ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت
گراندد تئوری (نظریه زمینه ای)
تعاریف: گراندد تئوری یک روش پژوهشی استقرایی و اکتشافی است که به پژوهشگران در حوزه های موضوعی گوناگون امکان می دهد تا به جای اتکا به تئوری های موجود، خود به تدوین تئوری اقدام کند.این تئوری به شکل نظام مند و بر اساس داده های واقعی تدوین می شود. این روش در مواردی کاربرد دارد که دانش ما در آن زمینه ها محدود است. گلَزر و استراوس[1] در سال 1967 برای اولین بار این راهبرد اجرایی پژوهش کیفی را در کتاب خود مطرح کردند:
«موضوع اصلی کتاب ما، کشف تئوری بر اساس گردآوری نظام مند داده در پژوهش های علوم اجتماعی است. هر فصل این کتاب بر مراحلی می پردازد که ما در فرایند تولید تئوری پشت سر گذاشته ایم. انگیزه اصلی از معرفی این تئوری رسیدن به مرحله ای از شناخت در مورد موضوع مورد مطالعه است که ما را قادر می سازد نظریه ای را که ساخته ایم بر اساس داده های واقعی استحکام بخشیم.»
استراوس و کوربین در سال 1994 در یک تعریف مشابه گراندد تئوری را این گونه تبیین کرده اند:
گراندد تئوری(نظریه زمینه ای) یک روش پژوهش عمومی برای تولید تئوری است. منظور از نظریه زمینه ای، نظریه برگرفته از داده هایی است که در طی فرایند پژوهش به صورت نظام مند گردآوری و تحلیل شده اند. در این راهبرد، گردآوری و تحلیل داده ها و نظریه ای که در نهایت از داده ها استنتاج می شود، در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار دارند. پژوهشگر به جای این که مطالعه خود را با نظریه از پیش تصور شده ای آغاز کند، کار را با یک حوزه مطالعاتی خاص شروع کرده، اجازه می دهد که نظریه از دل داده ها پدیدار شود.نظریه بر گرفته از داده ها نسبت به نظریه ای که حاصل جمع آمدن یک سلسله مفاهیم بر اساس تجربه یا تاملات صرف است، با احتمال بیشتری می تواند نمایانگر واقعیت باشد و از آن جا که نظریه های زمینه ای از داده ها استنتاج می شوند، می توانند با ایجاد بصیرت و ادراک عمیق تر، رهنمود مطمئنی برای عمل باشند.
تعریف منصوریان از گراندد تئوری در سال 1386 به شرح زیر است:
گراندد تئوری در ساده ترین شکل ممکن عبارت است از فرایند ساخت یک نظریه مدون از طریق گردآوری سازمان یافته داده و تحلیل استقرایی داده ها برای پاسخگویی بر پرسش های نوین آن دسته از پژوهش های کیفی که فاقد مبانی نظری کافی در زمینه موضوع مورد مطالعه هستند.
پاول می گوید: نظریه زمینه ای، روشی است که نظریه ها، مفاهیم، فرضیه ها و قضایا را به جای استنتاج از پیش فرض های قبلی، سایر پژوهش ها یا چارچوب های نظری موجود، به طور مستقیم از داده ها کشف می کند. زمانی که گردآوری و تحلیل داده ها متوقف شد، نظریه حاصل ، درک عمیقی در ارتباط با موجودیت های مورد مطالعه فراهم می کند. این کار، نظریه را به عنوان یک فرایند، مورد تاکید قرار می دهد، یعنی به جای یک فراورده تکمیل شده، آن را موجودیتی پیوسته در حال تکوین تلقی می کند. قابلیت تعمیم در این جا عامل موثری نیست. زیرا هدف ، درک پدیده است نه کنترل آن و منظور ادراک شرایط در یک محیط خاص و به همان شکل موجود است، نه پیش بینی آن چه که ممکن است در محیط های مشابه اتفاق بیفتد و تحقیق بر آن است که چرایی رفتارهای افراد را درک کند.
5 ویژگی نظریه هایی که از طریق گراندد تئوری تولید می شوند:
1. پژوهشگر را قادر به توضیح و تشریح موضوع مورد مطالعه سازد و امکان پیشگویی در مورد رخدادهای ممکن در زمینه تحقیق را فراهم سازد.
2. در پیشرفت مبانی نظری موضوع مورد مطالعه مؤثر باشد و در آن مشارکت کند.
3. علاوه بر مبانی نظری در زمینه های علمی موضوع مورد مطالعه نیز کاربرد داشته باشد.
4. رویکرد تازه ای برای نگرش به موضوع مورد مطالعه فراهم آورده و پژوهشگر به مرحله ای از شناخت نسبت به داده برساند که بتواند به داده گردآوری شده معنا و مفهوم ببخشد.
5. پژوهش های آتی در زمینه مورد نظر
شباهت ها و تفاوت های نظریه زمینه ای با دیگر روش ها
مطالعاتی که با راهبرد نظریه زمینه ای انجام می گیرند، با سایر راهبرد های پژوهش کیفی، از برخی جنبه ها دارای مشابهت یا تفاوت هستند.
شباهت ها: نظریه زمینه ای از نظر موارد زیر با سایر راهبرد ها مشابه است:
منابع داده ها در این راهبرد نیز مانند راهبرد های دیگر عبارت از مصاحبه، مشاهدات میدانی و اسناد و مدارکی مانند دفترهای یادداشت و خاطرات و زندگینامه ها و خود – زندگینامه ها، منابع تاریخی، روزنامه ها و سایر رسانه ها از جمله نوارهای ویدیویی است. در نظریه زمینه ای نیز مانند سایر راهبرد ها می توان از داده های کمی و یا ترکیب روش های تحلیل کیفی و کمی استفاده کرد. همچنین پژوهشگرانی که از راهبرد نظریه زمینه ای استفاده می کنند، مانند سایر پژوهشگران کیفی، مسئولیت و نقشی را که در تفسیر داده ها بر عهده دارند، به خوبی می پذیرند و تنها به گزارش و بیان دیدگاه های افراد، گروه ها و سازمان های تحت مطالعه اکتفا نمی کنند، بلکه مسئولیت تفسیر دیده ها، شنیده ها و خوانده های خود را نیز بر عهده می گیرند.
تفاوت: تفاوت اساسی میان راهبرد نظریه زمینه ای با سایر راهبرد های پژوهش کیفی تاکید این راهبرد بر تکوین نظریه است. پژوهشگران می توانند در اجرای نظریه زمینه ای در جهت تکوین نظریه قایم به ذات[2]است که به دلیل همین زمینه ای بودن و تکوین آن از طریق میان کنش با داده های گردآوری شده در یک موقعیت مشخص،متفاوت از نظریه های عمومی تر قیاسی است.
چگونگی اجرای گراندد تئوری:
1. تئوری پرسش های پژوهش
2. گردآوری داده ها همراه با تحلیل تا جایی که به مرحله اشباع می رسیم.
3. کدگذاری داده ها در سه مرحله (یافتن مفاهیم در داده ها)
کدگذاری آزاد
کدگذاری محوری
کدگذاری انتخابی(گزینشی)
(تحلیل داده هایی که به منظور تکوین نظریه زمینه ای گردآوری می شوند، با استفاده از رمزگذاری نظری[3] انجام می گیرد. در این شیوه، ابتدا رمزهای مناسب به بخش های مختلف داده ها اختصاص داده می شود و این مرزها در قالب مقوله ها دسته بندی می شوند که این فرایند، رمزگذاری آزاد[4]نامیده می شود، سپس پژوهشگر با اندیشیدن در مورد ابعاد متفاوت این مقوله ها و یافتن پیوندهای میان آن ها به رمزگذاری محوری[5]اقدام می کند.
لازم به ذکر است که در جریان این رمزگذاری ها، پژوهشگر با استفاده از نمونه گیری نظری[6] و با توجه به مفاهیم پدیدار شده از دل داده ها، به گردآوری داده ها در مورد افراد، رخدادها و موقعیت های مختلفی می پردازد که تصویر غنی تری از مفاهیم و مقوله های حاصل، فراهم خواهند کرد. سرانجام، با رمزگذاری گزینشی[7] مقوله ها پالایش می شوند و با طی این فرایند ها در نهایت، چارچوبی نظری پدیدار می شود.)
4. یادداشت برداری
5. نگارش و تدوین تئوری[8]
آخرین وظیفه گراندد تئوریست این است که آنچه او از این تصویر می بیند را برای سایر افراد به تصویر بکشد.
به کمک تئوری ساخته شده می توان فرضیه هایی تدوین کرد که پژوهش های بعدی به آزمون آنها بپردازد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .
ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت
نظریه جدیدمدیریت کارآمد:الگوی مديريتي برای آینده
نویسنده: الیزابت هیل
مهارتهای نیرومند مدیریتی، اساس هر کسبوکاری هستند. مدیران هسته اصلی الگوهای مدیریتیاند. آنان، کسبوکار را حفظ و موفقیت آن را تضمین می کنند. برای موفقیت، فرد یا افراد برجستهای مورد نیازند. مدیرخوب، باید حائز مهارتهای ادراکی، فنی و انسانی باشد. اعمال مدیریتی شامل برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت بر فرآیند نیل به اهداف هستند. در ادامه، تاریخچهای از مدیریت بیان میشود و به دو نظریه مهم مدیریت که در اکثر سازمانها کاربرد دارند اشاره میشود. سپس نظریه جدیدی از مدیریت موثر را بیان میکنیم که الگویی سادهشده و جزئیمحورتر است. این الگو فقط بر جنبههای مهم مدیریت تمرکز میکند و به شرکت کمک میکند احساس رضایت از کسب اهداف را به بالاترین سطح برساند.
تاریخچه مدیریت
با گذشت زمان، تعریف مدیریت تغییر کرده است. در آغاز دهه 1990، موضوع مدیریت دغدغه مهم بسیاری از کسبوکارها بود. پدر علم مدیریت فردریک تیلور است که در 1911، اصول مدیریت علمی را بیان کرد. یکی از نظریههای مدیریتی، با هدفگذاری آغاز میشود. هدفگذاری فرآیندی مداوم است. گام بعدی، سازماندهی افراد بهنحوی است که با اهداف کسبوکار متناسب شوند. زمانیکه اهداف مشخص میشوند ابتدا باید یک شخص، فعالیتها، تصمیمها و روابط مورد نیاز برای کمک به موفقیت شرکت را تجزیهوتحلیل کند. سپس اهداف را به فعالیتهایی قابل کنترل تقسیم و علاوه بر آن، کارها را به مشاغلی قابلمدیریت تفکیک کند. (بابرو1988)
در مدیریت کلاسیک، مرحله بعدی کار، انگیزهبخشی و بیان اهداف است. انگیزهبخشی مستلزم وجود اهدافی روشن است (بروس2002). جکولش - مدیرعامل جنرالالکتریک- میگفت: بیشتر شرکتها مملو از کارکنانیاند که هیچ اطلاعی از تصویر بزرگ شرکت- اهدافی که شرکت بهدنبال آنها است- ندارند و چون احساس میکنند وجود و مشارکتشان اهمیتی ندارد، پس فقط انجام وظیفه میکنند و بس! انگیزهبخشی و حصول اطمینان از توجه کارکنان به اهداف تعیینشده، جزو وظایف اصلی هر مدیر است.
ارزیابی عملکرد کارکنان و مدیران، عامل مهمی است که بازخوردهایش فرصت دستیابی به اهداف شرکت را بهطرزی موثر، فراهم میکند. هدف نهایی سیستم ارزیابی عملکرد، بهبود عملکرد سازمان است. اطلاعات بهدست آمده به شرکت میگوید کجا هستند، چگونه عمل کنند و بهکجا میروند. ارزیابی عملکرد به رشد و توسعه افراد کمک میکند و با واگذاری دقیق و بابرنامه وظایف به کارکنان محقق میشود. مدیر باید همکارانش را بشناسد و به آنان اعتماد کند، بههماناندازه، کارمند آماده اعتماد کردن به مدیر میشود (کاتلینوکف2005)
عدم تمرکز و تفویض اختیار، گام بعدی مدیریت کلاسیک است. یقینا وظایف و مشکلات فراوانی سرراه موفقیت یک کسبوکار وجود دارد که بهطور آشکارا شخص بهتنهایی قادر به انجام آنها نیست. در محیط پیچیده کسبوکار امروزی و با همه روندهای تاثیرگذار بر این کسبوکارها، مانند جهانی شدن، فرد نمیتواند همه آنچه تجارت رو به رشد، نیاز دارد را برآورده کند یا دستکم سرعت مورد نیاز را نخواهد داشت.تشکیل گروه و اضافهکردن مدیران دیگر به شرکت، ضرورتی است برای بقا در فضای کسبوکار امروزی.
عدم تمرکز به افراد میگوید چه کارهایی باید انجام شود و بهآنان اجازه میدهد کارها را به روش خودشان انجام دهند. رهبر گروه باید بر حوزه تخصصیاش تمرکز کند و سایر وظایف تفویض شوند. (هلر اندی)
تفویضاختیار فرآیندی است که ماهیت مدیریت را سادهتر و ممکنتر میکند. این امر اجازه میدهد کارها از طریق دیگران صورت پذیرد. مدیر باید اطلاعاتی که کارکنان نیاز دارند را دراختیارشان بگذارد و درباره اهداف تعیینشده با آنان بهطور شفاف سخن بگوید. سرانجام، براساس این نظریه مدیریت، مدیران باید با کارکنانشان ارتباط برقرار کنند تا محیطکار لذتبخشی فراهم آید. مادامیکه مدیران و کارکنان درکنار هم و درجهت هدفی مشخص کوشش میکنند، با کار کمتر، اهداف بیشتری بهدست میآید (هیرِن 2004).
نظریه دیگری هست که مبتنی بر اقدامات سادهتری درمقایسه با نظریه مدیریت کلاسیک است. طبقنظر شرمرهورن، مدیریت از چهار وظیفه تشکیل شده است. اولین وظیفه، برنامهریزی است؛ عملی که از هدفگذاری و تصمیمگیری برای چگونگی دستیابی به اهداف حاصل میشود. وظیفه دوم، سازماندهی است. این گام از مدیریت، شامل طرحریزی شغلی، نیرویانسانی و منابع موردنیاز برای نیل به اهداف است. وظیفه سوم، رهبری است که مبتنی بر الهامبخشی به کارکنان جهت تلاش بیشتر و دستیابی به اهداف تعیینشده است. و اما وظیفه آخر، نظارت است. این مفهوم، عملکرد افراد را ارزیابی میکند و اطمینان میدهد نتایج موردانتظار حاصل شدهاند. همانگونه که ملاحظه میشود این نظریه بسیار شبیه نظریه کلاسیک است، اما کمی سادهتر.
الگو
در مفهوم کلاسیک مدیریت کسبوکار، مدیران موظف بودند افراد را نظارت، سرپرستی و هدایت کنند. همانگونه که مشاهده شد، با توجه به سابقه تاریخی ذکرشده، نظریههای مشروحه، همگی بر برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت تاکید داشتند. مدیران فقط میکوشند بهگونهای عمل کنند که مدیران مافوق خود را راضی کنند. آنان با حداقل کیفیت و استانداردهای لازم کار را پیش میبرند تا بتوانند کسبوکار را حفظ کنند. نظریههای قدیم، به واقعیت الهامبخشی به کارکنان، توجهی نداشتند. کارکنان، مدیری میخواهند که به آنان احترام بگذارد و احساس کنند میتوانند هرچه میخواهند از او بپرسند. همچنین نیاز دارند مدیرشان را باور کنند و مدیر صرفا فردی نباشد که میگوید چهکارهایی باید انجام شوند.
روشهای قدیمی مدیریت دیگر کاربرد ندارند. در اقتصاد دانشمحور امروزی، کارکنان بدل به موثرترین منابع شرکتها شدهاند. آنان نیرومندترین مرجعی هستند که بهکار گرفته میشوند تا هر شرکتی صاحب مزیت رقابتی شود. در دنیای پرشتاب کنونی، کارکنانی که بهنحوی مطلوب مدیریت میشوند، انگیزههای بالایی دارند و در رشد و اجرای راهبردها نقشی اساسی دارند. در فضای کسبوکار رقابتی امروز، شخصی مدیر تلقی میشود که بتواند با انگیزهبخشی به کارکنان شرکت را به اهدافش برساند، موضوعی که بیشتر اوقات باعث ایجاد شأن و منزلت برای خود مدیر میشود.
تحقیقات رایج
الگوی مدیریتی جدیدی که باید در همه شرکتها بهاجرا درآید، با رهبری آغاز میشود. فضایی بر کسبوکار امروزی سایه افکنده است که آن را دستخوش تغییراتی سریع میکند.
یکی از این تغییرات، تبدیل وظیفه مدیریت به رهبری است. رهبران به کارکنان کمک میکنند براساس چشماندازهای شرکت، عمل و رفتار کنند. رهبران روحیه افراد را ارتقا میبخشند و باعث میشوند کارکنان هرچه بیشتر خود را با مدیریت تطبیق دهند و اهداف شرکت نیز بهتر حاصل شوند (کاتلینوکف2005)
وظیفه بعدی، ایجاد تمرکز بیشتر بر خلق چشماندازها و توانمندسازی کارکنان است. مدیران باید توجه ویژهای به سه بخش اصلی کسبوکار یعنی افراد، دانش و انسجام داشته باشند. هر زمان که مدیران توجهشان به این سه مهم معطوف باشد، عملکرد مالی شرکت نیز بهبود مییابد. مدیران باید مطمئن شوند که این توجهات در جای خود و بهشکلی مطلوب صورت بگیرند؛ طوریکه اهداف کوتاهمدت و بلندمدت، حاصل شوند. وظیفه بعدی توجه به این حقیقت است که فقط درصورتی مدیریت میتواند کارآمد باشد که هر سه عامل گفته شده، بهخوبی پرورش یافته باشند.
همگام با کسبوکار عجول این روزها، ضروری است مدیران، رقابتپذیر باشند. آنان باید بر کارکنان تاثیر بگذارند و بیاموزند افراد را تربیت کنند. وظیفه بعدی، داشتن تفکر سیستمی است. به این معنا که همهچیز را در قالب یک کل، ببینیم. این مهم بر عواملی تاکید میورزد که سازمان را یاری میکند بیش از مجموع همه قسمتها، به نتایج دلخواه برسد (کاتلینوکف2005). آخرین وظیفه الگوی جدید مدیریت کارآمد، همسویی اجرای تفکرات سیستمی با اینترنت و سایر فناوریهای روز دنیا است.
در نظریه جدید مدیریت، بسیاری از مدیران میکوشند از روشهای سنتی مدیریت برپایه نظارت، فاصله بگیرند و روابط سازمانی را بهوسیله اینترنت و فناوریهای موجود، مدیریت کنند؛ این عوامل اجازه میدهند ارتباطات بهخوبی در سازمان شکل بگیرند. این نظریه اصرار دارد که عامل مهم، ایجاد و حفظ روابط صحیح بین کارکنان و مدیران و کارکنان با مشتریان است تا شرکت سودآوری بیشتری داشته باشد و به موفقیت بیندیشد. مهمترین آموزه این نظریه آن است که هر فرد باید بتواند چگونگی کارکردن با افراد را فراگیرد و مدیران باید به کارکنان انگیزه دهند و بر آنان تاثیرگذاری کنند تا به اهداف شرکت نائل شوند. این، مهمترین استعدادی است که مدیر باید داشته باشد. همچنین بیان میکند مدیران میتوانند کارکنان را حمایت کنند تا بهترین عملکرد را داشته باشند.
کاربرد
الگوی جدید مدیریت کارآمد، مفهوم کلاسیک مدیریت را بهسمت مدیریت چندوظیفهای و هدفگرا تغییر میدهد. این الگو طی فرآیند فروش در یکی از فروشگاههای خردهفروشی وریزون وایرلس، کاربردش را نشان میدهد. مشتریای وارد فروشگاه میشود و قصد خرید گوشی تلفن همراه دارد. او تصمیم دارد فقط گوشی بخرد و نیازی به برنامه یا لوازم جانبی ندارد. فروشنده اطمینان دارد میتواند وظیفهاش را انجام دهد و با فروش گوشی کار را تمام کند؛ اما خوب میداند برای بالابردن سود فروشگاه ناچار است از مدیریت بخواهد بهگونهای وارد ادامه مذاکره (معامله) شود تا لوازم یا برنامههای جانبی نیز فروخته شوند.
1- وظیفه رهبری
میتوان مشاهده کرد که مدیر، کارمندش را رهبری و الهامبخشی کرده است تا اهداف بیشتری کسب کند، زیرا فروشنده از او میخواهد کمک کند تا توفیق بیشتری در فروش حاصل شود. مدیر برخی فواید و امکانات برنامهها و لوازم جانبی را که مشتری درصورت خرید، از آنها بهرهمند میشود را میگوید و بهنوعی او را حمایت میکند. مدیر او را رهبری میکند و کمک میکند تا بداند در چنین اوضاعی چگونه با مشتری سخن بگوید و اگر هم مشتری قصد خرید نداشت، خود مدیر نقش فروشنده را بهعهده بگیرد و میکوشد اینگونه برای آینده، آموزش لازم را به فروشندگان داده باشد.
2- چشمانداز و توانمندسازی
برای شرکت وریزونوایرلس، اهداف کوتاهمدت و بلندمدتی متصور است. مثالی از اهداف کوتاهمدت، رسیدن به سود موردنظر ماهانه است. مثالی از اهداف بلندمدت هم، مدیریت برمبنای هدف است که هرسه ماه یکبار از سوی مدیریت اعلام میشود. با حصول اطمینان از اینکه فروشنده، محصولات را میشناسد و میداند که باید همراه گوشی، برخی لوازم و برنامههای جانبی را نیز بفروشد، هم فروشنده به اهداف شخصیاش میرسد و هم اهداف سودمحور شرکت محقق میشوند. بنابراین مدیر اطمینان مییابد که بر سه عنصر اصلی کسبوکار تمرکز داشته است. افراد، دانش و انسجام همان سه عنصری هستند که مدیر دراین اوضاع به آنها توجه دارد. وظیفه مدیر ایجاب میکند علاوه بر فروشندگان، به مشتریان نیز نشان دهد به این سه اصل مهم، دقت دارد.
3- الهام بخشی و تربیت
مدیر باید اجازه دهد فروشنده کارش تمام شود سپس آموزش و تربیت لازم را به او بدهد. این کار نباید درحین فروش صورت بگیرد، زیرا احساس خجالتزدگی و ناکارآمدی به فروشنده دست میدهد. در مقابل، مدیر باید نقش مشتری را بازی کند و از فروشنده بخواهد بکوشد اقلام مورد نظر را به او بفروشد. تربیت صحیح فروشنده، به او اعتمادبهنفس میدهد، لذا در آینده دیگر نیازی بهکمک مدیر ندارد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .
ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت
کاربرد نظریه بی نظمی در سازمانها
بررسی اثر پروانه ای
نظریه آشوب زاییده تغییرات ایجاد شده در دانش بشر و تغییر ماهیت محیط کار است.در شرایط در حال تغییر امروز، سیستم های بی نظم در ارتباط با محیط خود همچون موجود ات زنده عمل می کنند و برای رسیدن به موفقیت همواره باید خلاق و نوآور باشند.مدیران باید با نگرش نو، مدل های ذهنی خود را متناسب با ویژگیهای سیستم های آشوب گونه تغییر دهند که در آن صورت خواهند توانست دنیای فراروی سازمانها را با گذشته آن متفاوت سازند.سازمانهایی که تمایل دارند به سازمانهای آشوب گونه تبدیل شوند باید به هوشمندی جمعی کارکنانشان تکیه کنند.تغییر فراگیر و پویا به موازات رشد دانش و اطلاعات در سازمان نیازمند خلاقیت و نوآوری مستمر است.در شرایط ناپایداری و نظامهای آشوب گونه باید فرآیند محوری را در سازمانها مورد توجه قرار داد.مهمترین نقش مدیران در سازمانهای آشـوب گونه بسترسازی و ایجاد زمینه های عملی یادگیری مستمر سازمانی است.
● مقدمه:
علوم نیوتنی که اساس تمدن را از ۱۷۰۰ میلادی تاکنون شکل داده است ریشه در فیزیک و علوم ریاضی دارد. هسته پارادایم این علوم قوانین حرکت است که جهان را به مثابه ماشین و با یک قانون پایدار و کلیت قابل پیش بینی در نظر می گیرد. در این علوم روابط بین علت و معــلول ساده، روشن و خـطی در نظر گرفته می شود.
در عصر صنعتی، راهنمائیهایی را که از علوم نیوتنی به مدیران می رسید مبتنی بر نگرش به موفقیت سازمانی برحسب حفظ ثبات سیستم بود به نحوی که اگر طبیعت یا بحران و یا هر عامل دیگری سیستم را از حالت ثبات خارج می کرد نقش رهبر ایجاد مجدد تعادل در سیستم بود. با تلقی ثبات و پایداری به عنوان نشانه موفقیت سازمانی، نظم از بالا به پایین تحمیل و ساختارهای سازمانی به گونه ای طراحی می شدند که از تصمیم گیرندگان راس سازمان حمایت کنند که نتیجه آن بوروکراسی و سلسله مراتب سازمانی است.
در واقع مدل سازمان بوروکراتیک مبتنی بر حفظ ثبات و پایــداری در سیستم، قــابـل پیش بینی بودن امور، تعیین اهداف و سازگاری است در چنیـن شــرایطــی از طــریــق برنامه ریزی های بلندمدت، میان مدت و کــوتاه مدت و از طریق رفتارهای عقلایی سازمان جهت دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده فعالیت می کند ولی باافزایش تغییرات و پویائیهای محیطی و پیچیدگی فزاینده آن اساس مدل های بوروکراتیک مبنی برخطی بودن رابطه علت و معلول و قابل پیش بینی بودن امور به هم می ریزد. باتوجه به این واقعیتهای روشن جیمز گلیک در کتاب خود تحت عنوان »آشوب: ایجاد یک علم جدید« (۱۹۸۷) چشم اندازهای جدیدی از واقعیتهای فراروی، روشهای جدید درک علت و معلول و رفتارهای ظاهراًَ تصادفی و پویائیهای سیستم را ارائه می کند. برای بعضی از دانشمندان اجتماعی این نگرش جدید چکیده ای از استعاره های سازمان و رفتار اجتماعی تلقی شد.
تئوری پیچیدگی که با تئوری آشوب در ارتباط است چندسال بعد توسط اندیشمندانی نظیر روگر لوین در کتابی تحت عنوان»پیچیدگی: زندگی در لبه آشوب« میتچل والدروپ در کتابی تحت عنوان »پیچیدگی: علم نوظهور در لبهٔ نظم و آشوب« توسعه یافت.
البته درباره مفاهیم فنی واژه های آشوب و پیچیدگی و حوزه نفوذ آنها مباحث چندی وجود دارد. برخی از اندیشمندان معتقدند که تئوری آشوب تئوری عمومی پویائیهای غیرخطی و تئوری پیچیدگی بخشی از آشوب است. برخی دیگر اعتقاد دارند که این دو تئوری هرکدام یک روی یک سکه است و عده دیگری اعتقاد دارند که تفاوت قابل تمایزی بین این دو تئوری مشهود نیست. در هرحال این دو تئوری صرفنظر از برخی تفاوتها از جهاتی بسیار پیچیده تر و غیرقابل پیش بینی تر از آنچه کـه فیــزیک نیــوتنی مطرح می کرد را بیان می کنند. واقعیت این است که تئوری آشوب زاییده تغییرات ایجاد شده در دانش بشری و تغییر ماهیت محیط کار و روابط آن است.
● ویژگیهای نظریه آشوب
تئوری آشوب در دنیای علمی ایجاد شده و اخیراً در مدیریت مطرح گشته است. نظریه آشوب به سیستم هایی اشاره دارد که حاوی روابط غیرخطی، پیچیده و رفتار آشفته هستند. رفتار آشفته دو ویژگی مهم دارد به طوری که اینگونه رفتار از یک نظر غیر قابل پیش بینی ولی از منظر دیگر دارای الگوی نهفته در درون خود است.
آشفتگی در مفهوم علمی اش اغتشاش مطلق نیست بلکه بیشتر نوعی ناپایداری محدود است تا ناپایداری شدید و خارج از کنترل، و در واقع مبیــن تــرکیبــی از نظم و بی نظمی است که در آن الگوها به طور مستمر در اشکال بی نظم اما با یک نوع الگوی مشابه و دارای نظم غایی آشکار می شوند. طبق این نظریه، رویدادها در جهان چنان پیچیده و پویا هستند که به نظر بی نظم می رسند اما در حقیقت نظام آشوب گونه (CHAORDIC) دارای نظم زیربنایی و مکنون است که شناسایی این نظم زیربنایی و نهفته اگرچه غیرممکن نیست ولی مشکل است زیرا عوامل و پارامترهای متعددی در تعامل پویا و غیرقابل پیش بینی رفتار پدیده ها را شکل داده و الگـــــوی رفتـاری آینـده آن را به وجـود مـی آورند.
ویژگیهای عمده این نظریه عبارت از اثر پروانه ای (BUTTERFLY EFFECT) ، خود سازماندهی (DYNAMIC ADAPTATION) (سازگاری پویـا)، خودمانائی (SELF - SIMILARITY) (خاصیت هولوگرافی) و جاذبـه های عجیب (STRANGE ATTRACTORS) است.
● اثر پروانه ای
ادوارد لورنز استاد هواشناسی دانشگاه MIT در سال ۱۹۷۳ نتایج محاسبات دستگاه معادلات دیفرانسیل متشکل از سه معادله دیفرانسیل غیرخطی و معین مربوط به جابجایی حرارتی جو را منتشر و ملاحظه کرد که در محدوده معینی از عوامل معادلات، بدون مدخلیت عناصر تصادفی یا ورود اغتشاش خارجی نوعی نوسانات نامنظــم در پاسخ سیستم بروز داده می شود. وی در ادامه تحقیقات خود با شگفتی به این نتیجه رسید که یک تغییر جزیی در شرایط اولیه معادلات پیش بینی کننده وضع جوی منجر به نوسانات در پاسخ سیستم و تغییرات شدید در نتایج حاصل از آنها می گردد. لـورنز این خاصیت را اثر پروانه ای نام نهاد.
اثر پروانه ای در واقع بیانگر رد روابط خطی بین علت و معلول و تایید غیرخطی بودن روابط در پدیده ها و سیستم هاست. به این معنا که یک تغییر جزیی در شرایط اولیه می تواند به نتایج وسیع و پیش بینی نشده در ستاده های سیستم منجر گردد و این سنگ بنای تئوری آشوب است. (جیسون، ۱۹۹۶)
در نظریه آشوب یا بی نظمی اعتقاد بر آن است که در تمامی پدیده ها، نقاطی وجود دارند که تغییری اندک در آنها باعث تغییرات عظیم خواهد شد و در این رابطه سیستم های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سازمانی، همچون سیستم های جوی از اثر پروانه ای برخوردارند و تحلیلگران باید با آگاهی از این نکته مهم به تحلیل و تنظیم مسائل مربوطه بپردازند. (الوانی، ۱۳۷۸)
● خودسازماندهی
در محیط در حال تغییر امروز، سیستم های بی نظم در ارتباط با محیطشان هم چون موجودات زنده عمل می کنند و برای رسیدن به موفقیت همواره باید خلاق و نوآور باشند. اما هنگـامی که سیستم به تعادل سازگار نزدیک می شود برای حفظ پویایی نیاز به تغییرات اساسی درونی دارد که این تغییرات به جای سازگاری و تطبیق با محیط، سازگاری پویا را موجب می شود که نتیجه آن دگرگونی روابط پایدار بین افراد، الگوهای رفتاری، الگوهای کار، نگرشها و طرز تلقی ها و فرهنگها است. در چنین شرایطی است که تغییرات کوچک می تواند تغییرات عمده ای را در رفتار سیستم ایجاد کند و تحت این شرایط است که اثر پروانه ای در کنار سازگاری پویا تبلور می یابد.
دانشمندان معتقدند که آشفتگی، سازگاریها و انطباقها را در هم می شکند که این امر در ظهور نظم نوین گاهی بسیار ضروری است و باعث خلاقیت مستمر در سایه تخریب خلاق در سیستم می شود. (استیسی، ۱۹۹۸)
مورگان خاصیت خودنظمی در سیستم ها را تابع چهار اصل می داند. نخست آنکه سیستم باید توان احساس و درک محیط خود و جذب اطلاعات از آن را دارا باشد. دوم آنکه، سیستم باید قادر به برقراری ارتباط بین این اطلاعات و عملیات خود باشد. سوم آنکه، سیستم باید قدرت آگاهی از انحرافات را داشته باشد و چهارم آنکه، توانایی اجرای عملیات اصلاحی برای رفع مشکلات را دارا باشد. هرگاه این چهار اصل برقرار شوند رابطه ای بین سیستم و محیط ایجادشده و سیستم خود نظم می گردد و در مقابل وقایع، نوعی هوشمندی از خود بروز می دهد. (الوانی، ۱۳۷۸)
هوشمندی پیش گفته حاصل یادگیری دو حلقه ای در سیستم است. در چنین الگوی یادگیری علاوه بر اصلاح عملیات و تغییر روابط براساس فــرم های تعییـن شده، خود نرم ها نیز در یک حلقه دیگر مورد بررسی قرار می گیرد.
● خودمانایی
در تئوری آشوب و معادلات آن نوعی شباهت بین اجزاء و کل قابل تشخیص است. بدین ترتیب که هر جزیی از سیستم دارای ویژگیهای کل بوده و مشابه آن است. به این خاصیت هولوگرافی گفته می شود. اولین بار هولوگرافی در سال ۱۹۴۸ توسط دنیس گابور مطرح شد. مورگان در کتاب خود تحت عنوان »نگارهای سازمان« در استعاره سازمان به مثابه مغز ویژگیهای هولوگرافی را به شرح زیر بیان می کند:
▪ جـزء خاصیت کـل را داشته و مانند آن عمل می کند؛
▪سیستم توانایی یادگیری را دارد؛
▪ سیستم دارای توانایی خودسازماندهی است؛
حتی اگر قسمتهایی از سیستم برداشته شود سیستم به راحتی می تواند به فعالیت خود ادامه دهد.
به عنوان مثال در رابطه با خاصیت هولوگرافی می توان به آینه اشاره کرد.
ویژگی و خاصیت آینه نمایش تصویر و بازتاب آن است. این خاصیت در تمام قسمتهای آن وجود دارد به گونه ای که هر قطعه آن این خاصیت کل را می تواند از خود بروز دهد.
● جاذبه های عجیب
جاذبه های نقطه ای و دوره ای پایه های فیزیک نیوتنی کلاسیک است که بیانگر نوعی الگوی منظم و باثبات در حرکت پدیده ها و روابط آنهاست مانند حرکت دادن یک مداد روی کاغذ حول محور خودش با شعاع یکسان که نتیجه آن شکل دایره است که این بیانگر جاذبه نقطه ای است. در جاذبه های دوره ای حرکت دارای نوسانات و تغییر جهت های پیش بینی شده و قابل کنترل است.
در اوائل دهه ۱۹۶۰ ادوارد لورنز در تحقیقات خود جاذبه دیگری را کشف کرد که توسط دیوید روئل و فلوریس تاکنس »جاذبه عجیب« نامیده شد. برخلاف سایر جاذبه ها، این جاذبه نه نقطه ای و نه دوره ای بود رفتاری که سیستم ارائه می داد هرگز خودش را تکرار نمی کرد.
این جاذبه عجیب محصول غیرخطی بودن روابط پدیده ها و تعامل پذیری آنهاست.دانشمندان معمولاً تمرکز و توجه به روابطی دارند که در آن حرکت یا تغییر یک متغیر مستقیماً مربوط به متغیر دیگر شود در حالی که در جاذبه های عجیب پویائیهای غیرخطی غیرهمزمان هستند به گونه ای که حرکت در یک متغیر حرکتی نامتقارن و ناهمانند در متغیر دیگر ایجاد می کند و لذا رفتار غیرخطی غیرقابل پیش بینی است.غیــرقـابل پیش بینــی بودن رفتار در جاذبه های عجیب تابع دو پدیده است اولی مربوط به حساسیت نسبت به شرایط اولیه است که لورنز آن را اثر پروانه ای نامید.
طبق نظر هنری پوین کار دومین دلیل برای غیرقابل پیش بینی بودن رفتار غیرخطی انرژی جنبشی و نهفته در هرپدیده است که انرژی جنبشی منبع رفتار فعلی سیستم وانرژی نهفته منبع رفتار آینده است. (روس، ماریون ۱۹۹۹)
علی رغم غیرقابل پیش بینی و غیرخطی بودن رفتار، جاذبه های عجیب بیانگر الگوهای منظمی هستند که از آشفتگیهای موجود در سیستم و بی نظمی موجود به دست می آیند. جاذبه های عجیب در همه جا وجود دارند همـه آنچه را که ما در نظر اول بی نظـــم و آشوب گونه می بینیم در درازمدت و با گذر زمان الگویی منظم و دارای نظم از خود نشان می دهد. تغییرات شدید، رفتارهای نامنظم، دگرگونیهای غیرقابل پیش بینی، حرکات بحرانی و … همه در ذات خود دارای نظمی نهفته هستند. خلاصه اینکه آشوب گونه بودن رفتارها و حرکات پدیده های مختلف فیزیکی، انسانی، اجتماعی و سازمانـی همـه خبر از نظم غایی می دهند لذا می توان گفت که آشوب گونه بودن به معنای تصادفی بودن نیست بلکه بیانگر نظمـی در درون بـی نظمـی هـا و قـاعده ای در درون بی قاعدگی های ظاهری است. (الوانی، ۱۳۷۸)
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید
ثبت محدود- ثبت تعاونی- تغییرات - ثبت شرکت –تغییرات خاص –تغییرات محدود – صورتجلسات – پلمپ دفاتر
کمترین هزینه و هدیه ویژه و فروشگاه اینترنتی طراحی سایت
بررسي روند تشكيل الگوهاي مصرف در جهان سوم
قرن 18م. در « اروپا » با عنوان عصر روشنگري از ديگر قرون متمايز مي شود. ويژگي عمده ي ديگر آن، رويكرد به تجارت بود. شعار؛ بگذار مرزها آزاد باشند. (1) در همين زمان مطرح شد. دليل آن روشن بود. تاجران بعد از اشباع بازارهاي داخلي، براي دست يابي به موادّ اوليه و به تبع آن بازارهاي خارجي، براي فروش كالاهاي ساخته شده به سوي كشورهاي خارجي روي آوردند و درخواست تاجران از دولت، كاهش ماليات براي صدور كالاها بود. اين كالاها در كشورهايي كه امروزه به عنوان جهان سوم ناميده مي شوند، بايستي ارزيابي مي شدند. استعمار و حمله ي نظامي مستقيم به چنين كشورهايي اين مهم را به عهده گرفت. اما آنچه مشكل را بعد از شكست تجربه ي اين كشورها در مورد استعمار نئوكليناليسم (2) به وجود آورد، بافت سنتي و عرفي اين جوامع بود كه همانند پوسته اي ضخيم در مقابل فراورده هاي نوين، مقاومت نشان مي داد. شناختن سنت ها و رسوم براي رخنه در آنها، اولين گام به شمار مي رفت و تبليغات نيز به كمك اين روش توانست سدّ نفوذناپذير اين كشورها را از هم بپاشد. افراد اين جوامع، ابتدا بايستي باور مي كردند كه آنچه خود دارند در مقابل كالاهاي وارداتي از ارزش خوبي برخوردار نيست و اين كار با ظرافت تمام در تبليغاتي كه از شخصيت شناسي كمك مي گرفت، انجام مي شد.
در اينجا يكي از مسائلي كه باعث بحران هويت مي شد، به ميان آمد و فرد اين جامعه ابتدا از هويت خود، كه ريشه ها، عرف ها، تربيت و اعتقادهاي او بود، انتقاد مي كرد و در مقابل، به دنبال كسب هويّت تازه، خود را به شكل كالاهايي مصرفي درمي آورد كه با تبليغات، به وي القا شده بود. كار به همين جا ختم نمي شد. كار هنگامي مصيبت بارتر مي شد كه دقت كنيم در اين راستا، فرهنگ چنين جوامعي با عوامل ديگر، دست خوش تغيير، تحول و در نهايت بحران در تمامي اركان جامعه نشان مي دهد، مي شد.
ضرورت مسئله
الگوهاي مصرف را نمي توان از نظام هاي ارزشي و هنجاري، اجتماعي يا فردي يا هر دو با هم كه معرف شخصيت مصرف كننده است، جدا ساخت. گزينش هاي مصرفي مردم كشورهاي جهان سوم، تحت تأثير منابع گوناگون و به خصوص منابع بيگانه هدايت مي شود، اما قطعاً نمايانگر ذهنيّت آنان نيز هست. بدون ناديده انگاشتن بُعد سودگرايي ( ارضاي نيازهاي رواني ) فرايندهاي مصرف اجتماعي، بايد به ابعاد نمادي؛ يعني معناي اجتماعي آنها نيز توجه داشت. كالاها و خدمات، سواي كيفيت طبيعيشان، داراي علائم رمزي نيز هستند و شاخص ها و عاملان يك قشربندي اجتماعي محسوب مي شوند؛ به همين دليل، بررسي دقيق پديده ي تشكيل الگوهاي مصرف، توسط شركت هاي فرامليتي اهميت دارد.
مصرف كالاها و خدمات مصرفي، علائمي است كه كدهاي اصلي جامعه اي كه فرد در آن زندگي مي كند، صرف نظر از درجه ي توسعه اقتصادي و اجتماعي اش، به آنها معنا مي بخشند. بنابراين حوزه ي مصرف، حوزه اي مهم در تشكيل ذهنيت ها و ارزش هاي منبعث از فعاليت هاي شركت هاي فرامليتي است؛ زيرا نماد مصرف يا كد اشياي مصرف شده، ترجمان وضع فرهنگي يا هويت فرهنگي اند. افراد با دسترسي يافتن به كالاهاي خاص براساس موازين و مقياس هاي جامعه، از منزلت و مقام خود، بلكه از جايگاه ديگران نيز آگاهي مي يابند. اشيا با ايفاي يك كاركرد اجتماعي متمايز و متفاوت، معرف افراد، يا به معناي صحيح تر، وجه تمايز افراد مي شود. در حقيقت تمايز قائل شدن برحسب اشيا، مبين يا موجد تفكيك و تفاوت اجتماعي است، كه افراد را طبقه بندي كرده و سلسله مراتب اجتماعي را به دنبال دارد. اين بعد نمادي در كليه ي سطوح جامعه بر اساس كدهاي متفاوت، مشاهده و به يك طبقه ي اجتماعي خاص نيز محدود نمي شود. علاوه بر اين، بايد به مصرف، بُعد تخيلي نيز افزود، زيرا اشيا وسيله ي فرار و طلسمي است كه فرد با توسل به آن مي تواند جهاني سحرآميز را تصور كند. آرزوها به سوي نيازها هدايت شده و در وجود كالا، برآورده مي شوند. علت اينكه تبليغ كنندگان همواره در تلاش يافتن تصويري هستند كه مصرف كنندگان از خود و از منِ آرماني داشته باشند، همواره و تنها همان الگوي رفتاري است. به عبارت ديگر، در ارتباط با ساير افرادي كه از اتحاد آنها با يكديگر، هسته ي اجتماعي، فرهنگي خاصي و بيشتر يك ملت، تشكيل مي شود، جدال ميان خود و تصوير شخصي؛ يعني بين انگيزه ها و ارزش هاي الگوي مصرف در كشورهاي در حال توسعه، اغلب در ناكامي از مصرف بسنده تجلي مي يابد؛ چرا كه آنچه فرد مي كوشد در مصرف بيابد، راهي براي غلبه بر احساس نابسندگي، ميل ورود به اجتماع و نيل به ارتقاي اجتماعي است.
الگوهاي مصرف در همه ي موارد، بايد با هويت فرهنگي جامعه، كاملاً پيوستگي داشته باشد؛ البته بايد به الگوهاي مصرف متفاوتي كه به دليل عدم تجانس نظام اجتماعي، فرهنگي و دامنه ي قشربندي اجتماعي، اقتصادي و كم و بيش با يكديگر تفاوت دارند، توجه داشت. الگوهاي مصرف در كشورهاي جهان سوم منطبق با تفكيك اجتماعي بر مبناي مصرف، تنها در ايجاد يك سلسله مراتب اجتماعي فرهنگي و پويايي و تحرك اجتماعي بازتاب نمي يابد؛ بلكه به شكل يك برخورد متقاطع فرهنگي و ستيز بين سنت و تجدد نيز پديدار مي گردد. معرفي و گسترش تجدد از طريق فرايند قالب شكني، آمال و نيازها و قالب ريزي مجدد آنها، پويايي اجتماعي مصرف را در پي دارد. در اين چهارچوب، الگوي ارتباطات با الگوي مصرف رابطه ي مستقيم دارد، از يك سو الگوي مصرف حاصل مجموعه ي پيام ها و علائمي است كه نگرش مردم را شكل مي دهد و در رفتارهاي مصرفي آنها تبلور مي يابد و از سوي ديگر مصرف، خود يك الگوي ارتباطي بين انسان، جامعه، انسان و خود اوست.
تأثير شركت هاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرف در دو سطح صورت مي گيرد. در وهله ي اول اين شركت ها به توسعه ي الگوهاي مصرفي رايج در كشورهاي جهان سوم كمك مي كنند و در وهله ي دوم شركت ها مي كوشند كالاها و فراورده هاي جديد را كه كم و بيش پيچيده تر از فراورده هاي قبلي است، جايگزين فراورده هاي سنتي كنند. بنابراين موفقيت تجاري اين شركت ها در تمامي ساختار مصرف كشورهاي در حال توسعه تأثير مي گذارد. شركت هاي فرامليتي انتقال دهنده و اشاعه دهنده ي نظام هاي بازنمايي و هنجاري و نظام هاي بياني، نيازها و الگوهاي رفتاري اند. تفكري كه اساس اين نظام ها را تشكيل مي دهد، آن است كه افزايش مصرف، شاخص عمده ي توسعه ي اقتصادي محسوب مي شود؛ براي مثال پاداش تلاش فرد در كارش، دسترسي به كالاهاي مصرفي است. بنابراين، ترويج چنين منطقي و تلاش براي مصرف بيشتر در نيروي محركه تغيير اجتماعي، نقش مهمي دارد. به اين معنا كه شركت هاي فرامليتي به دليل ماهيت عقلانيّت خود، در پيوستگي و يگانگي روزافزون كشورهاي جهان سوم با نظام اقتصاد تجاري، دخالت دارند. اعتبار و ارزش فرد در اين نظام اقتصادي تا حدّ زيادي به كالاها و خدماتي كه در دسترس دارد و همچنين به پايگاه اجتماعي وابسته به اين خدمات مربوط مي شود. اين وابستگي در ارزش ها به شيوه هاي گوناگون مطرح مي گردد. در زمينه ي ارتباطات، پيام هاي پخش شده توسط رسانه ها ( تلويزيون، سينما و تبليغات ) با نمايش امتيازات جامعه ي مصرفي و ايجاد اشكال بازنمايي و نظام هاي هنجاري، نقش مهمي بازي مي كنند.
به موازات اين جريان، گرايش روزافزوني به تقليد از سبك زندگي و توليدات غربي به وجود مي آيد و انگيزه هاي افراد به نحو فزاينده اي به سمت دسترسي به مصارف تجاري سوق داده مي شود. به اين ترتيب ارزش هاي سنتي تا حدّ زيادي بي اعتبار مي گردد و تصور ذهني فرد از جامعه و نقشي كه در آن دارد، تغيير مي كند.
كاركنان شركت هاي فراملّيتي نيز، صرف نظر از مقامي كه دارند، با اشاعه ي اخلاق آنها در اين فرايند تخريب، نقش مهمي دارند. همان طوري كه قبلاً اشاره شد، اشتغال در اين نوع شركت ها، مستلزم پذيرش مقررات و هنجارهاي مربوط به آنهاست. مصرف كالاهاي ساخت شركت هاي فرامليّتي و اثرات نمايشي منبعث از آنها، در ايجاد اخلاق مصرف مادي، مؤثّر است.
نكته ي آخر اينكه اين شركت ها گرايش دارند عادات مصرفي را به گونه اي كه به سود آنها باشد، شكل دهند و بنابراين درصددند تا فراورده هاي خود را جايگزين كالاهاي سنتي كنند و براي برخي كالاها و خدمات خود، تقاضاي تجاري منظّمي كه قبلاً وجود نداشته، به وجود آورند. همچنين برخي نيازها و خواست ها را به سوي مارك هاي خارجي سوق دهند. سياست هاي تبليغاتي و تشويق فروش كالا، بدون شك يكي از مؤثّرترين طرق نفوذ شركت هاي فرامليّتي است و در تغيير نيازهاي اساسي افراد و هدايت آنها به سوي مارك ها و فراورده هاي خاص، دخالت دارد. قطعاً اين انتقال سليقه ها برآيند سياست هاي گسترده ي بازاريابي و تأثير آنها بر معرّف ها و هنجارهاست.
هدف اصلي اين تبليغات، ايجاد نيازها و بنابراين فراورده هايي است كه مي توانند اين نيازها را برآورده سازند. فراورده هايي كه عملاً تنها شركت هاي فرامليّتي قادر به توليد آنها هستند؛ براي مثال شركت « يونيليور » براي فروش خود، برنامه هاي تبليغاتي جهاني بسيار مهمي اجرا مي كند. اين برنامه ها غالباً باعث مي شود تا مردم، تمامي علاقه ي خود را به فراورده هاي داخلي از دست بدهند. مثلاً همين شركت تلاش مي كند تا در « هند »، مارگارين واناپستي را جايگزين كره ي محلي كند و به نظر مي رسد كه اين محصول داخلي به طور كلي از بين برود. اين شركت در ايجاد نياز به پودرهاي پاك كننده ي شيميايي، موادّ ضدّعفوني كننده و در نتيجه ايجاد بازاري براي اين محصولات خود، در « اندونزي » موفق بوده است.
همچنين اين شركت توانسته است، فروش بستني، سوسيس و اغذيه ي منجمدشده ي خود را در مناطق درون مرزي « سيرالئون » و « ليبريا » گسترش دهد؛ يعني در مناطقي كه كمتر مي توان از آنها به عنوان مناطق داراي درآمدهاي احتياطي سخن گفت و آذوقه رساني به آنها، معمولاً توسط هواپيما صورت مي گيرد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره جهت امور ثبت شرکت به سایت www.arshiyagroup.ir مراجعه نمایید و یا با ایمیل info@arshiyagroup.ir تماس حاصل فرمایید .