردار شد. درآمد سالانه‌ی موسسه به دلیل ورود به عرصه‌ی جدیدی از فعالیت غیر حسابرسی، از 3 میلیارد دلار در سال 1992 به 3/9 میلیارد دلار در سال 2001 افزایش یافت. هم اکنون این موسسه 85 هزار نفر پرسنل در سراسر دنیا دارد. استفاده از outscoring یکی از منابع افزایش درآمد موسسه است. که این کار در شرکت‌های طرف قرارداد صورت می‌گیرد. موسسه مسئولیت عملیات حسابداری داخلی تعداد زیادی از شرکت‌ها از جمله انرون را به عهده دارد. این کار به منظور ایجاد تمرکز بر کارهای اصلی به خصوص حسابرسی و نتیجتاً کاهش هزینه صورت می‌گیرد.

هم‌چنین از حدود یک دهه‌ی قبل، شاخه‌ی حسابداری شرکت ارائه‌ی خدمات مشاوره‌ای، شامل مشاوره‌های مدیریتی، و همکاری‌هایی را در زمینه‌های فن‌آوری اطلاعات به بعضی از مشتریان قدیمی خود آغاز نمود. همین عمل بعداً اثر سهمناکی بر مدیریت شرکت به جای گذاشت به طوری که شاخه‌ی مشاوره‌ای شرکت شدیداً به دلیل دخالت و تاخت و تاز در امور داخلی موسسه مورد انتقاد قرار گرفت.

 

مناقشه‌ی تفرقه برانگیز

بدین ترتیب بچه‌های مغرور یعنی جیم وادیا و جورج شاهین که مدیریت بخش حسابداری و مشاوره را در دست داشتند یک جنگ زمینی را آغاز نمودند. مناقشات به حدی بالا گرفت که بعضی از ناظران آن را به جنگ ویتنام تشبیه کردند. شاخه‌ی مشاوره موضوع را برای اتخاذ تصمیم درباره‌ی تقسیم گروه به دو بخش به یک داوری بین‌المللی کشاند، که نتیجه آن ایجاد مناقشه‌ی طولانی، تبلیغ منفی برای رهبری و ایجاد جلوه‌ای زننده برای سازمان گردید. با من گفته است: "عمل آنان زشت بود. آنها از یکدیگر متنفر بودند و این تنفر در هوایی که تنفس می‌کردند نیز پراکنده بود." نهایتاً داوری در جولای 2000، دو بخش مذکور را به دو مجموعه‌ی کاملاً مستقل تبدیل نمود. شاخه‌ی حسابداری که امیدوار بود چند میلیارد دلار به خاطر ارزش نام شرکت از شاخه‌ی مشاوره دریافت نماید، از عدم دریافت پول کاملاً نومید و سرخورده شد. شاخه‌ی مشاوره خود را اکسنچر نامید و شاخه‌ی حسابداری نام آرتور اندرسون را حفظ کرد. سال گذشته، اندرسون برای خاتمه دادن به یک پرونده‌ی حقوقی مفتوح شده از سوی سهامداران شرکت وسائل خانگی سانی بیم به اتهام امضاء صورت‌های مالی شرکت با سود واهی، مجبور به پرداخت 110 میلیون دلار گردید. در روز دوشنبه دان لب، رئیس سابق هیئت مدیره‌ی سانی‌بیم، نیز جهت پایان دادن به پرونده‌ای مشابه مفتوح شده از سوی سهامداران شرکت سانی بیم، با پرداخت 15 میلیون دلار موافقت نمود.

هم‌چنین در یک پرونده‌ی مشابه دیگر، اندرسون موافقت نمود تا مبلغ 220 میلیون دلار برای ختم دادرسی به شاکیان و 7 میلیون دلار جهت جریمه به کمیسیون بورس و اوراق بهادار به دلیل یک میلیارد دلار فزون‌نمایی سود یکی دیگر از مشتریانش با نام شرکت "ویست من ایج منت" بپردازد.

هم‌اکنون اندرسون خود را در وضعیتی می‌بیند که قبلاً خطری مشابه‌ی آن را به دفعات به مشتریانش گوشزد کرده بود. در گزارش سال 1999 اندروفلیگ و گلوریا جانگ، مدیران اندرسون به مشتریان مهمان‌نوازشان، اعلام نموده بودند که آنها می‌بایستی در مورد گزارش‌های مالی اغفال کننده و آن چیزی که آنها آن را "حساب سازی" می‌نامیدند، هوشیار باشند. این مدیران هم‌چنین اعلام کردند، "اخبار وسیع در خصوص افشای صورت‌های مالی اغفال کننده دلیل روشنی بر خطرات آن برای شرکت‌ها است." آنها می‌گفتند که نتیجه‌ی هزینه‌ها می‌تواند: "سقوط قیمت سهام با شیب زیاد، افزایش پرونده‌سازی سهامداران علیه شرکت و تخریب قابل توجه در صورت‌های مالی، تخریب در روحیه کارکنان و نهایتاً صرف زمان زیاد برای برگرداندن وضعیت به حال اولیه" را شامل گردد. در گزارش‌های یاد شده، آنها به مشتریانشان تاکید می‌کردند که همیشه به علائم هشدار دهنده‌ی ذیل توجه کنند:

«رهبری بی کفایت در راس هرم سازمانی، کنترل‌های داخلی ضعیف، مدیریت ارشد مستبد، تضاد و برخورد بین پرسنل حسابداری، و سیاست‌های جسورانه‌ی حسابداری.»


وداع با اصول حسابداری؟!

شاید با اصول حسابداری وداع نشود، اما فروپاشی شرکت انورن احتمالاً تغییراتی را در اصول حسابداری ایجاد می‌کند.

 

به خاطر افتضاحی که در پی ورشکستگی شرکت انرون پدید آمد، اصول سابداری پذیرفته شده‌ی همگانی نیز در کنار مدیران و حسابرسان این شرکت شدیداً در مظان اتهام قرار گرفت. مجله‌ی اکونومیست تاکنون کشیده است به نحوی القاء کند که اکنون وقت خداحافظی با اصول پذیرفته شده‌ی حسابداری فرا رسیده است. همان اصول و قواعدی که دفاتر حسابداری و گزارش‌های مالی هزاران کارخانه و شرکت آمریکایی بر اساس آنها تنظیم می‌شود.

در سر مقاله‌ی نوزدهم ژانویه‌ی اکونومیست چنین آمده است: "افتضاح شرکت انرون نشان می‌دهد که اقتصاد آمریکا بیش از این نمی‌تواند به مفاهیمی تکیه بزند که پیش از این برای حسابداری مقام و منزلتی داشته‌اند." نویسنده‌ی سرمقاله اصرار می‌ورزد که هیات استانداردهای حسابداری مالی (FASB) و کمیسیون بورس اوراق بهادار آمریکا (SEC) که اولی قواعد حسابداری را تدوین و دومی برحسن اجرای آن نظارت می‌کند، باید اصول حسابداری سنتی آمریکا و امکان‌ پذیرفتن استانداردهای حسابداری بین‌المللی را دوباره بررسی کنند.

به هر حال به سه دلیل احتمال نمی‌رود این تغییر ریشه‌ای در آینده‌ای نزدیک رخ دهد: نخست این که شرکت‌ها را مشکل می‌توان مجبور ساخت مبانی حسابداری تاریخی را که ارقام مالی خود را بر اساس آن تهیه می‌کنند فراموش کنند و آنها به سختی می‌پذیرند به روش "ارزش جاری" مورد نظر استانداردهای بین‌المللی حسابداری روی آورند.

دوم آن که به نظر صاحب نظران، انتقادهایی که تاکنون به استانداردهای حسابداری شده است خیلی ضعیف است و قابلیت انعطاف زیادی دارد.

و سوم که نمی‌توان با قطعیت، قواعد حسابداری آمریکا را در افول سریع ستاره‌ی بخت شرکت انرون مقصر دانست. و مشکل را باید در جای دیگری جست.

آنتونی ام. سابینو، استادیار رشته‌ی حقوق دانشکده‌ی بازرگانی دانشگاه اس. تی. جان نیویورک، معتقد است که: انرون به این دلیل که آگاهانه به اصول و قواعد حسابداری و افشاگری بی توجهی کرد ورشکسته شد.

معمای شرکت انرون معلول عملیات بسیار فنی آن نیست؛ بلکه به نظر می‌رسد معلول یک گروه مدیریت منفعل است که شرکت را با ریسک بدهی و بالتبع صورت‌های مالی آکنده از بدهی راهبردی می‌کردند.

جی. ادواردکتز، استادیار حسابداری دانشکده‌ی بازرگانی اسمیل دانشگاه پارک در ایالت پنسیلوانیا نیز این عقیده را رد می‌کند که "ورشکستگی کامل و یکباره‌ی شرکت انرون مبین ناکارآمدی اصول و روش‌های حسابداری در رویارویی با مسائل جدید در عرصه‌ی بازرگانی جهان امروز است." او معتقد است گزارش‌های مالی باید شفاف، دقیق و کامل باشد و فرقی نمی‌کند که حسابداری در عرصه‌ی اقتصاد سنتی یا نوین اعمال می‌شود. اگر مدیریتی گیج، سردرگم و ناتوان باشد، هیچ مدل حسابداری جدید نمی‌تواند آن را به مدیریتی توانا تبدیل کند. در این زمینه موضوعات و مشکلات پیش از آن که فنی باشد، انسانی و اخلاقی است.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .


چگونه مانند يک اقتصاددان بينديشيم

چگونه مانند يک اقتصاددان بينديشيم

چگونه مانند يک اقتصاددان بينديشيم

 


هر حوزه اي از مطالعات، زبان و نحوه ی تفکر خاص خود را دارد. رياضيات درباره ی اصول موضوعه، انتگرال ها، و فضاهاي برداري صحبت مي کند. روان شناسان درباره ی خود، فراخواد و ناهنجاري هاي شخصيت صحبت مي کنند. حقوق دانان نيز درباره ی محل ارتکاب جرم، دادخواست، شبه جرم، و اصل قانوني عدم امکانِ انکار پس از اقرار صحبت مي کنند.
رشته ی اقتصاد نيز همين گونه است. اقتصاددانان درباره ی عرضه، تقاضا، کشش، نظريه ی مزيت نسبي، اضافه رفاه مصرف کننده، و هزينه فرصت صحبت مي کنند. اين واژه ها بخشي از زبان اقتصاددانان به شمار مي آيند. ابتدا ممکن است اين زبان جديد کمي غيرمتعارف و عجيب به نظر برسد، اما به تدريج خواهيد ديد که توانايي موجود در اين زبان نحوه ی تفکري جديد و سودمند را درباره ی جهان اطراف براي شما فراهم مي کند.
يکي از مهم ترين هدف هاي اين کتاب ياري دادن به خواننده است تا دريابد که يک اقتصاددانان چگونه مي انديشد. البته همان طور که شما نمي توانيد يک شبه رياضيدان، روان شناس يا حقوق دان شويد، يادگيري نحوه ی تفکر اقتصاددانان نيز به زمان زيادي نياز دارد. با وجود اين با استفاده از مجموعه نظريه هاي اقتصادي، قضاياي واقعي، و مثال هاي اقتصادي روز در اين کتاب تلاش کرده ايم تا فرصتي خوب براي يادگيري و درک اين مهارت ها براي خواننده فراهم کنيم.
قبل از ارائه اصول و جزئيات اقتصاد بررسي نحوه ی تفسير جهان از سوي اقتصاددانان بسيار سودمند خواهد بود. بنابراين در اين مقاله به روش شناسي (متدولوژي) اقتصاد مي پردازيم. تمايز اقتصاددانان از ساير افراد در مواجه شدن با يک مسئله چيست؟ فکر کردن مانند يک اقتصاددان به چه معناست؟

اقتصاددان در مقام يک دانشمند

اقتصاددانان تلاش مي کنند تا مسائل و موضوعات مورد نظر خود را مانند دانشمندان ساير علوم به طور کاملاً عيني مورد بررسي و مطالعه قرار دهند. اقتصاددانان به همان نحو به مطالعه اقتصاد مي پردازند که يک فيزيک دان به مطالعه ماده و يک زيست شناس به مطالعه حيات مي پردازد: آن ها به ساختار نظريه ها، جمع آوري داده ها و اطلاعات، و تجزيه و تحليل آن ها به منظور اثبات (تأييد) و يا رد نظريه ها مي پردازند.
براي افراد مبتدي کمي عجيب است که بگوييم اقتصاد يک علم است. زيرا اقتصاددانان نه با تلسکوپ کار مي کنند و نه آزمايشگاه دارند. در هر صورت جوهر علم، روش شناسي علمي است. با استفاده از روش علمي به طراحي، ساخت، و آزمون نظريه هاي مختلف در مورد نحوه ی کارکرد جهان مي پردازيم. با استفاده از روش علمي همان طور که مي توانيم به مطالعه جاذبه زمين و تطور و تحول گونه هاي حيات بپردازيم، مي توانيم اقتصاد يک کشور را نيز مورد بررسي قرار دهيم.
همان طور که آلبرت اينشتين مي گويد: «تمامي علوم چيزي بيش از پالايش، و تهذيب افکار روزمره نيستند.»
هر چند اظهارنظر اينشتين براي علوم اجتماعي نظير اقتصاد هم، مشابه علوم طبيعي مانند فيزيک، کاملاً صادق است، ولي بسياري از مردم عادت نکرده اند که از دريچه چشمان يک دانشمند به جامعه بنگرند. بنابراين اجازه دهيد تا به بررسي روش هايي بپردازيم که اقتصاددانان با استفاده از منطق علوم اقدام به مطالعه کاکرد اقتصاد مي کنند.

روش علمي: مشاهده، نظريه، و مشاهده بيشتر

بنا بر آن چه گفته اند، آيزاک نيوتن، مشهورترين دانشمند و رياضي دان قرن نوزدهم، با سقوط سيب از درخت کنجکاو شد تا علت آن را کشف کند. اين مشاهده نيوتن را به فکر طراحي و ارائه نظريه ی جاذبه واداشت، نظريه اي که نه تنها علت افتادن سيب از درخت را تفسير مي کرد، بلکه در موارد مشابه نيز کاربرد داشت. آزمون هاي بعدي در مورد نظريه ی نيوتن نشان دادند که اين نظريه در بسياري از شرايط به خوبي کار مي کند، به عبارت ديگر صحت آن با آزمون هاي مختلف تأييد شد (هر چند بعدها اينشتين نشان داد که اين نظريه در تمامي شرايط صادق نيست). به هر حال نظريه ی جاذبه نيوتن در توصيف مشاهدات، چنان موفقيتي داشت که هنوز هم در دروس فيزيک دوره کارشناسي در سرتاسر دنيا تدريس مي شود.
اين ارتباط نزديک ميان نظريه و مشاهده، در حوزه اقتصاد نيز وجود دارد. يک اقتصاددان ممکن است در کشوري زندگي کند که با مشاهده افزايش سريع قيمت ها به طراحي و ارائه يک نظريه درباره ی تورم بپردازد. در اين نظريه ممکن است ارائه کننده ادعا کند که تورم شديد زماني پديد مي آيد که دولت اقدام به چاپ و انتشار پول کند. براي آزمون اين نظريه، اقتصاددان بايد به جمع آوري و تحليل سطح قيمت و حجم پول در بسياري از کشورها بپردازد. اگر رشد حجم پول هيچ ارتباطي با نرخ رشد قيمت ها نداشته باشد، در اين صورت اقتصاددان به اعتبار نظريه ی خود درباره ی تورم شک خواهد کرد. چنان چه رشد پول و تورم با توجه به آمار بين المللي همبستگي بسيار قوي داشته باشند (در واقع نيز همين طور است)، آن گاه اقتصاددان به نظريه ی خود اعتماد بيشتري خواهد داشت.
هر چند اقتصاددانان همانند دانشمندان ساير علوم از نظريه و مشاهده استفاده مي کنند، اما آن ها با مانعي روبه رو هستند که وظيفه و فعاليت ايشان را بسيار مشکل و چالش برانگيز مي کند: تجربه و آزمون در اقتصاد اغلب بسيار مشکل است. فيزيک داناني که نظريه ی جاذبه را بررسي مي کنند مي توانند در آزمايشگاه اشياءِ بسيار زيادي را رها کنند و با مشاهدات فراوان به توليد داده ها جهت آزمون نظريه بپردازند. در مقابل، وقتي اقتصاددانان به مطالعه تورم اقدام مي کنند، اجازه ندارند براي کسب اطلاعات لازم به تغيير سياست هاي پولي بپردازند. اقتصاددانان شبيه ستاره شناسان و زيست شناسان تکاملي مجبور هستند با داده هايي که در جهان واقعي در اختيار آن هاست کار کنند.
به منظور يافتن يک جانشين براي تجربيات آزمايشگاهي، اقتصاددانان توجهي ويژه به تجربيات وابسته به رويدادهاي تاريخي دارند. وقتي جنگ در خاورميانه باعث قطع صدور نفت مي شود، قيمت نفت در سرتاسر جهان به سرعت افزايش مي يابد. به دنبال افزايش قيمت نفت سطح رفاه مصرف کنندگان و توليدکنندگان کاهش مي يابد. به دنبال اين رويدادها براي سياست گذاران اقتصاد، اين مشکل به وجود مي آيد که مناسب ترين واکنش چيست؟ از سوي ديگر براي اقتصاددانان فرصتي فراهم مي شود که اثر يک منبع طبيعي کليدي (نفت) را بر اقتصاد جهان بررسي کنند، چنين فرصتي تا مدت زمان طولاني پس از افزايش قيمت نفت نيز وجود دارد. چنين حوادثي از آن جا که به فهم ما از اقتصاد گذشته کمک مي کنند بسيار ارزشمندند و اهميت بيشتر آن ها اين است که ما به ياري آن ها مي توانيم به تفسير و ارزيابي نظريه هاي اقتصادي در زمان حال اقدام کنيم.

 

جهت کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید و یا به شماره 500011008069819 پیامک ارسال فرمایید


روزنامه رسمی

مشاوره ثبت شرکت
دفاتر پستی منتخب

ثبت شرکت برای اتباع خارجی

موضوعات پرکاربرد ثبتی :
ثبت شرکت در سراسر ایران

ثبت شرکت در تهران
سایر محلات تهران
تماس
کرکره برقی پارکینگدرب ضد سرقتصندلی پلاستیکی , کاشت مو , مزوتراپی