تنها از لحاظ تقسيم کار بين المللي و روابط اقتصادي نيست که جهان وابستگي متقابل بيشتري پيدا مي کند. از اوايل اين قرن- و باز هم به ويژه پس از جنگ دوم جهاني، تعداد سازمانهاي غيرتجاري که نقش بين المللي دارند افزايش يافته است. همراه با شرکتهاي بزرگ فرامليتي، اين سازمانها نيز اغلب به عنوان عاملان غيردولتي ناميده شده اند، زيرا فعاليتهايشان به سياستهاي دولتها يا حکومتهاي خاصي وابسته نيست.
چند نوع عمده ي عامل غيردولتي در کنار شرکتهاي فرامليتي وجود دارد. نخست، سازمانهايي که نماينده اجتماع بين المللي کشورها هستند، به ويژه سازمان ملل و سازمانهاي وابسته ي آن ( مانند يونسکو، سازمان آموزشي، علمي و فرهنگي ملل متحد ). دوم، سازمانهاي فراواني که با فرايندهايي سر و کار دارند که مستلزم همکاري و ارتباط بين المللي است، مانند خدمات پستي، ارتباطات از راه دور، قوانين و مقررات دريانوردي براي کشتيراني و غيره. سوم، سازمانهايي هستند که ميان دولتها يا ساير مؤسسات اقتصادي که منافع متقابل بين المللي دارند ارتباط برقرار مي کنند. بزرگترين اين گونه سازمانها، جامعه ي اقتصادي اروپا ( EEC ) است. ما به ترتيب به هر يک از اين سازمانها نگاهي مختصر خواهيم کرد.
سازمان ملل متحد
بعد از جنگ جهاني اول واکنشي گسترده در برابر تلفات جاني عظيم ناشي از جنگ پديد آمد. رهبران سياسي همگي اتفاق نظر داشتند که جنگ با چنين دامنه اي هرگز نبايد تکرار شود ( هرچند که آشکار گرديد اميدهاي آنها بيهوده بوده است ). براي به وجود آوردن سازماني که مافوق منازعات بين المللي باشد جامعه ي ملل (1) اندکي پس از جنگ تأسيس گرديد. وودرو ويلسون (2) رئيس جمهور آمريکا نقش عمده اي در طرح ريزي و تشکيل آن داشت و به جامعه ملل به عنوان مجمعي مي نگريست که به تأمين صلح جهاني در آينده کمک کرده و همکاري بين المللي را افزايش مي دهد. به گفته ي ويلسون "ما [ملتها] چه بخواهيم و چه نخواهيم، همگي در زندگي جهان مشارکت داريم. منافع همه ي ملتها منافع ما نيز هست. ما با بقيه شريک هستيم و همگي.... شهروندان جهان هستيم. ( Scott, 1918, p.270 )"
رؤياي ويلسون به حقيقت نپيوست. بعضي ديگر از رهبران سياسي دست اندرکار به جامعه ي ملل بيشتر به عنوان وسيله اي براي تعقيب منافع ملي خود مي نگريستند تا نيرويي مافوق منافع ملي. به علاوه جامعه ي ملل همه ي کشورهاي جهان را در بر نمي گرفت بلکه اساساً از دولتهايي تشکيل شده بود که در جنگ شرکت کرده بودند. اتحاد شوروي مخصوصاً به جامعه ي ملل راه داده نشده بود. سرانجام، پس از بحثهاي زياد ايالات متحده نيز به آن نپيوست، زيرا اين سازمان با آنچه ويلسون در نظر داشت بسيار فرق مي کرد. در حالي که جامعه ي ملل نماينده ي همه ي کشورها نبود، و نتوانست از جنگ جهاني ديگري جلوگيري کند، اما به صورت کانون بسياري از شکلهاي تازه ي سازمانهاي بين المللي درآمد که امروز هنوز وجود دارند. براي مثال، يک سازمان بهداشت تأسيس کرد، که با بررسي و جلوگيري از گسترش بيماريهاي عفوني در سراسر جهان سر و کار دارد. اين سازمان بعدها که سازمان ملل پس از جنگ جهاني دوم جانشين جامعه ملل گرديد، به سازمان بهداشت جهاني (3) ( دبليو.اچ.او ) تغيير نام داد.
امروز سازمان ملل عملاً همه ي کشورهاي جهان را در برمي گيرد، اما اين فرايند، فرايند آساني نبوده است. دولت آمريکا در آغاز کوشش کرد از اين سازمان براي پيشبرد هدفهاي سياسي خود استفاده کند. به اين دليل و دلايل ديگر، در سال 1950 اتحاد شوروي از آن کناره گرفت تا مجمع رقيبي را، به عنوان هواداران صلح (4) به راه اندازد. اندکي بعد در غيبت روسها، آمريکاييها حمايت سازمان ملل را براي مداخله ي نظاميشان در کره ي جنوبي که از سوي شمالِ کمونيست مورد هجوم واقع گرديده بود، به دست آوردند. روسها که از دورنماي استفاده از سازمان ملل براي پيشبرد منافع غرب به وحشت افتاده بودند به عضويت کامل در سازمان بازگشتند.
سازمان ملل مانند جامعه ي ملل پيش از آن به تنهايي قادر به حفظ يا تقويت صلح جهاني نيست. نيروهاي نظامي که در اختيار دارد اندک است و از کشورهاي عضو گرفته مي شود. با وجود اين نفوذ و تأثير اين سازمان بر نظام جهاني عميق بوده است. براي مثال، مباحثاتي که زير نظر آن انجام گرفت به ايجاد تعداد زيادي از ملتهاي جديد جهان سوم انجاميد. در اواسط دهه ي 1950 تعداد بسيار زيادي از کشورهاي سابقاً مستعمره ي آسيايي و آفريقايي به سازمان ملل راه يافتند.
اگرچه سازمان ملل به هيچ وجه شکلي از "حکومت جهاني" نيست، با عضويت بيش از 150 کشور در آن يکپارچگي فزاينده ي نظام جهاني را بيان مي کند. بديهي است، اين سازمان در عين حال اختلافات مادي و ايدئولوژيکي اي را منعکس مي سازد که نظم اجتماعي جهاني را دچار شکاف مي کنند.
سازمانهاي بين المللي ديگر
بسياري از سازمانهاي نوع دوم که در بالا نام برده شدند ( سازمانهايي که با همکاريهاي بين المللي سر و کار دارند ). به صورتي به سازمان ملل متحد وابسته اند. براي مثال، اتحاديه جهاني پست و ارتباطات بين المللي راه دور قبل از تأسيس سازمان ملل وجود داشت، اما پس از به وجود آمدن سازمان ملل با آن مرتبط گرديد. اين سازمان معيارهاي يکنواخت پرداخت را براي نامه ها يا بسته هاي پستي که به سرتاسر جهان ارسال مي گردد و پيامهايي که از طريق سيستمهاي ارتباطات هوايي، مانند مکالمات تلفني از طريق ماهواره ها، انتقال پيدا مي کنند، تعيين مي کند.
ما معمولاً بسياري از امور مربوط به سازماندهي نظم بين المللي را بديهي مي دانيم، زيرا فعاليتهاي اين گونه سازمانها زياد به چشم نمي خوردند، اما يکنواخت کردن بسياري از شکلهاي رابطه ي جهاني پديده ي نسبتاً جديدي است. براي مثال، در سال 1850 حدود 1200 نرخ پستي مختلف در نقاط مختلف اروپا معمول بود، و يکنواخت کردن هزينه هاي پستي اروپايي تا آغاز قرن کنوني به طور کامل انجام نگرديد. هماهنگ کردن نظامهاي پستي در سراسر جهان بسيار ديرتر انجام شد. ( Luard, 1977, pp. 11-24 ) اکنون تعداد بسياري سازمانهاي بين المللي مشابه وجود دارند که با جنبه هاي گوناگون هماهنگ سازي فعاليت جهاني سر و کار دارند. سالنامه ي سازمانهاي بين المللي (5)، هزار سازمان را در سال 1958 نام برده است. تا سال 1972 اين تعداد به 2.190 سازمان افزايش يافته بود؛ تعداد اين سازمانها امروز بيش از 4.000 است.
شبکه هاي تجاري
جامعه ي اقتصادي اروپا (6) ( که اغلب بازار مشترک (7) ناميده مي شود ). اندکي پس از جنگ دوم جهاني تشکيل شد و در آغاز شامل شش کشور اروپايي بود. تعداد کشورهاي عضو بازار مشترک اکنون به دوازده کشور افزايش يافته است. جامعه ي اقتصادي اروپا به عنوان نخستين گام در جهت ايجاد يک فدراسيون اروپايي آغاز گرديد که به عقيده ي بعضي از بنيادگذاران آن سرانجام به صورت يک اتحاديه ي نيرومند سياسي در خواهد آمد. يک پارلمان اروپايي، به عنوان بخشي از جامعه ي اقتصادي اروپا، وجود دارد اما تاکنون قدرت آن نسبتاً محدود بوده است. جامعه ي اقتصادي اروپا اساساً يک شبکه ي اقتصادي است که شرايط مساعدي براي تجارت و مبادله ي اقتصادي ميان کشورهاي عضو ايجاد مي کند.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .
اگر امروز همه ي ما در يک جهان زندگي مي کنيم، اين امر تا حد زيادي نتيجه ي برد جهاني رسانه هاي ارتباطي است. هر کس که تلويزيون را باز کرده و خبرهاي جهان را تماشا مي کند معمولاً گزارش وقايع جديد را مشاهده مي کند: نمايش برخي از رويدادهايي که همان روز يا اندکي پيش از آن در بسياري از نقاط مختلف دنيا اتفاق افتاده است. فيلمها و برنامه هاي تلويزيوني در بازارهاي بزرگ بين المللي به فروش مي رسند، صدها ميليون نفر اين گونه برنامه ها را تماشا مي کنند. اين فرايند بخشي از توسعه نظم اطلاعاتي جهاني است- يک نظام بين المللي توليد، توزيع و مصرف اطلاعات. اين نظم جديد اطلاعاتي، مانند جنبه هاي ديگر جهاني به طور نامتوازن توسعه يافته و اختلافات ميان جوامع توسعه يافته و کشورهاي جهان سوم را منعکس مي سازد.
اخبار
جريان خبرها تحت سلطه تعداد اندکي از مؤسسات خبري است که اطلاعات تازه را در اختيار روزنامه ها و همچنين ايستگاههاي راديو و تلويزيون در سراسر جهان قرار مي دهند. مؤسسه انگليسي رويتر (1)، يکي از نخستين سازمانها در اين زمينه است. رويتر در سال 1870 همراه با شرکت فرانسوي هاواس (2)، جهان را به قلمروهاي انحصاري خبري تقسيم کرد. رويتر در انگلستان، هلند و سرزمينهاي مستعمره و متصرفات آنها فعاليت داشت که در آن زمان بخشهاي بزرگي از آسيا و آفريقا را در برمي گرفت. هاواس در فرانسه، ايتاليا، اسپانيا، پرتغال و بخشي از خاورميانه مسلط بود. در سال 1876 رويتر موافقت کرد که هاواس مي تواند آمريکاي جنوبي را در انحصار خود داشته باشد و در عوض تمام خاور دور بجز آنچه که در آن زمان هندوچين بود، به اضافه ي استراليا و نيوزيلند و جزاير مجاور آنها در جنوب اقيانوس آرام به رويتر داده شود. اين هر دو سازمان با برجسته ترين مؤسسه ي خبري آمريکايي، آسوشيتدپرس (3) ( اپي )، به مبادله ي خبر مي پرداختند.
به اين ترتيب، در آن زمان آسوشيتدپرس در مورد خبرهايي که در روزنامه هاي آمريکا مورد استفاده قرار مي گرفت به اين دو مؤسسه ي اروپايي وابسته بود، اما پس از جنگ اول جهاني مؤسسات خبري مهم آمريکايي در بسياري از نقاط جهان شروع به رقابت با رقباي اروپايي خود کردند. دو سازمان بزرگ، يعني آسوشيتدپرس و يونايتدپرس اينترنشنال (4) ( يو پي آي ) هنوز بيشتر درآمد خود را از روزنامه ها، راديو و تلويزيون در آمريکا به دست مي آورند اما در تهيه ي مطالب خبري که در سطح بين المللي مورد استفاده قرار مي گيرند، نفوذ زيادي کسب کرده اند.
رويتر، آسوشيتدپرس و يونايتدپرس اينترنشنال همراه با آژانس فرانس پرس، که جانشين هاواس شده است، بيشتر اخبار بين المللي را توليد مي کنند که به سراسر جهان تا حدي به استثنا بلوک شوروي، مخابره مي شود. يونايتدپرس اينترنشنال که امروز بزرگترين سازمان خبري در ميان اين چهار سازمان به شمار مي رود، داراي 6.400 مشتري در 114 کشور است و مطالب خبري آن به 48 زبان ترجمه مي شود. ( Mattelart, 1979, p.215 ) اطلاعاتي که توسط اين مؤسسات خبري گردآوري مي شود و زماني با کُدمورس يا خط تلفن ارسال مي گرديد اکنون از طريق ارتباطات کامپيوتري و ماهواره اي فرستاده مي شود. روي هم رفته اين چهار سازمان اطلاعاتي هر روز 34 ميليون کلمه اطلاعات را به سراسر دنيا مي فرستند و مدعي هستند که نه دهم کل محصول خبري مطبوعات، راديوها و تلويزيونهاي جهان را فراهم مي سازند. ( Smith, 1988, p.73 )
سازمان ديگري که داراي اهميت جهاني است تاس (5) است. تاس عملاً تمام خبرهاي بين المللي را که به روزنامه هاي محلي و ايستگاههاي راديو و تلويزيون در شوروي مي رسد فراهم مي کند. تلويزيون و روزنامه هاي عمده ي ملي نيز تا اندازه ي زيادي به خدمات تاس متکي هستند، اگرچه معدودي از آنها دفاتر ويژه اي در کشورهاي خارج دارند که مستقيماً مطالب خبري را در اختيارشان قرار مي دهند. هنگامي که تاس نخستين بار در سال 1925 تأسيس شد اجازه ي انحصاري توزيع اطلاعات درباره ي حکومت شوروي در داخل و خارج از کشور را دريافت کرد. تاس در بسياري از نقاط دفاتر خود را داير کرده و به ويژه در اروپاي شرقي به خوبي استقرار يافته است. ( Hopkins, 1970 ) اطلاعاتي که توسط تاس عرضه مي شود براي مشتريان خارجي رايگان است و سبب مي شود که بسياري از کشورهاي جهان سوم از اين خبرگزاري استفاده کنند.
اتحاديه روزنامه نگاران و نويسندگان در شوروي، تا اندازه اي به منظور خنثي کردن سلطه تاس، در سا ل1961 نووستي (6) را تأسيس کردند. اين سازمان هيچ گونه رابطه ي مستقيمي با حکومت شوروي يا حزب کمونيست نداشت، اگرچه مانند همه ي سازمانها در شوروي تابع نظارت کلي آنها بود. نووستي به سرعت رشد کرده و مجلات و روزنامه هايي به زبان خارجي منتشر مي کند و همچنين داراي يک زنجيره وسيع دفاتر خارجي است. اين دفاتر از طريق تکنولوژيهاي ارتباطي پيچيده اي همانند آنچه که سازمانهاي عمده اطلاع رساني غربي در اختيار دارند با يکديگر در ارتباط هستند.
سينما، تلويزيون، آگهي هاي تبليغاتي و ارتباطات الکترونيکي
منابع آمريکايي در توليد و توزيع برنامه هاي تلويزيوني، فيلمها، آگهي هاي تبليغاتي و شکلهاي مختلف ارتباطات الکترونيکي سلطه دارند.
سينما
در دهه ي 1920 هنگامي که فيلمهاي سينمايي براي نخستين بار به نمايش گذاشته شد، هاليوود چهارپنجم مجموع فيلمهايي را که در جهان نشان داده مي شد مي ساخت، آمريکا همچنان آشکارا بيشترين نفوذ را در صنعت سينما دارد. حکومتهاي بسياري از کشورها براي کمک به صنايع فيلم خود کمک مالي اعطا مي کنند، اما هيچ کشور ديگري به عنوان صادرکننده فيلمهاي سينمايي با آمريکا برابري نمي کند. براي مثال، در انگلستان 40 درصد فيلمهايي که هر سال در سينماها نشان داده مي شود فيلمهاي آمريکايي است. ( Smith, 1981, p.41 ) بيشتر کشورهاي ديگري که داراي صنعت صادرات فيلم هستند، مانند ايتاليا، ژاپن و آلمان نيز مقادير زيادي فيلمهاي آمريکايي وارد مي کنند. در آمريکاي جنوبي اين نسبت اغلب بيش از 50 درصد است و نسبت مشابهي در مورد بسياري از نقاط آسيا، آفريقا و خاورميانه صدق مي کند. در تايلند، 90 درصد مجموع فيلمهايي که هر سال نشان داده مي شود آمريکايي است.
تلويزيون
از نظر برنامه هاي تلويزيوني، انگليسيها حضور جهاني مهمي در کنار شرکتهاي بزرگ آمريکايي دارند. اگر فيلمهاي سينمايي را که در تلويزيون نمايش داده مي شود مستثني کنيم، درآمدهاي صادرات تلويزيوني انگلستان تقريباً به همان اندازه ي آمريکاست. اما نسبتِ بسيار زيادتري از برنامه هاي تلويزيوني انگليسي، در مقايسه با محصولات آمريکايي، تنها به يک بازار- خودِ ايالات متحده آمريکا- فروخته مي شود، بنابراين نفوذ جهاني برنامه هاي تلويزيوني آمريکايي عملاً قابل ملاحظه تر است.
آگهي هاي تبليغاتي
از ميان ده شرکت بزرگ تبليغاتي جهان، نُه شرکت آمريکايي هستند. نيمي از مؤسسات بزرگ تبليغاتي در کانادا، آلمان، فرانسه، انگلستان و استراليا نيز آمريکايي اند. در بسياري از کشورها در آسيا، آفريقا و آمريکاي جنوبي بزرگترين سازمانهاي تبليغاتي يا آمريکايي و يا متعلق به شرکتهاي آمريکايي هستند. ده شرکت بزرگ تبليغاتي فرامليتي هستند و برخي از آنها تعداد بسيار زيادي شرکتهاي فرعي در کشورهاي ديگر دارند. مؤسسات بزرگ تبليغاتي مانند مک کان اريکسون (7) و ساتچي و ساتچي (8)، براي هماهنگ کردن برنامه هاي تبليغات تجاري که به طور همزمان در کشورهاي بسياري پخش مي شود، به طور منظم توسط شرکتهاي عظيم فرامليتي استخدام مي شوند.
ارتباطات الکترونيکي
در کانالهاي الکترونيکي که به منظور انتقال، بسياري از اطلاعاتي مورد استفاده قرار مي گيرد که دولتهاي امروزي و شرکتهاي بزرگ به آن وابسته اند نفوذ آمريکا بسيار نيرومند است. حلقه هاي ارتباطات راه دور که اکنون براي بانکداري، معاملات پولي جهاني، و برخي انواع پخش برنامه هاي تلويزيوني و راديويي ضروري است، اکثراً در دست شرکتهاي آمريکايي است. اينترنشنال بيزنس مشينز (9) ( آي بي ام )، که مرکز آن در آمريکاست يکي از بزرگترين شرکتهاي فرامليتي در جهان است و نفوذ عظيمي بر جريان بين المللي اطلاعات، به ويژه در عرضه منابع کامپيوتري دارد. برآورد شده است که نه دهم مجموع اطلاعاتي که در مخازن اطلاعاتي در سراسر جهان نگهداري مي شود در دسترس دولت آمريکا يا سازمانهاي ديگر در ايالات متحده است.
امپرياليسم رسانه اي
موقعيت برتر کشورهاي صنعتي و بيش از همه ي ايالات متحده آمريکا در توليد و گسترش رسانه ها سبب شده است که بسياري از محققان از امپرياليسم رسانه اي (10) سخن بگويند. گفته مي شود که يک امپراتوري فرهنگي ايجاد گرديده است. اعتقاد بر اين است که کشورهاي جهان سوم به ويژه در برابر آن آسيب پذيرند زيرا منابع لازم را براي حفظ استقلال فرهنگي خود در اختيار ندارند.
هربرت شيللر معتقد است که کنترل ارتباطات جهاني توسط شرکتهاي آمريکايي بايد در رابطه با عوامل مختلفي در نظر گرفته شود. او استدلال مي کند که شبکه هاي تلويزيوني و راديويي آمريکا به طور فزاينده اي تحت نفوذ حکومت فدرال و به ويژه وزارت دفاع در آمده اند. او يادآور مي شود که شرکت آر سي اِ (11) مالک شبکه هاي تلويزيوني و راديويي ان سي بي (12) است، پيمانکار فرعي عمده ي نظامي پنتاگون، مرکز فرماندهي نيروهاي مسلح آمريکاست. صادرات تلويزيوني آمريکا، همراه با آگهي هاي تجاري تبليغاتي، فرهنگي تجاري را انتشار مي دهد که شکلهاي محلي بيان فرهنگي را تباه مي کند. حتي در مواردي که حکومتها تبليغات تجاري را در درون مرزهاي خود ممنوع مي کنند، برنامه هاي راديويي و تلويزيوني از کشورهاي مجاور را اغلب مي توان مستقيماً دريافت کرد. ( Schiller, 1989 ) آلن ولز ديدگاه مشابهي را به ويژه با تأکيد بر آمريکاي جنوبي مطرح کرده است. در بيشتر کشورهاي آمريکاي لاتين، شبکه هاي تلويزيوني تا اندازه ي زيادي از طريق منابع مالي آمريکاي شمالي و شرکتهاي آمريکايي، و اکثراً در کنار مؤسسات تبليغات تجاري آمريکا اداره مي شود.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .
هر گاه شما براي خريد کالا به مغازه اي برويد در ايجاد تقاضا براي آن کالا سهيم هستيد. وقتي شما به دنبال شغل هستيد در تشکيل عرضه نيروي کار نقش داريد. زيرا عرضه و تقاضا پديده هاي فراگير اقتصاد هستند. الگوي عرضه و تقاضا ابزاري قدرتمند براي تجزيه و تحليل است.
يکي از اصول اقتصادي، اين است که بازارها معمولاً وسيله اي خوب براي سازمان دهي فعاليت هاي اقتصادي هستند. هر چند براي قضاوت درباره ي خوب يا بد بودن بازار کمي زود است، ولي در هر نظام اقتصادي منابع کمياب بايد بين مصارف مختلف (مصارف رقيب) تخصيص يابند.
اقتصادهاي بازار با کنترل نيروهاي عرضه و تقاضا به هدف فوق (تخصيص منابع بين مصارف) دست مي يابند. عرضه و تقاضا قيمت هزاران کالاي مختلف اقتصادي را با يکديگر تعيين مي کنند و قيمت ها نيز در جاي خود علائم لازم راهنما براي تخصيص منابع را در اختيار ما مي گذارند.
مثلا تخصيص زمين هاي ساحلي کنار دريا را در نظر بگيريد. از آن جا که مقدار اين زمين ها محدود است، همه مردم نمي توانند زندگي کنار دريا را انتخاب کنند. چه کسي مي تواند به اين منبع محدود (زمين کنار دريا) دست يابد؟ پاسخ اين است: کسي که مايل و قادر به پرداخت قيمت زمين است.
قيمت زمين هاي ساحلي آن قدر تغيير کرده و تعديل مي شود تا تقاضا و عرضه اين زمين ها با هم مساوي شوند. بنابراين در اقتصاد بازار، قيمت ها سازوکاري براي تخصيص منابع کمياب اند.
به طور مشابه قيمت ها مشخص مي کنند که هر کالا توسط چه کسي و به چه مقدار توليد شود مثلاً بخش کشاورزي را در نظر بگيريد. از آن جا که ما براي زنده ماندن به غذا نياز داريم، بنابراين کارکردن برخي از مردم در زمين هاي کشاورزي امري حياتي است. چه چيز تعيين مي کند که کسي کشاورز باشد يا نباشد؟ در جامعه آزاد هيچ بنگاه برنامه ريز دولتي تصميم نمي گيرد که چه کسي کشاورز باشد يا نباشد و مطمئناً عرضه کافي محصولات کشاورزي هم وجود دارد. در عوض تخصيص نيروي کار به بخش کشاورزي به تصميم گيري هاي شغلي ميليون ها نفر کارگر بستگي دارد. اين نظام غيرمتمرکز به خوبي کار مي کند زيرا تصميم گيري ها به قيمت ها بستگي دارند. قيمت مواد غذايي و دستمزد کارگران بخش کشاورزي (قيمت نيروي کار) آن قدر تغيير مي کند و تعديل مي شود تا تعداد مردمي که کشاورز مي شوند، مشخص شود.
براي کسي که با نحوه کار اقتصاد آشنا نيست تصور چنين ايده اي غيرمعقول است. اقتصاد از گروه هاي متعدد مردم تشکيل شده که درگير فعاليت هاي هم بسته زيادي هستند. چه چيز باعث مي شود تا اين تصميم گيري هاي غير متمرکز به هرج و مرج يا آشوب در اقتصاد ختم نشوند؟ چه چيزي فعاليت ميليون ها نفر از مردم را با توانايي ها و تمايلات متفاوت هماهنگ مي کند؟ چه چيزي تضمين مي کند که کالاهاي مورد نياز جامعه توليد يا فعاليت هاي مورد نياز جامعه انجام خواهند شد؟
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .
کشش قيمتي عرضه و عوامل تعيين کننده ی آن
براساس قانون عرضه، افزايش قيمت يک کالا باعث افزايش مقدار عرضه ی آن کالا مي شود. کشش قيمتي عرضه مقدار تغيير در عرضه را نسبت به تغيير در قيمت اندازه گيري مي کند. وقتي مقدار عرضه واکنش زيادي به تغييرات قيمت نشان دهد، مي گوييم عرضه باکشش است. اگر مقدار عرضه حساسيتي اندک نسبت به تغييرات قيمت داشته باشد مي گوييم عرضه بي کشش است.
کشش قيمتي عرضه به انعطاف پذيري فروشندگان در تغيير مقدار عرضه به هنگام تغيير قيمت بستگي دارد. مثلاً عرضه زمين هاي ساحتي بي کشش است، زيرا تقريباً افزايش سطح اين زمين ها غيرممکن است. در مقابل عرضه کالاهاي صنعتي نظير خودرو، تلويزيون، و کتاب با کشش است زيرا بنگاه هاي توليد کننده اين کالاها در واکنش به افزايش قيمت مي توانند توليد خود را گسترش دهند.
يک عامل بسيار مهم در تعيين کشش عرضه در تمامي بازارها عامل زمان است. معمولاً عرضه در بلندمدت با کشش و در کوتاه مدت بي کشش است. در کوتاه مدت بنگاه ها به راحتي نمي توانند نسبت به تغيير قيمت واکنش نشان دهند و بر مقدار توليد خود بيفزايند يا از آن بکاهند. برعکس در بلند مدت بنگاه ها فرصت کافي براي تأسيس کارخانه هاي جديد و يا تعطيل کردن کارگاه هاي قبلي دارند.
علاوه بر اين در بلندمدت بنگاه هايي جديد وارد بازار مي شوند يا برخي از آن ها بازار را ترک مي کنند.
بنابراين در بلندمدت مقدار عرضه نسبت به تغييرات قيمت از حساسيتي بيش تر برخوردار است.
محاسبه ی کشش عرضه
حال پس از معرفی مقدماتي کشش عرضه مي توانيم به محاسبه دقيق تر آن بپردازيم. اقتصاددانان کشش قيمتي عرضه را به صورت درصد تغيير در مقدار عرضه تقسيم بر درصد تغيير در قيمت کالا تعريف مي کنند به عبارد ديگر:
مثلاً فرض کنيد افزايش قيمت هر ليتر شير از 2/85 دلار به 3/15 دلار باعث مي شود تا مقدار توليد شير از 9000 ليتر به 11000 ليتر افزايش يابد. با استفاده از روش ميانگين مي توانيم درصد تغيير در قيمت را به صورت زير محاسبه کنيم:
به همين ترتيب مي توانيم با استفاده از روش ميانگين، درصد تغيير در مقدار عرضه را محاسبه کنيم:
بنابراين کشش قيمتي عرضه برابر 2 خواهد شد:
کشش عرضه ی 2 نشان مي دهد که با تغيير قيمت، مقدار عرضه 2 برابر تغيير قيمت و در همان جهت تغيير مي کند.
انواع منحني هاي عرضه
از آن جا که کشش قيمتي عرضه واکنش مقدار عرضه را نسبت به قيمت اندازه گيري مي کند، در يک منحني عرضه مي توانيم مقدار کشش را ببينيم. در نمودار 1 پنج حالت مختلف منحني هاي عرضه با کشش هاي متفاوت را مي بينيد. در يک حالت حدي وقتي کشش صفر باشد، مي گوييم عرضه کاملاً کشش ناپذير (کاملاً بي کشش)، و منحني عرضه عمودي است. در اين حالت مقدار عرضه هيچ ارتباطي با قيمت ندارد. هر چه کشش عرضه بيش تر شد شيب منحني کم تر خواهد شد و بنابراين مقدار عرضه حساسيت بيش تري به تغيير قيمت خواهد داشت. يک حالت حدي ديگر عرضه کاملاً با کشش (عرضه ی کاملاً کشش پذير) است. اين حالت زماني به وجود مي آيد که کشش قيمتي عرضه به سمت بي نهايت ميل مي کند و منحني عرضه افقي مي شود، در اين حالت تغييرات بسيار کوچک قيمت باعث تغييرات بسيار وسيع در مقدار عرضه خواهد شد.
**توضيح شکل: نمودار 1 کشش قيمتي عرضه. کشش قيمتي عرضه نشان دهنده ی شيب کم يا شيب زياد منحني است. دقت کنيد که درصد تغييرات با استفاده از روش ميانگين محاسبه شده است.
در برخي بازارها کشش عرضه ثابت نيست و مقدار عرضه در طول منحني عرضه تغيير مي کند. نمودار 2 منحني عرضه يک صنعت را نشان مي دهد که بنگاه هاي آن داراي ظرفيت توليدي محدود هستند. در مقادير توليد پایين، کشش عرضه بزرگ است زيرا بنگاه ها به خوبي مي توانند نسبت به تغييرات قيمت واکنش نشان دهند. در اين ناحيه بنگاه ها از ظرفيت کامل خود استفاده نکرده اند و از اين رو ظرفيت بيکار دارند، بسياري از کارگاه هاي صنعتي ممکن است تمامي مدت روز از ماشين ها و تجهيزات خود استفاده نکنند. بنابراين افزايش اندک قيمت ها باعث مي شود تا استفاده از تجهيزاتِ بيکار براي اين بنگاه ها سودآور باشد. با افزايش توليد، بنگاه ها به سمت استفاده از ظرفيت کامل توليدي خود مي روند. با رسيدن به ظرفيت کامل توليد، افزايش بيش تر توليد نيازمند تأسيس کارخانه هاي جديد است. براي ان که بنگاه ها به حد کافي به افزايش ظرفيت توليدي و صرف هزينه هاي اضافي تشويق نشوند، قيمت کالاها بايد به گونه اي قابل ملاحظه افزايش يابد، در اين صورت عرضه کم کشش تر مي شود.
**توضيح شکل: نمودار 2 تغييرات کشش قيمتي عرضه بر روي يک منحني نمونه. از آن جا که ظرفيت توليد بنگاه ها محدود است، ممکن است کشش عرضه در مقادير عرضه اندک، بسيار بزرگ و در مقادير عرضه زياد، بسيار کوچک باشد. در نمودار فوق افزايش قيمت از 3 دلار به 4 دلار باعث افزايش عرضه از 100 واحد به 200 واحد شده است. از آن جا که درصد تغيير در مقدار (67 درصد) بزرگ تر از درصد تغيير در قيمت (29 درصد) است، منحني عرضه در اين ناحيه پرکشش است. برعکس با افزايش قيمت از 12 دلار به 15 دلار مقدار عرضه از 500 واحد به 525 واحد رسيده است. از آن جا که درصد تغيير در مقدار عرضه (5 درصد) کوچک تر از درصد تغيير در قيمت (22 درصد) است، منحني عرضه در اين ناحيه کم کشش است.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .
هدیه ویژه طراحی سایت و فروشگاه اینترنتی
ثبت شرکت – تغییرات – ارائه صورتجلسات –پلمپ دفاتر – کد اقتصادی –حسابداری – ثبت محدود
آيا اخبار مسرت بخش در بخش کشاورزي مي تواند اخبار بدي براي کشاورزان باشد؟ به چه دليل سازمان کشورهاي صادرکننده نفت، اوپک (1)، در بالا نگه داشتن قيمت شکست مي خورد؟ آيا تحريم مواد مخدر اثري بر افزايش يا کاهش جنايات مرتبط با مواد مخدر دارد؟ ممکن است اين پرسش ها شبيه هم به نظر برسند. زيرا هر سه پرسش مربوط به بازارهاست و تمامي بازارها نيز شامل نيروهاي عرضه و تقاضا هستند. در اين جا با استفاده از ابزار عرضه، تقاضا، و کشش به اين پرسش هاي به ظاهر پيچيده پاسخ مي دهيم.
آيا اخبار خوب در بخش کشاورزي مي تواند اخبار بدي براي کشاورزان باشد؟
وقتي پژوهش گران دانشگاه نوعي جديد از دانه هاي گندم را کشف مي کنند، که نسبت به دانه هاي موجود مولدترند، وضعيت کشاورزان گندم کار و بازار گندم چه تغييري مي کند؟ نخست به اين مسئله پرداختيم که آيا منحني عرضه و تقاضا انتقال مي يابد يا خير؛ دوم به بررسي اين موضوع پرداختيم که منحني هاي عرضه و تقاضا در چه جهتي انتقال مي يابند. سوم با استفاده از نمودار عرضه و تقاضا به بررسي تغيير در تعادل بازار پرداختيم.
کشف دانه هاي جديد گندم بر روي منحني عرضه اثر مي گذارد از آن جا که دانه هاي جديد باعث افزايش توليد هر هکتار مي شوند، در هر قيمت خاص کشاورزان تمايل به عارضه بيش تر دارند. به عبارت ديگر منحني عرضه به سمت راست انتقال مي يابد. منحني تقاضا بدون تغيير مي ماند زيرا تمايل به خريد از سوي مصرف کنندگان هيچ ارتباطي با گندم توليد شده با استفاده از دانه هاي جديد ندارد. مثال مربوط به اين تغييرات را در نمودار 1مي بينيد. وقتي منحني عرضه از S_1 و S_2 انتقال يابد، مقدار گندم فروخته شه از 100 به 110 واحد افزايش و قيمت گندم از 3 دلار به 2 دلار کاهش مي يابد.
آيا کشف دانه هاي جديد گندم مي تواند موجب بهبود وضع کشاورزان شود؟ دريافتي کل کشاورزان با حاصل ضرب قيمت گندم در مقدار فروش (P×Q) برابر است. کشف جديد، کشاورزان را به دو طريق تحت تأثير قرار مي دهد. نوع جديد گندم باعث مي شود که کشاورزان بتوانند بيش تر گندم توليد کنند (Q يا مقدار توليد افزايش مي يابد) اما در عوض هر کيلوگرم گندم به قيمتي کم تر فروخته مي شود (P يا قيمت کاهش مي يابد).
افزايش يا کاهش دريافتي کل کشاورزان به کشش تقاضا بستگي دارد. تقاضاي مواد غذايي ضروري مانند گندم کم کشش است، زيرا مواد غذايي نسبتاً ارزان اند و جانشين مناسب نيز ندارند.
همان طور که در نمودار 1 مي بينيد وقتي منحني تقاضا کم کشش است، کاهش در قيمت باعث کاهش دريافتي کل مي شود. قيمت گندم به مراتب بيش از افزايش توليد کاهش مي يابد. بنابراين دريافتي کل از 300 دلار به 200 دلار مي رسد. نتيجه آن که کشف دانه هاي جديد، دريافتي کل کشاورزان را کاهش مي دهد.
اگر کشف دانه هاي جديد گندم باعث بدتر شدن وضعيت کشاورزان مي شود، به چه دليل از اين دانه ها استقبال مي کنند؟ پاسخ به اين پرسش محور اساسي در تفسير چگونگي کار بازارهاي رقابتي است. از آن جا که توليد هر کشاورز نسبت به کل توليد بازار گندم بسيار اندک است، کشاورزان قيمت پذير هستند. بنابراين در هر سطحِ قيمت به نفع کشاورزان است که از نوع جديد گندم استفاده کنند و توليد و فروش خود را از افزايش دهند. وقتي تمامي کشاورزان چنين کاري انجام دهند توليد و عرضه گندم بيش تر مي شود، قيمت ها کاهش مي يابد، و وضعيت همه کشاورزان بدتر مي شود.
هر چند ممکن است اين مثال کمي غيرواقعي به نظر برسد اما در تفسير تغييرات بزرگي که طي قرن گذشته در اقتصاد امريکا رخ دادند به ما کمک مي کند. دويست سال قبل اکثر امريکايي ها در روستا زندگي مي کردند. دانش آن زمان در مورد روش هاي زراعي به قدري ابتدايي بود که کشاورزان به سختي قادر به توليد مواد غذايي مورد نياز خود بودند. در طول زمان پيشرفت هاي فني باعث شد تا کشاورزان توليد خود را افزايش دهند. افزايش عرضه مواد غذايي با توجه به بي کشش بودن عرضه اين محصولات باعث کاهش دريافتي کل کشاورزان و خروج آن ها از بخش کشاورزي شد.
**توضيح شکل: نمودار 1 افزايش عرضه در بازار گندم. با بهبود فناوري توليد محصولات کشاورزي عرضه گندم از S_1 به S_2 افزايش، و قيمت اين محصول کاهش مي يابد. با توجه به بي کشش بودن تقاضا افزايش مقدار عرضه از 100 به 110 به نسبت کم تر از کاهش قيمت از 3 دلار به 2 دلار است. در نتيجه دريافتي کل کشاورزان از 300 دلار (100×3 دلار) به 220 دلار (110×2 دلار) کاهش مي يابد.
برخي ارقام، مقدار اين تغييرات را در طول زمان نشان مي دهند. تا اوايل سال 1950 حدود 10 ميليون نفر در بخش کشاورزي امريکا فعاليت مي کردند، اين تعداد حدود 17 درصد از کل نيروي کار بود. در سال 1998 کم تر از 3 ميليون نفر در اين بخش فعاليت مي کردند که اين تعداد حدود 2 درصد از کل نيروي کار امريکاست. اين تغييرات با پيشرفت هايي چشمگير در بهبود بهره وري محصولات کشاورزي همراه بودند: با آن که نيروي کار شاغل در بخش کشاورزي طي مدت فوق 70 درصد کاهش يافته بود، اما توليد بخش کشاورزي امريکا در سال 1998 بيش از 2 برابر محصولات کشاورزي و دامي توليد شده در سال 1950 بود.
اين تجزيه و تحليل از بازار محصولات کشاورزي به ما کمک مي کند تا آن چه تناقض سياست هاي عمومي به نظر مي رسد، رفع کنيم: هدف برنامه هاي خاص بخش کشاورزي اين است که کشاورزان را به توليد در بخشي از زمين هاي کشاورزي خود تشويق کنند. به چه دليل برنامه هاي کشاورزي چنين توصيه هايي را به همراه دارند؟ هدف اين برنامه ها کاهش عرضه محصولات کشاورزي و حفظ قيمت هاست. با وجود تقاضاي بي کشش محصولات کشاورزي، چنان چه کشاورزان عرضه خود را کاهش دهند، قطعاً مي توانند درآمد کل خود را افزايش دهند. هيچ کشاورزي به تنهايي چنين سياستي را دنبال نمي کند زيرا هر کشاورز ناگزير است محصول خود را به قيمت بازار بفروشد (زيرا کشاورزان در چنين بازاري قيمت پذير هستند). اما اگر همه کشاورزان به کاهش عرضه اقدام کنند، آن گاه وضعيت همه بهتر مي شود.
مسئله حائز اهميت هنگام تجزيه و تحليل آثارِ بهبود فناوري توليد محصولات کشاورزي و سياست هاي بخش کشاورزي، اين است که به خاطر داشته باشيم آن چه به نفع کشاورزان است لزوماً به نفع کل جامعه نيست. بهبود فناوري توليد مي تواند باعث افزايش توليد و بدترشدن وضعيت کشاورزان شود ولي مطمئناً به نفع مصرف کنندگاني است که قيمتي کم تر مي پردازند. به همين ترتيب اگرچه اجراي سياستي با هدف کاهش عرضه منجر به افزايش درآمد کشاورزان مي شود، اما قطعاً به ضرر مصرف کنندگاني خواهد بود که قيمتي بيش تر مي پردازند.
به چه دليل اوپک در بالا نگه داشتن قيمت شکست خورد؟
بسياري از حوادث بحراني در اقتصاد جهاني طي دهه هاي گذشته از بازار جهاني نفت سرچشمه گرفته اند. از دهه 70 اعضاي سازمان کشورهاي صادر کننده نفت به منظور افزايش درآمدهاي خود تصميم گرفتند قيمت نفت را افزايش دهند. براي دست يابي به اين هدف، کشورهاي عضو اوپک عرضه نفت را کاهش دادند. از سال 1973 تا 1974 قيمت نفت (با تورم زدايي) حدود 50 درصد افزايش يافت. چند سال بعد اوپک بار ديگر چنين هدفي را دنبال کرد، از اين رو قيمت نفت در سال 1979 حدود 14 درصد، در سال 1980 حدود 34 درصد، و در سال 1981 باز هم حدود 34 درصد افزايش يافت. با وجود اين اوپک هنوز هم بالا نگه داشتن قيمت نفت را کاري دشوار به حساب مي آورد. طي سال هاي 1982 تا 1985 قيمت نفت به طور متوسط سالانه 10 درصد کاهش يافت. نااميدي، عدم رضايت، و اختلاف ميان اعضاي اوپک حاکم شد. در سال 1986 همکاري ميان اعضاي اوپک به پايين ترين سطح خود رسيد و به دنبال آن قيمت نفت 45 درصد کاهش يافت. در سال 1990 قيمت نفت (با تورم زدايي) به قيمت هاي سال 1970 يا کم ترين قيمت طي دهه 90 رسيد.
اين ماجرا نشان مي دهد که چگونه عرضه و تقاضا مي توانند در کوتاه مدت و بلند مدت نقش هايي متفاوت داشته باشند. در کوتاه مدت عرضه و تقاضاي نفت نسبتاً بي کشش است. عرضه نفت در کوتاه مدت بي کشش است زيرا حجم ذخاير کشف شده و ظرفيت استخراج نفت در کوتاه مدت تغييراتي اندک دارد و به سرعت تغيير نمي کند. تقاضا نيز بي کشش است زيرا عادت مصرفي در کوتاه مدت نسبت به تغيير قيمت واکنشي سريع از خود نشان نمي دهند. البته برخي رانندگان با خودروهايي فرسوده که بنزين زيادي مصرف مي کنند، مجبور به پرداخت هزينه بيش تر هستند. نمودار2 (الف) نشان مي دهد که منحني هاي عرضه و تقاضا در کوتاه مدت شيب بيش تري دارند يا بي کشش هستند. با انتقال منحني عرضه نفت از S_1 به S_2قيمت نفت از P_1 به قيمت بالاتر P_2 مي رسد.
**توضيح شکل: نمودار 2 کاهش عرضه در بازار جهاني نفت. واکنش به کاهش عرضه نفت به افق زماني بستگي دارد. همان طور که در بخش (الف) نمودار مي بينيد، منحني هاي عرضه و تقاضا نسبتاً بي کشش هستند. بنابراين با انتقال منحني عرضه از S_1و S_2قيمت (در مقايسه با کاهش مقدار عرضه) به نسبت بيش تري افزايش مي يابد. برعکس در دوره بلند مدت منحني هاي عرضه و تقاضا نسبتاً پر کشش هستند. [بخش (ب) نمودار]. در اين حالت انتقال يک اندازه منحني عرضه از S_1به S_2موجب افزايش کم تري در قيمت مي شود و مصرف کنندگان واکنش هايي متفاوت از خود نشان مي دهند. آن ها خودروهاي فرسوده و قديمي غيرکارامد را بار ديگر جانشين خودروهاي جديد مي کنند. بنابراين در نمودار 2 (ب) عرضه و تقاضاي بلند مدت پر کشش خواهد بود. در دوره بلند مدت انتقال منحني عرضه از S_1به S_2باعث افزايش اندک قيمت نفت مي شود.
وضعيت در دوره ی بلند مدت بسيار متفاوت است: در دوره هاي بلندمدت توليدکنندگان نفتي غيراوپک نسبت به افزايش قيمت واکنش نشان مي دهند و با ايجاد ظرفيت هاي جديد بهره برداري بر استخراج نفت مي افزايند.
اين تجزيه و تحليل نشان مي دهد که به چه دليل اوپک در حفظ قيمت نفت در سطح بالا فقط در دوره کوتاه مدت موفق بود. با توافق سازمان اوپک مبني بر کاهش عرضه، منحني عرضه به سمت چپ منتقل مي شود. هرچند هر کشور عضو اوپک نفت کم تري مي فروشد اما قيمت ها به قدري افزايش يافته اند که درآمد اعضا در دوره ی کوتاه مدت افزايش مي يابد. برعکس در دوره ی بلند مدت منحني هاي عرضه و تقاضا پر کشش تر هستند، به طوري که با انتقال يکسان منحني عرضه به سمت چپ (که با خط افقي اندازه گيري مي شود) قيمت کم تر افزايش مي يابد. بنابراين کاهش عرضه در بلند مدت به نفع کشورهاي اوپک نخواهد بود.
اوپک هنوز هم به حيات خود ادامه مي دهد و گاهي از يک دوره به دوره ديگر با کاهش عرضه موفق به افزايش قيمت نفت مي شود. اما قيمت نفت (با تورم زدايي) هرگز به اوج قيمت در سال 1981 نخواهد رسيد. کارتل نفتي اوپک در حال حاضر متوجه اين موضوع شده است که افزايش قيمت نفت در کوتاه مدت آسان تر از افزايش قيمت در بلندمدت است.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .